رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – نظر سلطان ولد در بیانِ تفاوتِ شعر اولیا و شعر متکلّمان

حضرتِ سلطان المحبوبین، سلطان ولد بَیضَ اللهُ وَجْهَه، در بیانِ فرقِ میانِ شعرِ اولیا و متکلّمان می‌فرماید که:
شعرِ اولیاء الله همه تفسیر است و اسرارِ قرآن، زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و به خدا قایم‌اند. حرکت و سکونِ ایشان از حق است که: قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَینَ الاصبَعَینِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحمنِ یقَلِّبُها کَیفَ یشاء[۱]، به خلافِ شعرِ شعرا که از فکرت و خیالات گفته‌اند و غرض‌شان از آن اظهارِ فضل و خودنمایی بود، این جماعت شعرِ اولیا را همچو شعرِ خود می‌پندارند و نمی‌دانند که در حقیقت، فعل و قولِ ایشان از خالق است و مخلوق را در آن مدخل نیست، زیرا شعرِ ایشان خودنمایی نیست، خدانمایی است، مثالِ این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرفِ گلشن آید بوی گلشن رسانَد و چون از گُلخن آید بوی ناخوش، اگرچه باد یکی‌ست امّا گذرگاه مختلف است. هرکه را مشامی صحیح باشد فرقِ هر دو تواند کردن. مثلاً اگر کسی سیر خاید اگرچه مشک گوید به مشام‌ها بوی سیر برد و بر دماغ‌ها زند، به خلافِ آنکه مشک در دهان دارد، اگر همه سیر گوید دماغ‌های همه از بوی مشک معطّر گردد[۲].

چنان‌که حضرتِ سلطان المعشوقین والمحبوبین سلطان ولد قَدَّسَ سِرَّهُ می‌فرماید:

شعر عاشق همه بود تفسیر
شعر شاعر بود همه تف سیر

شعر عاشق ز حیرت و مستی‌ست
شعر شاعر نتیجۀ هستی‌ست

گفت در هجوشان حق بی‌چون
والشُّعراءُ یتَّبِعُهُم الغاوون[۳]

همچنان کلامِ حضرتِ خداوندگارِ ما قَدَّسَ سِرَّه، با این همه که سرِّ توحید و سراسر لُبِّ تحقیق است، حضرتِ ایشان دایماً از آن حال برائت می‌طلبیدند و استدعای صَمْت می‌کردند، کما قالَ رَضی اللهُ عَنْه:

کی باشد ای گفتِ زبان، من از تو مُستغنی شده
با آفتابِ معرفت، در سایۀ شاه آمده

یارب مرا پیش از اجل، فارغ کن از علم و عمل
خاصه که علمِ مَنطقی، در جمله افواه آمده
­­­­­­­[۴]

و در موضعی دیگر در بیانِ آنکه کلامِ دریا مثالِ او نسبت به حالِ او حجاب است، چنان‌که تقریر می‌فرماید رَضی اللهُ عَنْه:

پرده است بر احوالِ من، این گفتن و این قالِ من
ای ننگِ گلزارِ ضمیر از فکرتِ چون خارِ من

یارب به غیرِ این زبان، جان را زبانی دِه روان
در قطع و وصلِ وحدتت، تا بِگسلد زُنّارِ من

روزی برون آیم ز خود، فارغ شوم از نیک و بد
گویم صفاتِ آن صمد، بی‌نطقِ دُرّانبارِ من
[۵]

و باز می‌فرماید رَضی اللهُ عَنْه:

بشستم دست از گفتن، طهارت کردم از مَنطق
حوادث چون پیاپی شد، وضوی توبه بشکستم
[۶]

——————-

[۱] حدیث از پیامبر اکرم: قلب مؤمن میان انگشتان خداوند است و هرگونه که خواهد آن را تغییر می‌دهد.

[۲] مثنوی ولدی.

[۳] با اختلاف ابیاتی از مثنوی ولدی.

[۴] بیت ۸ و ۹ غزل ۲۲۷۹ مولانا.

[۵] بیت ۴ و ۱۴ و ۲۵ غزل ۱۷۹۱ مولانا.

[۶] بیت دهم از غزل ۱۴۱۸ مولانا.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *