دعا و رابطه آن با خدای بی‌صورت – عبدالکریم سروش

همه کسانی که در باب دعا سخن گفته اند خواهی ناخواهی وارد این مقوله شده اند که در اینجا سرّی است، رازی است و من عرض می کنم راز ناگشودنی است. رازها اگر گشودنی باشند راز نیستند، معما هستند و معماها روزی حل خواهند شد. اما رازها ماهیتی دارند که برای همیشه به صورت راز باقی می مانند. از قضا شیرینی و طراوتی که در مقولات دینی هست به خاطر همین راز آلود بودن آنها است. یعنی اگر همه چیزهایشان کاملا آشکار شود یا به صورت یک مسئله ریاضی حل بشود و پاسخ پایدار و نهایی شان را پیدا کنند، دین از طراوت خود خواهد افتاد. چیز تازه ای نخواهد داشت که به دینداران بدهد. اینکه دین پایدار و جاودان مانده است ( نه فقط در عرصه دین بلکه در عرصه فلسفه و عرفان هم ما چنین چیزهایی داریم)، سرّ آن همین رازآلود بودنشان است که از یک طرف جذابند و آدمی را جذب می کنند و از یک طرف تمام موجودیت خودشان را در اختیار نمی گذارند. همیشه چیزی دارند که پنهان کنند و آدمی را شیدا کنند. شیدا دقیقا معنایش همین است. حافظ می گوید:
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
نگار من گاهی چشمکی می زند و روی خودش را نشان می دهد و در لحظه دیگر پنهان می شود و اینچنین با حضور و غیبت توامان و متوالی، آدمی را به شیدایی می افکند. “شید” یعنی ” نور”، خورشید ( نور خورشید )، مهشید ( نور ماه ) و “شیدا” یعنی “نور زده”. کسی که در اثر نور بی تاب می شود. باری، شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست. این درباره همه رازها است. درباره خدا هم صادق است. خداوند هم یک راز است. ما هیچ وقت به همه هویت او دست پیدا نخواهیم کرد. البته برای همه خداشناسان یک امر مسلم است که کُنه وجود خدا برای همیشه پنهان است. بندگان با این عقل کوچکی که دارند نمی توانند بر خداوند احاطه پیدا کنند. مثال مولانا این است که سایه اگر عاشق نور شد و خواست که نور را در آغوش بکشد، تنها اتفاقی که می افتد محو شدن سایه است:
سـایه هـایی کـه بُوَد جـویای نـور
نیست گردد چون کُـنَد نورش ظـهور
اندر این محضر خردها شد ز دست
چون قلم اینجا رسیده شد شکست

توضیح دعا و رسوخ در اعماق این مقوله رازآلود، طلب گشودن رازی است که برای همیشه ناگشوده خواهد ماند و هرچه که پیشتر برویم اتفاقا رازآلود بودن آن آشکارتر خواهد شد. گرچه که گاهی تبسم هایی می کند و چشمک هایی هم می زند و دل آدمی را بیشتر می رباید.

دعا ویژه ادیان است

یعنی تا قبل از آمدن پیامبران، مخصوصا پیامبران ابراهیمی، فیلسوفان خداپرست و خداشناس داشته ایم. ارسطو و افلاطون و سقراط خدا پرست بودند. آنها شرک دوران خودشان را قبول نداشتند. به جهان دیگر و به ماوراء طبیعت اعتقاد داشتند. اما در کار هیچیک از این فیلسوفان، قصه دعا دیده نمی شود. اینکه خدا را بخوانیم، با او سخن بگوییم، انس بگیریم. منتظر جواب و اجابت باشیم، مطلقا چنین چیزی نیست. مطابق تاریخ ادیان و از وقتی که تاریخ نوشته داریم از زمان موسی علیه السلام قصه دعا مطرح شد. در انجیل خصوصا این مطلب خیلی آشکار است. شاید مهمترین بخش انجیلsermon on the mount  باشد. خطابه ای که عیسی بر سر کوه خواند. ایشان در آنجا سخنان فوق العاده عالی گفته که عموما نصایح اخلاقی است. اما یک قسمت از آن دقیقا همین است: “بخواهید تا به شما داده شود. بخوانید تا به شما پاسخ بدهند. ” و با اصرار به پیروان خود می گوید که این جزو اهمّ طاعات و عباداتی است که می توانید انجام بدهید. در اسلام هم که جای گفتن ندارد. در قرآن داریم کسانی که از خواندن خداوند استکبار می ورزند “سَیَدخُلُونَ جَهَنَّم َ داخرین” با خواری به جهنم خواهند رفت و همچنین روایتی است که “اَلدُعاءُ مُخّ العبادَه” دعا مغز عبادت است. یعنی هیچ عبادتی از نظر عمق به این نمی رسد. حقیقتا خواندن خداوند اصلی ترین چیزی است که از یک بنده مومن و مطیع خواسته شده است.

دعا و درک انسان وار از خداوند

وقتی ما دعا می کنیم حقیقتا چه می کنیم و از آن چه باید بفهمیم. جلساتی ما با هم داشته ایم و من این را به تفصیل برای شما گفته ام. خواندن خداوند مثل خواندن یک انسان دیگر نیست. ما از انسان دیگر توقع داریم به حرف ما گوش بدهد. تحت تاثیر حرف ما قرار بگیرد. احیانا اراده خودش را به خاطر ما عوض کند و امثال اینها. از خداوند چنین توقعی نمی توان داشت. کسی که چنین تصوری از خدا دارد در خداشناسی او خلل و اشکال هست. خداوند تحت تاثیر کسی قرار نمی گیرد. اراده خودش را عوض نمی کند. دلش به حال کسی نمی سوزد. شفقت به معنی انسانی کلمه ندارد. هیچیک از این حرف ها اینها جزو اصول خداشناسی است که جای هیچ گفتگویی ندارد. در متون دینی هم آمده است. عمده دینداری و خداشناسی مردم، یعنی خداشناسی عوامانه، بر یک “درک انسان وار از خداوند” مبتنی است. که باید ما این را فرو بگذاریم. درک عوامانه از خدا غیر قابل قبول است. خواندن چنین خدایی در واقع نخواندن خداوند است. ما با چیزی حرف می زنیم که آن چیز وجود ندارد. خدای انسان وار اصلا وجود ندارد. معلوم نیست ما این گلوله های سخن خود را به سوی چه کسی پرتاب می کنیم و این درخواست ها را به کجا می فرستیم. به سوی هیچ. گیرنده ای نیست.

خواستن از خدایی که خواسته ما را از پیش می داند

می دانیم که خداوند علم سابق دارد. یعنی پیش از اینکه حادثه ای رخ بدهد، علم به حدوث آن حادثه دارد. از ازل اینکه چه ها خواهد شد و آدمیان چه ها خواهند کرد، همه اینها را می داند. بنابراین نزد کسی که احتیاجی ندارد آدمی حاجات خودش را به او یادآوری کند، این دعاها چه وجهی پیدا می کنند؟ که به او بگوید خدایا بِدان که من این چیز یا آن چیز را می خواهم. به او یادآوری کنیم، یادش بدهیم، اهمیت یک مسئله ای را به او تذکر بدهیم که فلان چیز برای من بسیار مهم است. من مریض دارم، من احتیاجاتی دارم، من قرض دارم و لذا فراموش نکن و به من هم به پرداز، به من هم توجه کن. اینکه خداوند علم سابق دارد را همه می دانیم که جزو اصول خداشناسی است. خدایی که این اوصاف را از او می دانیم و غیر قابل تغییر هم هست. آنگاه باید ببینیم از دعا کردن در برابر چنین خدایی چه باید بفهمیم.

ما آدمیان گرفتار کمند حاجاتیم و همه جا خودمحورانه حرکت می کنیم و خدا را نه به خاطر وجود خود او بلکه برای وجود خود می خواهیم:

حقیقت این است که دعا، خواندن خداوند است. یعنی با خدا حرف زدن، سخن گفتن، اُنس گرفتن، درد دل کردن، دوستی ورزیدن، او را بیگانه ندانستن، همیشه و همه جا او را نزد خود حاضر دیدن. خیلی از طاعات هست که غرض از انجام دادن آن، همان انجام دادن آن است. حکیمان می گویند غایت از فعل، نفس فعل است. یعنی منظور از این عمل، خود این عمل است. چیز دیگری ورای آن نیست. دعا برای این است که شما دعا خوان باشید. ثنا خوان باشید.

خدمت دوستان عرض کنم داستانی است که ما در کتاب های ادبیات فارسی می خواندیم که یک پدری هنگام مرگ به فرزندانش وصیت کرد و گفت من در فلان نقطه از منزلمان در زیر خاک یک گنجی نهاده ام و بعد از مرگ من بروید آنجا را بکَنید و گنج را بردارید و بین خودتان قسمت کنید. پدر از دنیا رفت و فرزندان هم رفتند سراغ زمین و آنجا را بیل زدند و کندند و هرچه بیل زدند گنجی نبود. ولی پس از مدتی آنجا یک باغچه ای سبزی شد. متوجه شدند گنج، همان کار آنها بوده است. غرض از کندن زمین، همان کندن زمین بود. نه اینکه با کندن زمین به چیز دیگری برسند. همان کار، پاداش آنها بود. اینکه ما خدا را بخوانیم تا چیزی به ما بدهد حقیقتش بخش کوچکی از دعا کردن و خواندن خداوند است. نباید ما را غافل کند و به این گمان باطل بی اندازد که هر وقت گیری، گرفتاری یا حاجتی داریم سراغ خداوند برویم. کار خوبی نیست. در عالم انسانی هم همینطور. اگر ما هر وقت با کسی کاری داریم به او تلفن بزنیم بالاخره یک روز گله می کند و می گوید: ” یعنی نمیشه به ما تلفن بزنی و فقط حال ما را بپرسی !؟ هر وقت کارت گیر می کند می آیی سراغ ما! پس معلومه که تو مرا برای خودت می خواهی نه برای خودم. واقعا این نکته درستی است که آیا آدم خدا را برای خودش می خواهد یا برای خود خدا می خواهد. بیشتر مومنین که وقت حاجت سراغ خداوند می روند (که البته حاجت هم کمندی است که ما را به سوی خدا ببرد)، واقعا خدا را برای خودشان می خواهند. لذا گاهی عارفان ما این را گفته اند و تاکید کرده اند که ما غیر از دوست مقصدی نمی خواهیم، “حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی “. ما از دوست فقط خود دوست را می خواهیم. البته این مقام مرتفعی است. همه کس اینطور نیست که بگوید من تو را برای خاطر خودت می خواهم نه برای خاطر چیز دیگری. ما آدمیان گرفتار کمند حاجاتیم و همه جا خودمحورانه حرکت می کنیم. یعنی جایی می رویم که یک چیزی گیرمان بیاید. خلاصه اش این است.

مهمترین تعلیم ادیان فراتر رفتن از حاجات و بیرون آمدن از خود است و دعا نردبانی است برای رسیدن به این بام مرتفع.

خیلی کم می شود کسی کاملا از خودش بیرون آمده باشد و این ” خود ” را پشت سر نهاده باشد. در حالی که مهمترین تعلیم ادیان اینست ( Go beyond yourself). آدم از خودش بیرون بیاید، برتر و فراتر از خودش برود. اما این را نمی شود از همگان توقع داشت. چون کار سختی است و به یک معنی می شود گفت تکلیف فوق طاقت است. اصل دعا برای این است که آدمی به اینجا برسد. درست است که می گوییم این یک تکلیف فوق طاقت است و کار فوق العاده دشواری است، اما نردبانی است برای رسیدن به همین بام مرتفع. آدم ابتدا از حاجات آغاز می کند و به تدریج آنها را پشت سر می گذارد و درمی یابد کسی را که می خواند برترین چیزی است که در دنیا به دست می آورد. و اگر او را به خاطر یک امر فروتر، یعنی رسیدن یعنی رسیدن به حاجات، رها کند به زیان خودش است. این را آدمی به تدریج درک می کند.

بنابراین همین جا این نکته را با خودمان محکم کنیم که واقعا غرض از دعا، برتر رفتن از دعا است. درست شبیه به اینکه بگوییم غرض از نردبان، برتر رفتن از نردبان است. یعنی شما به جایی برسید که دیگر به نردبان حاجت نداشته باشید.
چون شدی بر بام های آسمان
سرد باشد جستجوی نردبان

نردبان تا وقتی لازم است که شما هنوز به بام نرسیده اید. وقتی به بام رسیدید، نردبان بشکند و نیست و نابود شود به حال شما تغییری نمی کند، چون شما به مقصد رسیده اید. درک این معنی خود یک درک بلندی است. درست شبیه این است که وقتی یک بیمار، خودش را معالجه می کند برای این است که از معالجه رهایی پیدا کند و به سلامت برسد و نه اینکه دائم در حال معالجه باشد. یا وقتی معلمی یک شاگردی را تربیت می کند برای این است که این شاگرد از او مستغنی بشود نه اینکه همیشه شاگرد او بماند. معلم، او را تعلیم می دهد و این شاگرد پیش این معلم شاگردی می کند تا به جایی برسد که دیگر شاگرد نباشد و یک معلم خوب اتفاقا معلمی است که شاگرد خود را آنقدر بالا بیاورد که هم سطح خودش بشود که دیگر حاجتی در او نماند. لذا دعا می کنیم برای رسیدن به جایی که دیگر دعا نکنیم. فکر نکنید این چیز بدی است، بسیار عالی است. این، آن بام رفیعی است که باید به آن رسید. اینکه مولانا می گوید من گروهی از اولیاء را می شناسم که دعا نمی کنند همین است:
قوم دیگر می شناسـم ز اولیـاء
که دهانشان بسـته باشـد از دعا

از رضا که هست رام آن کرام
جستن دفع قضاشان شد حرام

در قضا ذوقی همی بینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص

حسن ظنی بر دل ایشان گشود
که نپوشند از عمی جامه کبود

البته آنچه مولوی می گوید با آنچه من عرض کردم کمی فاصله دارد. او می گوید وقتی افراد خودشان را هماهنگ می بینند، دیگر دعا نمی کنند. کسی که این هماهنگی را ندارد، دعا می کند برای تغییر، برای هماهنگ شدن. اما کسی که این هماهنگی برای او حاصل آمده، دیگر دعا نمی کند. این نکته از نکات اصلی است که باید به یاد داشته باشیم و جزو رازهایی است که در دعا نهفته است که نگفته اند و ما باید کشف کنیم. نگفته اند آنقدر دعا کنید که دیگر دعا نکنید و از سطح دعا کردن بگذرید. منتها یک دعا کننده، خُرده خرده این را باید بفهمد و به آنجا باید برسد و اگر رسید باید به خودش تبریک و شاد باش بگوید که از یک امری عبور کرد و به یک امر برتر و فراتری رسید. حاجت ها می توانند راه های غیر مستقیم برای رسیدن به هدف های والاتر باشند. مثال مولانا است که کسی به خاطر آب، دلو در چاه انداخت اما از چاه، یوسف بیرون آمد.
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان

یعنی آن چیز مهمتر و والاتر، از طریق دیگری و غیرمستقیم گیر آدم می آید. شما نمی دانید مقصد آنجا است. اما همین کار اولی، شما را به طرف آن مقصد می کشاند. بدون آنکه شما خواسته باشید یا دانسته باشید.

دعای دسته جمعی

نفس جاری بودن دعا چه در نزد فرد و چه خصوصا در حالت اجتماعی، امر مطلوب و مبارکی است. خیلی خیرات و برکات در آن است. اصولا در دین Ritual (آیین ها) دسته جمعی است. درست است که ما فردی هم مُجاز هستیم اما در اصل اینها باید دسته جمعی باشد. یعنی صورت اصلی عبادت همان حج است. حج فردی نداریم. صورت اصلی نماز هم همان نماز جماعت است. منتهی وقتی ناچار می شویم نماز انفرادی هم می خوانیم. عموم عباداتی که در ادیان آمده است، مناسک و آیین های دسته جمعی دارد. سرودها و دعاهای دسته جمعی، نمازها، حرکات دسته جمعی. حتی مثلا سرخپوستان که در حضور خورشید رقص های دسته جمعی می کنند. نَفْسِ در اجتماع بودن، فوائد بسیار دارد. همه را گرم می کند و در یک مجموعه ای شکل می دهد و روحیه می بخشد و حتی به تعبیر عرفا “وارداتی” دارد. یعنی در آن حالت جمعی یک احوالی وارد بر وجود آنها می شود که در حالت فردی این اتفاق نمی افتد. این را خیلی ها گفته اند. مرحوم شیخ شهاب الدین سهروردی در رساله های فارسی خود می گوید همین که آدمیان دسته جمعی حرکت می کنند به سوی نماز جمعه، یا دسته جمعی حرکت می کنند به سوی نماز عید، و در گذشته ظاهرا رسم بوده که طبل و سنج هم می کوفتند، می گوید در اینجاها برای افراد یک احوال ویژه ای پیدا می شود. خود ما هم در آیین های دسته جمعی دینی مان واقعا اینها را تجربه کرده ایم و خیلی خوب است که آدم وقتی به اینگونه مجالس و آیین ها می رود اصلا به فکر چنین چیزی باشد و همیشه بیاد داشته باشد که یک دستاوردی با خودش از اینجا ببرد. نه لزوما دستاوردی که کسی چیزی به او یاد بدهد یا سخنرانیی بکند. بلکه فراتر از این هم چیزهایی گیر آدم می آید اگر جویای آن باشد.

دعا یک چنین نقشی دارد و وقتی دسته جمعی اجرا می شود و آدمیان را در یک حلقه ای گرد می آورد و به دور یک ستونی یا یک محوری طواف می دهد، ( تاثیر آن ) می تواند تا یک مدت مدیدی در روح آدمی باقی بماند و انسان برکات آن را کسب کند. فردی هم باشد خوب است. شبیه به اینکه یک وقتی زیر لب شعر دل انگیزی می خوانید و یک موسیقی خوبی گوش می دهید به شما حالی می دهد.

در دعا کردن باید یادمان باشد یکی اینکه فراتر از دعا برویم و دیگر اینکه بهتر است دعا دسته جمعی باشد و یکی هم اینکه نفس دعا کردن، عین غایت دعا کردن است. یعنی خودش مطلوبیت بالذات دارد و لازم نیست شما چیزی وراء آن از آن بطلبید.

خداوند، نظام عالم را نساخته است که ما با دعا آن را واژگون کنیم.

نکته دیگری که باید وقتی دعا می کنیم بیاد داشته باشیم این است که خداوند خیلی عاقلتر از آن است که کار تدبیر عالم بزرگی که آفریده است را به دست خواهش ها و هوس های ما بسپارد. هر کس چیزهای فراوانی در این عالم می خواهد. یک مدرسه کوچک را نمی شود به خواهش های شاگردان اداره کرد. شما مدیر مدرسه اید آنجا بنشینید و بگویید هر کس هرچه می خواهد بیاید و از من بخواهد به او می دهم. آیا چنین چیزی می شود!؟ حالا ” کار بی چون را که کیفیت دهد؟ “. ما که کیف و کمّ کار خدا را اصلا نمی دانیم. خداوند بگوید شما هرچه می خواهید از من بخواهید من هم به شما می دهم. آیا اینجوری نظمی و نظامی سرپا می ماند؟ آیا حالا که گفته بیایید دعا کنید، ما واقعا چنین توقعی باید از خداوند داشته باشیم؟ و ما هم هوس های خودمان را پرواز بدهیم و بگوییم خدایا این را بده، آن را بده. حالا آن را هم بد نیست بدهی! بعد تازه پا را از دایره خواهش ها و خواسته های خودمان فراتر بگذاریم و بگوییم خدایا فلان کس را نابود کن، فلان کس را به بلا گرفتار کن. آیا به نظر شما واقعا معقول می آید؟ یعنی خداوند جهان را اینچنین اداره می کند؟ و منتظر این است که ما یک چنین سخنانی را بگوییم؟ شما فکر می کنید اینها واقعا معقول است؟ اصلا خدا مستجاب می کند؟ آیا تا حالا خدا اینها را مستجاب کرده است؟ بالاخره تجربه هم چیز بدی نیست. شما یک بار نشان دهید که خدا در کل این عالم یک دفعه کل مریض ها را شفا داده باشد. با اینکه این همه دعا شده است. اصلا اینها دعاهایی است که با نظام این عالم منافات دارد. نظم این عالم این چنین نیست که همه اسیرها آزاد شوند، همه قرض دارها قرضشان ادا شود، همه مریض ها یک دفعه صبح بلند شوند خوب شده باشند و تازه فقط این نیست، اگر به ما مجال دهند یک لیست سیاهی، یک طوماری از ازل تا ابد داریم که چنین بشود، چنان بشود. یک وقتی من دانشجو بودم و درباره دعا فکر می کردم. یک آقایی به نام فرانسیس گالتون از آمار شناسان مهم انگلستان در اوایل قرن بیستم بود. آماری درباره دعاها و اثر دعاها گرفته بود. در آن موقع در کلیساها یکشنبه هر هفته مومنان برای طول عمر سلطان یا خاندان سلطنتی که بر سر کار بودند دعا می کردند. گفته بود آیا عمر خاندان سلطنت از متوسط عمر مردم بیشتر است یا نه؟ به دست آورده بود که نه اینطوری نیست. گفته بود که خوب ( شاید ) دعاهایی که در کلیساها می شود صمیمانه و از سوز دل نیست. ولی اقلا کشیش ها که اهل دعا خواندن هستند برای خودشان صمیمانه دعا می کنند که خدایا عمر طولانی به ما بده. گفته بود که بروم آمار بگیرم ببینم از نظر آماری واقعا متوسط عمر کشیش ها بلندتر از عمر مردم هست یا نه ؟ دیده بود نیست. بنابراین به این نتیجه رسیده بود که این دعاها ظاهرا جایی آثاری نداشته است. دعا هم که نمی کردند فرقی نمی کرد! این نکته ها را باید توجه کرد، این ها را باید دانست که این دعاها پس کجا می روند؟ و خرج چه چیز می شوند؟ وقتی ما از دعا سخن می گوییم از چه چیز سخن می گوییم؟ دعا که فضای جوامع دینی را پر کرده است آیا این جوامع از حیث آثاری که از این دعاها باید در آنها وجود داشته باشد نسبت به جوامع دیگر چه فرقی کرده اند؟ خوب می بینید که فرقی نکرده اند. ما در زندگی خودمان چقدر دیده ایم کسانی را که از ته دل و از سوز ضمیر برای پدر و مادرشان، اقوامشان، عزیزانشان دعا کرده اند، گریه و قربانی کرده اند که آنها شفا پیدا کنند و نکرده اند. اینها ( دعاهایی که مستجاب نشده اند ) بسیارند. یعنی اگر ما دعای مستجاب دیده باشیم حقیقتا استثناء و بسیار نادر. دعاهای نامستجاب دعاهای مستجاب را Outnumber می گویند. مثلا هزار میلیون بر یک است.

این نکته را می گویم که این سخن را تایید می کند که دعا نه به خاطر اثرش که به خاطر خودش مهم است که در جامعه دعا و خواندن خدا جاری باشد. بله، یک کمندی بر گردن ما هست و خدا دروغ نگفته است که مستجاب می کنم. اما نظم عالم را به دست دعاهای ما نسپرده است. خدا یک نظامی در این عالم گذاشته است. بالاخره یکی قوی تر است و بر ضعیف تر پیروز می شود. شخصی عده ای را اسیر می کند و به زندان می اندازد. خدا این میکروبها و ویروس ها را هم آفریده است. آفریده که بیماری بیافرینند. اگر بنا است بیماری نباشد که خدا از اول ویروس و میکروب و این موجودات زهردار را نمی آفرید. نظم عالم این چنین است و این نظام را نساخته است که ما با یک دعا آن را واژگون کنیم و حقیقتا ما نباید چنین توقعی داشته باشیم. نباید از دعا چنین چیزی بفهمیم و لذا بعضی دعاها را نباید کرد. بعضی دعاها مثل ” خدایا همه مریض ها را شفا بده” جزو آن دعاهای بی خود است. هرکس گفته اصلا نمی دانسته که اساس دعا و نظم عالم چیست. یک هوسی را بیان کرده است. کما اینکه این دعا تا امروز هم پذیرفته نشده است. مگر اینکه خداوند دنیای دیگری درست کند، بهشت یا دنیای ملائکه که در آنجا مرض و میکروب نیست. اما اگر این جهان ماده است که ما در آن زندگی می کنیم و تا کنون بوده و این دعاها هم که تا امروز بوده می بینیم که این اثر را ندارد.

دعاهایی که با نظام عالم منافات دارد را باید کنار گذاشت. اما آن دعاها که خوب است و با نظام عالم منافات ندارد و می توان آنها را جزو خواسته های نیک خود آورد، این دعاها را هم باید بدانیم خود دعا کردن و خواستن مهم است و جاری بودن این حالت در جامعه دینی و اینکه افراد به این سبب (به بهانه دعا کردن) گرد هم آیند و اُنس بگیرند و خداوند در آنجا، در آن جامعه، محور کار آنها باشد و فراموش نکنند که به هر حال امور این عالم به دست خداوند می گردد و قوانینی هم که در این عالم هست خداوند وضع کرده و خواستار نسخ و مسخ این قوانین شدن چیزی نیست که خداوند پذیرفته باشد و به ما گفته باشد که اینچنین بکنید تا من این قوانین را ملقی کنم.

بله، در یک موارد خاصی چنین چیزی ممکن است و دست خدا بسته نیست. ما این را باید بگوییم و به تاکید بگوییم که ” وَ قالَت الْیَهُودُ یَدُ اللَّه مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیه مْ وَ لُعنُوا بما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبسُوطَتان…” یهودی ها گفتند که دست خداوند بسته است و به خاطر این سخن لعنت شدند. دست خداوند باز است. هر دو دست او باز است. اگر خدا یک کاری را نمی کند نه به این خاطر است که کسی جلوی او را گرفته، خودش نمی خواهد، خودش یک نظمی و قراری نهاده است که خلاف آن نظم و قرار، کاری نمی کند. تدبیر ملک و تنظیم نظام را بر همان اساسی که خودش خواسته قرار داده است.

دعا و شرط اجابت

نکتۀ بعد این است که ” أَمَن ُیجیبُ الْمُضْطَرَّ إ ذَا دَعاُه وَیَکشفُ السُّوءَ “، دست کم جایی که خداوند وعده و قول داده، دعای مضطرّین است. دعای کسانی است که به اضطرار می رسند، دعای آنها مستجاب است. این یک نکته و یک کلید است برای اینکه ما را وارد این انبار پر رمز و راز کند. دعای کسی که مضطرّ نیست و همینطوری می گوید خدایا این را بد نیست به ما بدهی! اینها شیوه هایی است که ما در پیش گرفته ایم و دلمان خوش است! اگر فکر کنیم با اینجور دعاها می توانیم در خداوند تاثیری بگذاریم و بعد هم متوقع پاسخ باشیم، اینطورها نیست. دست کم اضطرار است که آدمی را به اجابت دعا نزدیک می کند.

من ابتدا خدمت شما عرض کردم خداوند همه چیز ما را می داند که چه چیز می خواهیم و چه چیز نمی خواهیم، چه چیز کم داریم و چه چیز کم نداریم و حتی می داند ما چه دعایی خواهیم کرد. همه اینها بر او آشکار است. هر برگی که از درخت می افتد او می داند و اینها را قرآن به ما گفته است. ( از این رو ) گفته اند تا ( خواسته ) به اضطرار نرسد و از ته دل واقعا یک چیزی را نخواهید و اصرار نکنید دعا به اجابت نزدیک نمی شود. تا آدم وقتی برای چیزی اصرار نکند یعنی خواهی نخواهی است، شد شد، نشد نشد. پی آن را نمی گیریم. پی گیری در یک امری نشانه این است که کارد به استخوان رسیده است و آدمی در نهایت اضطرار قرار دارد. حافظ می گفت :

از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

همان یکی هم نمی شود. شما هزار تا تیر همینطوری به تاریکی بیاندازید بلکه یکی از آنها به هدف بخورد. نه اینطوری نمی شود. شعر سعدی خوب است:

صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر نیک مردی یک انداز و راست

صد تا و صد هزار تیر در تاریکی بیاندازید هیچکدام به هدف نمی خورد. یعنی شما نباید توقع داشته باشید که به هدف بخورد. یکی بیانداز و درست بیانداز.

گفته اند دعاهای مستجاب دعاهایی است که از سر سوز دل و از سر اضطرار مطلق است و وقتی است که کارد واقعا به استخوان رسیده باشد. چرا؟ برای اینکه در واقع به ما گفته اند از اینطرف باید یک همتی باشد. از اینجا باید یک انرژی گذاشته شود. یک نیرویی صرف شود. نه اینکه همینطور بی حال و بی خیال بگوییم خدایا این را بده، آن را بده! نه، اینطور نیست. هر جا که راهی برای انجام کار و گشودن گره ای هست، دعا در آنجا بی خود است. در روایات چیزهایی هست که دلالت بر این می کند که مثلا خداوند دعای چند قوم را مستجاب نمی کند. کسی که نشسته زیر یک دیوار ویران و می گوید خدایا مرا محفوظ نگهدار. خداوند هم می گوید خوب مرد حسابی من به تو پا دادم، چشم و اراده دادم. برو دو قدم آنطرف تر، اینجا نشستی دعا می کنی که چی!؟ یک مورد دیگر هم مردی که زنش را نمی خواهد و دعا می کند که خدایا مرا از شر این زن نجات بده که مورد خوشایندی نیست. خدا می گوید خوب راه طلاق را برای تو گذاشته ام. برای چه نشسته ای و دعا می کنی!؟ فقط هم به این موارد خاص نگاه نکنید بلکه هرجا شما یک راهی دارید برای انجام کاری و گشودن گره ای، دعا در آنجا بی خود است.

برای اینکه بن بستی وجود ندارد و شما در آنجا به اضطرار نمی رسید. بالاخره در اعماق ذهن شما بالاخره یک راهی هست و لذا آنجا شما دچار سوز دل نمی شوید، اضطرار مطلق ندارید. خون نمی گریید. انرژی روانی پشت یک امری ( گره ای ) نمی گذارید که این را بخواهید باز کنید. تا از شما کوششی نباشد، کششی از آنطرف نخواهد بود. اگر دعا را سرسری بگیریم به غایت و به برکت و نتیجه اش نمی رسیم. دعا عبارت است از یک جهد بلیغ و جانسوزانه ای که از طرف آدمی صورت می گیرد. خدا می داند که شما چه می خواهید. اما نگفته است که چون من می دانم روا هم می کنم. به شما گفته است که باید شما در اینجا به میدان بیایید و به میدان آمدن هم این است که این وسط ( وجود ) خودت را بسوزانی.

مطلبی در نهج البلاغه آمده است که کسی می گفت “استغفرالله ربی و اتوب الیه” و استغفار می کرد. استغفار یک دعا است. یعنی خدایا مرا ببخش. از تو طلب مغفرت می کنم. امیر المومنین شنید، رفت و به او گفت آیا تو می دانی چه می گویی و از خدا چه می خواهی؟ این کلمه که تو بر زبانت جاری می کنی خیلی سنگین است. تو باید شش کار انجام داده باشی تا پس از انجام آن شش کار جرات کنی به خدا بگویی خدایا من از تو طلب مغفرت می خواهم. مهمترین آنها این است که تمام آن گوشتی که در معصیت بر تن تو روییده باید در ریاضت آب کنی، بعد آماده شوی و روی تو بیاید به خدا بگویی خدایا مرا بیامرز. همینطور رفته ای لذتهای خودت را برده ای و گناهانت را کرده ای و حالا با بی حالی نشسته ای که خدایا مرا ببخش ! استغفار که خود دعا است – شرط دارد. دعا از سر بی حالی و سیری مطمئن باشید که هیچ فایده ای ندارد. این را امام علی به ما گفته که باید گوشت هایی را که در معصیت بر تنت روییده، در اثر ریاضت و در اثر خجلت و شرمگین شدن نزد خداوند آب کنی. تازه می توانی بیایی و بگویی خدایا آنچه من می توانستم کردم. این هم عزم می خواهد، تصمیم، اراده، جهد و زحمت می خواهد. در واقع همان زحمت، گناه تو را آب می کند. روایتی هست از پیغمبر که ایشان فرمودند ” الندم على الذنب توبة” پشیمانی همان توبه است. پشیمانی که شما را بسوزاند نه یک پشیمانی ساده که خوب حالا بد شد اینطوری شد! پشیمانی که دل شما را آب کند. یک وقت هایی ما در زندگی خودمان در بعضی کارهایمان در حضور کسی وقتی خیلی خجلت زده می شویم و بدنبال چنین پشیمانی، چشم ناگزیر به اشک می افتد. اینها دعای واقعی است. و قطعا اثر آن همراه آن است. وقتی که از اینطرف یک جهد بلیغی صورت می گیرد آن پشیمانی و استغفار، گناه را می شوید و می برد.

من نمی خواه خودم و شما را از دعا کردن ناامید کنم. می خواهم بگویم دعا یک امر مهمی است. اگر ما آن را سرسری بگیریم به غایتش و به برکت و نتیجه اش نمی رسیم. خداوند هیچ کاری در این عالم نمی کند مگر از طریق دل و روح آدمیان. مولانا می گوید:

تا دل اهل دلی نامد به درد
هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد

به درد آمدن دل خیلی مهم است. این همان نقشی است که ما ایفا می کنیم. حتی می گوید بعضی وقت ها عذاب هایی که بر یک قومی وارد شده به دلیل این بوده که دل یک مرد خدا به درد آمده. در واقع از آنجا آغاز می شود. بگذارید در اینجا یک رازی را برای شما بگشایم. خداوند هیچ کاری در این عالم نمی کند مگر از طریق دل و روح آدمیان. اگر قرار است اثری در این عالم (عالم فیزیکی خارج) ظاهر شود از طریق نفس یک انسان صادر خواهد شد. یعنی یک آدمی برانگیخته می شود تا از سر درد یک دعایی بکند، نفرینی بکند، بانگی برآورد. دست خداوند در این عالم از طریق ارواح اولیاء او گشوده می شود. درست شبیه به اینکه می گوییم اگر می خواهید نتیجه تغییر کند، باید مقدمات را تغییر دهید. دست خداوند در این عالم از طریق روح های آدمیان گشاده است. اگر بخواهید مجاری علّی و معلولی امر را کاوش کنید و بدست بیاورید این چنین است. همانطور که ملائکه در این عالم کارگزارند، برتر از ملائکه نفوس اولیاء خداوند هستند. اولیائی که زنده اند و اولیائی که از دنیا رفته اند، که باز هم زنده اند. آنها هستند که همت می کنند و در این جهان تغییر پیدا می شود. در این دنیا همه چیز از مسیر نفوس و روح و قلب ما حاصل می شود. در درجه اول نسبت به خود ما و در درجه دوم اگر صاحب یک نفس قوی باشیم ممکن است که در بیرون از ما هم این تاثیر را بگذارد.

در این عالم اگر دعا نقشی دارد، دعایی است با این اوصافی که برای شما عرض کردم. برای اینکه دعا یک تاثیر قطعی در عالم بگذارد یک نقش مینیمال دارد. یعنی عالم بر اثر دعاها نمی گردد. عالم برای خود نظمی و نظامی دارد. دعا به خاطر دعا است. خوب است که این حرکت در میان جوامع دینی جاری باشد، نام خداوند زنده باشد و آدمیان با خدای خودشان اُنس داشته باشند. نظام عالم این است که از هزار دانه که می پاشیم یکی می گیرد.

و در پایان این نکته مهم که ما هزار تا دانه می پاشیم، یکی می گیرد. این نظام عالم است. این را یادتان باشد که هزار بار نماز می خوانیم یکی خوب از آب درمیاید. ممکن است در میان این همه دعا خوان ها یک نفر ظهور کند و یک دعایی کند که آن دعا بیارزد به همه دعاهایی که تا کنون گفته اند و اثری نداشته است. عالم این چنین است. جامعه و جمعیت دینی به این سبب است که هزاران دعا – دعای خوب و نه سهوی – مثل دانه هایی است که بریزند تا یکی از آنها بگیرد و آن یکی که گرفت، جواب آنهایی را که نگرفته بدهد. گلستان می شود. بعضی نیز که به نحو شخصی و فردی بر اثر این دعا کردن ها می توانند به اوجی برسند که از سطح دعا فراتر بروند و به جایگاهی برسند که بین داعی و مَدعُو فاصله ای نماند که اگر به آنجا رسیدند مبارکشان باد که رفیعترین مقام معنوی و انسانی رسیده اند.

سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش در مورد دعا و رابطه آن با خدای بی‌صورت

بارگذاری توسط سایت شمس و مولانا

۲۵/۰۱/۱۳۹۶

4 پاسخ
  1. محمد بینش
    محمد بینش گفته:

    درود بر شما از بارگذاری این نوشته .افسوس که استاد سروش این روزها با سخنان جنجالی خویش چهره خوبش را خراب کرده است. وگرنه در اینجا اصل منظور مولانا را بیان می کند و من می افزایم که عارفان بی دعا البته عشق بازیهایشان را با حضرت حق دارند ولی در دعای خود حاجتی جز خدا از خدا نمی طلبند.

    پاسخ
  2. معین
    معین گفته:

    درحقیقت دعا اگر از سر خیر خواهی و همراه با تیت پاک باشد . قطعا اجابت خواهد شد . همانند دعای حضرت ابراهیم برای تمام مردم جهان . و در صورت براورده نشدن بهتر از ان به انسان داده خواهد شد ‌. دعا سپر بلا هاست پس چه بسیار بلا هایی که باید میرسیده ولی به واسطه دعا نرسیده و چه بسیار نیکی ها و خیراتی که به واسطه دعا رسیده . بنده در زندگی دعایی نکردم که اجابت نشده باشد . دعا هایی هم مثل خدایا تمام مریضان را شفا بده هم بسیار به جاست ایا نمیبینید روزانه چند هزار بیمار شفا پیدا میکنند ؟؟ نیمه پر لیوان بیشتر از نیمه خالی آن است .

    پاسخ
  3. زهرا
    زهرا گفته:

    سلام وسپاس از زحمات دکتر سروش عزیز
    که همواره سعی در انتقال حقیقت دارند بدون توجه به نگاه غیرمنصفانه دیگران
    شما عزیز بودید و پس از این اظهار نظرتون راجع به آقای خمینی ،عزیزتر شدید
    امیدوارم همواره نگاه به خدا و رضایت آن براتون بیش از نگاه مردم اهمیت داشته باشه.
    مبحث دعاتون هم بسیار عالی بود.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *