رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – خوف و رجا

و امّا در تقریرِ آنکه خوف و خشیت و رجا و بسط که اولیای کُمّل را در سلوک حادث می‌شود از چه سبب است و بیان آنکه حضرتِ خداوندگارِ ما، قَدَّسَ الله سِرَّه العَزیز در این قسم چگونه سلوک فرموده بود و کلمات روح افزا بیان کرده. اگر سایلی پرسد که خوف و خشیتْ اولیای کُمّل را از چه سبب لازم می‌آید چون در نصِ کلامِ مجید در حقِ ایشان صادر گشته است: اَلَا اِنَّ اَوْلِیاءَ الله لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحزَنُونَ[۱]. بدان، وَفَّقَکَ الله تعالی، که ولایتِ مؤمن را سوری‌ست از عنایت که محیط می‌گردد و از هجومِ وساوسِ نَفْس ایمن می‌گرداند و بر صراطِ مستقیم استقامت می‌دهد و از خوفِ انحطاط باز می‌رهاند.
و حقیقتِ خوف بر سه قسم است: خوفِ عام است و خوفِ خاص و خوفِ اخص، خوفِ عام از خشیتِ کثرتِ معاصی و ارتکابِ گناه و بیمِ خِطاب و عِقاب است و خوفِ خواص از بیمِ هبوط و بُعد از مقامِ قرب است و خوفِ اخص از کمالِ ادبِ نَفْس وغایتِ قربت است، زیرا که کاملان چون به مقامِ قرب می‌رسند و وسایط به قدرِ امکان از میان مرتفع می‌گردد و عظمت و جلالِ هویتِ بی‌چون و چگونه مشاهده می‌کنند از هیبت و عظمتِ قربتِ حق جَلَّ جَلالُه، خوف و خشیت بر ایشان غالب می‌شود، کَما قالَ، عَزَّ مِنْ قائِل، اِنَّمَا یخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۲]، چنان‌که از حَسن بصری رَضی اللهُ عَنْه و رَحمَةُ اللهِ عَلَیه که پروردۀ حضرتِ علی رَضی اللهُ عَنْه و پیرِ طریقت و مقتدای همۀ مشایخ بود منقول است که خوف و خشیتِ او را چنان فراگرفته بود که چون معتکف نشستی چنان بودی که گویی در پیشِ سَیاف[۳] نشسته است و از خوف و سوزی که در دل بودش هیچ آفریده او را خندان ندیدی، زیرا هرچند که وسایط بیشتر از میان مرتفع می‌گردد، عظمت بیشتر تجلّی می‌کند.

نزدیکان را بیش بُوَد حیرانی
کایشان دانند سیاستِ سلطانی [۴]

وَ قالَ الْجُنَیدُ[۵]، رَضی اللهُ عَنْه: اِنَّ للهِ تَعالی عِباداً اِذا خافُوا اللهَ تَقَطَّعَتْ اَوْصالُهُمْ وَ کَلَّتْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ طاشَتْ عُقولُهُمْ فَزَعاً مِنَ اللهِ تَعالی وَهَیبَةً لَهُ، وَ اِنَّهُمُ الْفُصَحاءُ و الطُّلَقاءُ وَ النُّبَلاءُ الْاَلِبّاءُ الْعالِمونَ بِاللهِ وَ آیاتِهِ[۶]. و حضرتِ خداوندگارِ ما، قَدّسَ اللهُ رُوحَهُ الْعَزیز و اَفَاضَ اللهُ نُورَه عَلَینا، چون به محلِّ قربت رسیده بود و اکثرِ کلماتش شرح وصال است، هرگاه که به انوارِ تجلّیات مستغرق می‌شدی حزن و خوف بر وجودِ مبارکش غالب می‌گشتی و از سرِ آن حالت کلماتی مبین بر خوف و حزن انشا می‌فرمودی، چنان‌که می‌فرماید قَدَّسَنا اللهُ بِسِرَّهُ العَزیز:

هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
می‌برمد از او دلم چون دلِ تو ز مَقذَری
[۷]

و در غزلی دیگر بیان می‌فرماید:

اگر دلت به بلای غمش مُشَرَّح نیست
یقین بدان که تو در عشقِ شاه مختصری

ز رنجِ گنج بترس و ز رنجِ هر کس نی
که خشمِ حق نبُوَد همچو کینۀ بشری
[۸]

و در غزلی دیگر در صفتِ این حال و بیانِ تسلیم و رضا می‌فرماید:

مجوی شادی چون در غم است میلِ نگار
که در دو پنجۀ شیری تو ای عزیز شکار
[۹]

و همچنان رجا، که از صفاتِ مسیح است عَلَیهِ السَّلام، مقامی است که سالکِ سبیلِ حق را باید که از لوازمِ ذات گردد. کَما قالَ الشَّیخُ عُثْمان: الْخَوْفَ مِنْ عَدلِ اللهِ وَ الرَّجاءُ مِنْ فَضلِهِ تَعالی، اَمّا مَعَ الْخَوف[۱۰]، چنان‌که هیچ یکی را بر یکی ترجیح و تفضیل نباشد، کَما قالَ: لَوْ وُزِنَ خَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ رَجاؤُهُ بِمیزانِ تَرَبُّصٍ لَاعتَدَلا[۱۱]‌، چه اگر رجا بر خوف غالب باشد امنی نه به جایگاه لازم آید، کَما قالَ عَزَّ مِنْ قائِلٍ: اِنَّهُ لَا ییئَسُ مِنْ رَوحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُون[۱۲]. پس رجا غایتِ حُسنِ ظن و کمالِ یقین و قوّتِ وثوق است به لطف و رحمتِ حق عَزَّ اسمُهُ، کَما قالَ عَزَّ مِن قائِلٍ: اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ [الَّذِینَ] هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اُولَئِکَ یرجُونَ رَحمَةَ الله[۱۳]، الایه[۱۴]، و این هر دو صفت می‌باید که در کامل متساوی باشد، مثلاً اگر دایم آفتاب باشد از حرارت و یبوست هیچ نباتی نروید و اگر همه باران باشد همچنین، امّا در آخرِ وقت می‌باید مستوثق به رجا باشد و مستظهر به عنایت و رحمت، کَما قالَ یحیی بْنُ مُعاذٍ: مُستَقی الْخَوْفِ مِنْ بَحرِ عَدلِهِ وَ مُستَقی الرَّجاءِ مِنْ بَحرِ فَضْلِهِ وَ قَد سَبَقَ الْفَضْلُ الْعَدلَ[۱۵]، قَوْلُهُ تَعالی: سَبَقَتْ رَحمَتی عَلَی غَضَبی[۱۶].

————————

[۱] آیۀ ۶۲ سورۀ یونس: بدانید که دوستداران خدا، نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند.

[۲] بخشی از آیۀ ۲۸ سورۀ فاطر: از میان بندگان خداوند فقط دانشوران از او خوف و خشیت دارند.

[۳] دژخیم، جلاد.

[۴] بیت اول رباعی ۶۸۴ ابوسعید ابوالخیر.

[۵] بخشی از حواشی استاد نفیسی: سید الطایف ابوالقاسم جنید ابن محمد خزاز قواریری بغدادی از بزرگان مشایخ عرفای قرن سوم بود، خاندان وی از مردم نهاوند بودند و وی خواهزادۀ سری سقطی عارف مشهور آن زمان و از اصحاب وی بود و نخست از ابوالثور از اصحاب شافعی دانش آموخت و گویند سی بار پیاده به حج رفت و مرد بسیار پارسای پرهیزگاری بود و در بغداد به سال ۲۹۷ یا ۲۹۸ یا ۲۹۹ درگذشت و او را در گورستان شونیزیه به خاک سپردند

[۶] خداوند را بندگانی است که اگر خوف خدا بر دل‌شان مستولی گردد از هراس بندبند دل‌شان پاره شود و زبان‌شان بند آید عقل‌شان زایل شود از هیبت حق تعالی، اینها همان سخنوران و آزادگان و خردمندان راستین هستند که به نشانه‌های او آگاهند.

[۷] بیت اول غزل ۲۴۶۴ مولانا.

[۸] بیت دوم و سوم غزل ۳۰۷۰ مولانا.

[۹] بیت اول غرل ۱۱۳۹ مولانا.

[۱۰] خوف از عدل خداست و رجا از فضل او، و هر دو همراه هستند.

[۱۱] اگر وزن خوف و رجای مؤمن را سنجش کنند، برابرند.

[۱۲] بخشی از آیۀ ۸۷ یوسف: چرا که جز خدانشناسان کسی از رحمت الهی نومید نمی‌گردد.

[۱۳] بخشی از آیۀ ۲۱۸ سورۀ بقره: کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که در راه خدا هجرت و جهاد کرده‌اند، به رحمت الهی امیدوارند.

[۱۴] الا انتهای آیه

[۱۵] اهل خوف از دریای عدل او می‌نوشند و اهل رجا از دریای عدلش، و فضل او بر عدلش سبقت دارد.

[۱۶] بخشی از حدیث از پیامبر اکرم: که رحمت من بر غضبم سبقت و پیشی گرفته است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *