مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۱۶ – سخنپردازی مولوی به جاذبۀ عشق و محبت
مولوی خود جز به جاذبۀ عشق و محبت سخن نگفته؛ و مثنوی شریف مولود همین جاذبه است که محرک و کشندهاش دوست عارف دانشمند پاکدل او حسامالدین حسن چلبی بود؛ و بدین سبب مولانا با تفنن شاعرانه مثنوی خود را «حسامینامه» لقب داده است، در سرآغاز دفتر ششم میگوید
وقتی که آن بهار گلشن جان در حجاب غیبت به معراج حقایق رفته بود[۱] از گلزار طبع مولوی غنچهای نشکفت، و چنگ شعر مثنوی نغمۀ سازی نداشت؛ و چون از آن سفر روحانی آسمانی بازگشت و بزم صحبت ایشان گرم شد، باز نیروی خلاقۀ سخندانی مولوی به کار افتاد، و طبع زایندۀ نکتهآفرین او به جوش آمد و چنگ شعر مثنوی با ساز گردید
***
[۱] مشهور این است که غیبت حسامالدین که سبب فترت و تأخیر مثنوی گردید و در سرآغاز دفتر دوم بدان اشاره شده، واقعۀ وفات همسر او بوده است؛ اما من نمیتوانم گفتههای مولوی که «به معراج حقایق رفته بود» و «از اوج آسمان بازگشت» و امثال این تعبیرات را تنها بر آن امر سادۀ عادی حمل کنم؛ احتمال میدهم که مقصود دورۀ ریاضت و چلهنشینی و حالت جذبه و استغراق حسامالدین یاد و واقعۀ توأم باشد (رجوع شود به حواشی تفسیر مثنوی دز هوشربا ۳۱).
[۲] ناگفته بود: خ.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!