مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۰۱ – معجز قرآن و بحث قدم و حدوث آن

چون در فصل پیش سخن به مقالۀ خاتمیت حضرت خاتم‌الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم پیوست برای مزید فایدت به ذکر دو فقرۀ دیگر از عقاید مولوی که مربوط به آن فصل است می‌پردازم.

۱- عقیدۀ مولوی دربارۀ قرآن کریم این است که معجز الهی است که تا قیامت باقی خواهد بود؛ و در آن هیچ کم و زیاد نشده؛ و این قبیل تصرفات در کلام الهی غیرممکن است

مصطفی را وعده کرد الطاف حق/ گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزت را[۱] رافعم/ بیش و کم کن را ز قرآن دافعم[۲]
کس نتاند بیش و کم کردن در او/ تو بِه از من حافظی دیگر مجو
تا قیامت باقیش داریم ما/ تو مترس از نَسخ دین ای مصطفی

ای رسول ما تو جادو نیستی/ صادقی هم خرقۀ موسیستی
هست قرآن مر تو را همچون عصا/ کفرها را درکشد چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفته‌یی/ چون عصایش دان تو آنچه گفته‌یی
قاصدان را بر عصایت دست نی/ تو بخُسب ای شه مبارک خفتنی
تن بخفته، نور تو بر آسمان/ بهر پیکار تو زه کرده کمان

توضیحاً در این جهت که چیزی بر قرآن مجید افزوده نشده مورد اتفاق و اجماع همۀ فرق و طوایف اسلامی است؛ اما این‌که کلمتی یا آیتی از آن کم شده باشد پیش بعضی طوایف مورد اختلاف است؛ و به فرض که در موقع تدوین قرآن، چیزی ازقلم افتاده باشد؛ کسی را مطلقاً دسترس و راهی بدان سقطات نیست؛ و این دعوی را از هیچ‌کس نباید باور کرد و کلام وحی را بازیچۀ اهواء و اوهام ضلالت انگیز نباید قرار داد؛ و السلام علی من اتبع الهدی.

۲- مسئلۀ حدوث و قدم کلام الله مجید یکی از مسائل مذهبی مورد اختلاف شدید معتزله و اهل حدیث قدیم است که از حوالی سدۀ دوم تا چهارم هجری مقارن عهد مأمون (۱۹۸-۲۱۸) و چند تن خلفای عباسی بعد از وی مدتی مدید بازار گرم داشته و مورد مشاجرات و مناظرات علمای آن دو فرقه بوده و بر سر این مبحث ماجراها و وقایع عجیب و غریب اتفاق افتاده است که شرح آن را در تواریخ اسلامی باید دید.

توضیحاً چون فرقۀ اشاعره در بسیاری از مسائل کلامی با اهل حدیث قدیم موافقت دارند، اغلب این دو طایفه را با هم اشتباه می‌کنند و حال آنکه ظهور اصطلاح «اشعری» در مقابل «معتزلی» مربوط به سدۀ چهارم، و منسوب به «ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری» است متوفی ۳۲۴ ه‍ ق؛ و اهل حدیث خیلی جلوتر از او بودند؛ نهایت این‌که بعداً در اشاعره مستهلک شدند.

باری اهل حدیث معتقد بودند که قرآن کلام قدیم است؛ امّا معتزله آن را حادث می‌دانستند.

مولوی در موضوع خلق قرآن ظاهراً با اهل حدیث موافق بوده اما به نظر عمیق عرفانی طوری آن را تشریح کرده است که حالت بینابین پیدا می‌کند؛ یعنی می‌گوید کلام الهی دارای دو جنبه است؛ یکی جنبۀ قیام به ذات قدیم حق‌تعالی؛ دیگر جنبۀ صدور و تعلق آن به مخلوق حادث نظیر شعاع خورشید که از یک‌سو به مبدأ نور؛ و از یک‌سو به اشخاص مستنیر مربوط می‌شود؛ از جنبۀ اولش ثابت و از جنبۀ دومش متجدد متغیر است، نظیر حرکت توسطیه که در مبحث ربط حادث و قدیم گفتیم؛ و این تحقیق را در جزو لطایف عرفانی عالی مولوی می‌توان شمرد

تا قیامت می‌زند قرآن ندا/ کای گروه[۳] جهل را گشته فدا[۴]
من کلام حقم و قائم به ذات/ قوت جان جان و یا قوت زکات
نور خورشیدم فتاده بر شما/ لیک از خورشید ناگشته جدا
نک منم یُنبوع آن آب حیات/ تا رهانم عاشقان را از ممات

و در بیان حدیث «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن» می‌گوید:

حرف قرآن را بدان که ظاهری است/ زیر ظاهر باطنی بس قاهری است
زیر آن باطن یکی بطن سوم/ که در او گردد خِردها جمله گم
بطن چارم از نبی خود کس ندید/ جز خدای بی‌نظیر بی‌ندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین/ دیو آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است/ که نُقوشَش ظاهر و جانش خفی است

 

[۱] معجزه‌ت را: خ.

[۲] در بخشی از نسخ چاپی و بعض نسخ خطی معتبر قدیم در قافیۀ مصراع اول «حافظم» و در مصراع دوم «رافضم» نوشته‌اند که به نظر حقیر محتمل صحت است؛ به اعتبار اینکه مخرج (ظ-ض) در عربی نزدیک به یکدیگر و در لهجۀ فارسی یکی است، نظیر (وحی-نهی) و (بحر-شهر) که فردوسی و سعدی قافیه کرده‌اند.

[۳] گروهی: خ.

[۴] خ: در قافیۀ بیت (ندی-فدی) با یاء مماله.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *