مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۱۷ – سرگذشت مولوی از ورود به حلقۀ تصوف و سیر و سلوک تا پایان عمر ۶۲۹-۶۷۲
مولوی روز یکشنبه ششم ربیعالاول ۶۰۴ ه ق در بلخ خراسان متولد شد؛ و در حدود ۱۳ سالگی همراه پدر و خانوادهاش از خراسان به قصد سفر حج و زیارت بیت الله مهاجرت کرد؛ و در مراجعت ابتدا چند سال در ولایت لارنده (= قرهمان) که از توابع بلدۀ «قونیه» است[۱] و بعد در خود شهر که از بلاد معظم روم و آسیای صغیر بوده است متوطن گردید و همانجا حوالی غروب روز یکشنبه[۲] پنجم ماه جمادی الآخره ۶۷۲ ه ق از خرقۀ تن به در آمد و حیات جسمانی را وداع گفت؛ و مدت زندگانی او ۶۸ سال و سه ماه بود.
در هجدهسالگی به سال ۶۲۲ آنگاهکه هنوز پدرش زنده و مقیم لارنده بود متأهل شد[۳]، و اولین فرزندش «بهاءالدین سلطان ولد ۶۲۳- ۷۱۲» همانجا به دنیا آمد
پدرش سلطان العلماء بهاءالدین محمد ولد، فرزند حسین بلخی که در تعلیم و تربیت او جهد بلیغ ورزیده بود در قونیه به سال ۶۲۸ ه ق درگذشت مولوی تا آن تاریخ طالب علمی بود که شب و روز در تحصیل علوم و معارف اسلامی کوشیده و نزد اساتید فن در قونیه و دمشق علم آموخته، فقیهی مجتهد و متکلمی بارع از کار درآمده بود؛ و حوزۀ تدریس و کرسی وعظ و مسند فقاهت و امامت داشت.
قدمای صوفیه معتقد بودند که نخست باید به کسب علوم و فنون درسی ظاهری پرداخت و وادی شریعت را طی کرد آنگاه در مرحلۀ طریقت و علوم باطن قدم نهاد و داخل رشتۀ سیر و سلوک عرفانی گردید بدین سبب است که پدر مولوی با اینکه خود در تصوف و عرفان مقام شامخ ارشاد و دستگیری داشت تا آن تاریخ وی را با این امور آشنا نکرده بود؛ و چون وی فوت شد یک سال بعد از وفاتش سید برهانالدین محقق ترمدی متوفی ۶۳۸ ه ق که از اجلۀ اصحاب و تربیت یافتگان وی بود از خراسان به قونیه آمد و به هدایت و دستگیری او مولوی در سلک تصوف و سیر و سلوک طریقت منسلک گردید پس ورود مولوی در حلقۀ تصوف و عرفان به سال ۶۲۸ ه ق اتفاق افتاده که مصادف با حوالی ۲۶ سالگی او بوده است.
مولوی مدت نه سال در حضانت و تحت تربیت و رهبری و «سید برهانالدین محقق» به ریاضت و مواظبت اعمال و آداب طریقت و پیمودن مقامات و مراحل سالکان راه حق اشتغال ورزید؛ و بعد از آنکه شیخ خرقه و ارشاد و پیر طریقتش در سنۀ ۶۳۸ درگذشت پنج سال دیگر نیز همچنان دستور سابق را ادامه داد تا در سال ۶۴۲ دیدار شمسالدین تبریزی اتفاق افتاد که موجب انقلاب و دگرگونی احوال او گردید.
مولوی از اولین استاد و راهنمای طریقتش در مجلد دوم مثنوی شریف اینگونه یاد میکند
[۱] لارنده که آن را «قرهمان» نیز میگویند به فاصلۀ ۹/۵ فرسنگ از توابع قونیه است، و «قونیه» نام ولایتی است وسیع در «آناطولی» از بلاد آسیای صغیر به ارتفاع ۵۳۳ متر از سطح دریا، و به فاصلۀ ۴۵۰ کیلومتر جنوب شرقی استانبول که جمعیت کثیر و مساجد و مدارس و کتابخانهای بسیار داشته؛ و در قدیم پایتخت سلاطین سلجوقیۀ روم بوده، و بنای خندق و باروی شهر منسوب به سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی است ۶۱۶-۶۳۴ ه ق و اکنون اهمیت و اعتبار قونیه به سبب مقبره و آرامگاه مولانا و کتابخانه و موزۀ عظیم آنجاست.
[۲] روز یکشنبه وفات را دیگران نیز نوشتهاند؛ اما یکشنبه تولد را ندیدهام متعرض شده باشند و هر دو را خود این حقیر با جداول تطبیقی نجوم استنباط کردهام.
[۳] زوجهاش «گوهر خاتون» دختر خواجه لالای سمرقندی است که سلطان ولد و علاءالدین محمد هر دو از بطن او بودند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!