رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – تحصیل در علومِ رسمی
پس این ضعیف را در تقریرِ مقاماتِ ایشان احتیاج است به چند وجه:
اوّل: در علومِ رسمی[۱]، چون اقسامِ لغت و عربیت و فقه و حدیث و تفاسیر و معقولات و منقولات به غایتی رسیده بود که در آن عصر سرآمدۀ همۀ علمای دهر شده بود و در همۀ فنون اجازاتِ عالی حاصل فرموده و در عنفوانِ جوانی به محروسۀ حلب در چند مدرسه به افادت و استفادت از بندگی مولانا کمال الدّین بنِ عدیم[۲]، که در اصنافِ علوم و شهرت در عالم نظیر نداشت مشغول بودند و هر مسئله که اقرانِ آن عهد را مشکلی افتادی به حضرتش عرضه داشتندی، چندان وجه در تحقیقِ آن فرمودی که سایل را از ذوقِ آن مغز در استخوان حل میشد، چنانکه یکی از آن وجوه در هیچ کتابی یافت نمیشد. چون نظرِ مبارکِ ایشان پیوسته بر صفحاتِ لوحِ محفوظ ناظر بود چه عجب اگر در علومِ رسمی که کمترین مقامِ ایشان است بدین دَرَج رسیده باشد، کما اشار منه:
اَیا دلی چو صَبا ذوقِ صُبحها دیده
زِ دیده مَست شُدی یا زِ ذوقِ نادیده؟
گَهی به بَحرِ تَحیّر، گَهی به دامنِ کوه
کمر ببسته و در کوه کهربا دیده
ورای دیده و دل صد دریچه بگشاده
برون ز چرخ و زمین رفته صد سَما دیده
نه طالب است و نه مطلوب آنکه در توحید
صفاتِ طالب و مطلوب را جدا دیده
اِله را که شناسد؟ کسی که رَست ز لا
ز لا که رست بگو؟ عاشق بلادیده
رموزِ لَیسَ و فی جُبَّتی[۳] بدانسته
هزار بار من آن جُبّه را قبا دیده
به پیشِ دیده دو عالم چو دانه پیشِ خروس
چنین بُود نظرِ پاکِ کبریا دیده[۴]
چون به نظرِ پاکِ کبریا نظر کردند و دیدند که به نسبتِ منازل و مقاماتی شریف که در پیش است و اطوارِ عالی که در راه است علومِ ظاهری و تقلّدِ آن حجابِ راه است و آنچه مقصود از حصولِ علم بود حاصل گشته بود و ملازمِ ذات شده، پس همه را از جریدۀ خاطرِ عاطر محو فرموده تا علومِ لَدُنَّی[۵] حضرتش را منکشف گشته، عبور از علوم و وصول به معلوم، وَهُوَ الْحَقُّ تَعالی، او را میسر شده، چنانکه در تقویتِ آن تقریر میفرماید:
ز دانشها بشویم دل ز خود خود را کنم غافل
که پیشِ دلبرِ مُقبل نشاید ذوفُنون رفتن[۶]
و در مقام دیگر میفرماید:
یک حملۀ مردانۀ مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم
با آیتِ کرسی به سوی عرش پریدیم
تا حی بدیدیم و به قیوم رسیدیم[۷]
و جای دیگر از این مقام جهتِ ارشادِ جمعی که در قیدِ علومِ ظاهر ماندهاند میفرماید رَضی اللهُ تعالی عنه:
گر علمِ خرابات تو را هم نَفَسَستی
این علم و هنر پیشِ تو باد و هَوَسَستی
ور طایرِ غیبی به تو بر سایه فکندی
سیمرغِ جهان در نظرت چون مَگَسَستی
ور صبحِ سعادت به تو اقبال نمودی
کی دامن و ریشِ تو به دستِ عَسَسَستی
گر کوکبۀ شاهِ حقیقت بنمودی
این کوسِ سلاطین برِ تو چون جَرَسَستی[۸]
و امثالِ این بسیار در کلماتِ مبارک در صفتِ این مقام آمده است، مجموع را ذکر کردن طولی دارد.
———————–
[۱] علمی که در مدارس میآموزند.
[۲] بخشی از حواشی استاد نفیسی: کمال الدین ابوالقاسم یا…، ابن ابی جراده از بزرگان علمای حنفی حلب در قرن هفتم بود و این خانواده که به خانوادۀ ابن عدیم یا ابن ابی جراده معروف بودهاند یکی از مشهورترین خانوادهای دانش به شمار میرفتهاند و دانشمندان بسیار از آن برخاستهاند. در ذیحجۀ ۵۸۸ در حلب ولادت یافته و در جمادی الاولی ۶۶۰ درگذشته است.
[۳] حواشی استاد نفیسی: اشاره است به این عبارت بسیار معروف از جنید بغدادی که به دیگران از آن جمله به ابوسعید ابوالخیر هم نسبت دادهاند: “لیس فی جبتی سوی الله”
[۴] با اختلاف در ردیف ادبیات، غزل ۲۴۰۶ مولانا.
[۵] علمی که از طریق کشف و الهام بدست میآید.
[۶] با اندکی اختلاف بیت ۱۲ غزل ۱۸۴۶ مولانا.
[۷] بیت ۲ و ۶ غزل ۱۴۸۱ مولانا.
[۸] با اندکی اختلاف ابیاتی از غزل ۲۶۲۵ مولانا
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!