مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: با دو عالم عشق را بیگانگی است

اگر صد بار شنیده‌اید باز هم بشنوید که این‌گونه سخنان آسمانی هرگز کهنه و ملالت‌خیز نمی‌شود.

با دو عالم عشق را بیگانگی است/ واندر او هفتاد و دو دیوانگی است
سخت پنهان است و پیدا حیرتش/ جان سلطانان جان در حسرتش
غیر هفتاد و دو ملت کیش او/ تخت شاهان تخته‌بندی پیش او
مطرب عشق این زند وقت سماع/ بندگی بند و، خداوندی صُداع
بندگی و سلطنت معلوم شد/ زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده‌ها برداشتی
هرچه گویی ای دم هستی از آن/ پردۀ دیگر بر او بستی بدان
آفت ادراک آن حال است، قال/ خون به خون شستن محال است و محال[۱]

[۱] در ص ۴۲۸ هم این اشعار گذشت.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *