رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – لذّت از تجلّیاتِ حضرتِ حق
پس حضرتِ خداوندگارِ ما، قَدَّسَ الله سِرَّه العَزیز چون از تجلّیاتِ جمال نیز حظی اَؤفَر و نصیبی اَجْزَل داشت و حُسنِ ظنِ مبارکش به حقّ الیقین رسیده بود در این قسم نیز کلماتی منبسط و مبنی بر حقایقِ بسیار و دقایقِ بیشمار در رجا بیان فرموده است و از سلوکِ خویش شمهای باز نموده، هرکه را سیری مستقیم و دیدهای بینا و گوشی شنوا باشد از این قطره به دریاهای معانی و حقایق پی بَرد وَ لِهذا کَما قالَ قَدَّسَنا اللهُ به تَقدیسه:
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویش
خون انگوری نخورده، بادهشان هم خونِ خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم
رو به محبوسان غم دِه ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
من نیم موقوفِ نَفخ صور همچون مُردگان
هر زمانم عشق جانی میدهد زافسون خویش [۱]
و له رباعی:
تا در دل من صورت آن رشک پَریست
دلشاد چو من در این عالم کیست
؟والله که به جز شاد نمیتانم زیست
غم میشنوم ولی نمیدانم چیست [۲]
و همچنین در غزلی دیگر میفرماید قَدَّس سِرَّه:
غم را چه زهره باشد تا نام ما بَرد؟
دستی بزن که از غم و غمخوار فارغیم
ما لاف میزنیم و تو انکار میکنی
ز اقرارِ هر دو عالَم و انکار فارغیم [۳]
وَ قالَ قائِل:
غم مُرد و گریه رفت، بقای من و تو باد
هرجا که گریهایست کنون خنده میشود [۴]
و در غزلی دیگر جهتِ ارشادی بندگان خویش میفرماید: طیب الله ارواح المریدین بطیب انفاسه الطیبة الشریفه:
خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
چه جای غم که ز هر شادمان گرو ببری [۵]
و در مقامی دیگر، چون از تجلّی جمال بهره یافته بود، میفرماید:
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست
که بندۀ قد و ابروی توست هر کژ و راست [۶]
و در این مقام کلماتِ بسیار فرمودهاند و شرحِ حقایقِ عالی کرده، رَضی اللهُ عَنْه.
——————–
[۱] با اختلاف در ترتیب ابیات غزل ۱۲۴۷ مولانا.
[۲] رباعی ۳۵۱ مولانا.
[۳] ابیات ۵ و ۹ غزل ۱۷۱۰ مولانا.
[۴] بیت ۹ غزل ۸۷۴ مولانا.
[۵] بیت اول غزل ۳۰۵۶ مولانا.
[۶] بیت اول غزل ۴۷۶ مولانا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!