مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: جوشش طبع در جوش عشق و تأثیر گرمی و حال گوینده در گفتار

این‌همه گرمی و حال گداختگی که گفته‌های مولوی را فراگرفته و در خود فروبرده است، و هرکسی را به قدر ذوق و استعدادش گرمی و حال می‌دهد، اثر همان سوز و حرارت درونی و شور و نشاط عشق و محبت است که در اعماق روح او رسوخ داشت؛ و تا آخر عمرش که پایان نظم مثنوی است یک لحظه از وی جدا نشد.

***

حاصل کلام این‌که حالت استغراق و انطماس روحانی، و التهاب و سکر و جنون جذبۀ عشق؛ نه تنها با اعمال قوۀ بلاغت و سخندانی و نکته‌پردازی‌های شاعرانه مباینت ندارد؛ بلکه بیشتر مایۀ جوشش طبع و افزایش نیروی نطق و بیان؛ و موجب کثرت گرمی و گیرندگی و سوز و حال کلام، و باعث شدت وحدت تأثیر سخن می‌گردد؛ و گاهی از او بادۀ تحقیق نیز می‌جوشد

عشق جوشد بادۀ تحقیق را/ او بود ساقی نهان صدیق را 

اما این‌که می‌گوید «کیف یأتی النظم لی و القافیة»

قافیه‌اندیشم و دلدار من/ گویدم مَندیش جز دیدار من 

بلکه گاهی در گفته‌های خود مثل «فیه ما فیه» و «دیوان کبیر» از شعر و شاعری اظهار تنفر و انزجار می‌کند، و از این هنر بزرگ تبری می‌جوید؛ هم از آثار و نشانه‌های همان جوشش طبع و طغیان روح شاعری و سخنوری اوست؛ آن نیز شعری است بسیار شیوا و نغز و بلیغ که به صورت نعل وارونه ساخته شده است؛ چرا که عیب و نقص شعر را، به شعر باز گفتن، خود فنی از فنون، و جلوه‌ای از کرشمه‌ها، یا گوشه و پرده‌ای از سازها و ترانه‌ها و نغمه‌های آسمانی شاعری و سخنوری است.

بیش از این در این‌باره صحبت نمی‌کنم؛ اینک می‌پردازم به سرگذشت دوران تصوف و عشق و جذبۀ مولوی که در اول فصل عجایب احوال وی وعده داده بودم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *