فیه ما فیه مولانا – فصل ۲۸
فصل بیست و هشتم
اورادِ[۱] طالبان و سالکان آن باشد که به اجتهاد و بندگی مشغول شوند و زمان را که قسمت کرده باشند در هر کاری تا آن زمان مُوَکَّل[۲] شود ایشان را همچون رقیبی[۳] به حکمِ عادت؛ مثلاً چون بامداد برخیزد آن ساعت به عبادت اَولیتر که نَفس ساکنتر است و صافیتر؛ هر کس بدان نوع بندگی که لایقِ او باشد و اندازۀ نَفسِ شریفِ او باشد میکند و به جای میآرد وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ[۴]؛ صدهزار صف است، هرچند پاکتر میشود پیشتر میبَرند و هرچند کمتر میشود به صفِ پَستر میبَرند، که اَخَّرَوْهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَخَّرَهُّنَ اللهُ[۵]، این قصّه دراز است و از این دراز هیچ گزیر نیست، هر که این قصّه را کوتاه کرد عُمرِ خود را و جانِ خود را کوتاه کرد اِلّا مَنْ عَصَمَ اللهُ و اما اورادِ واصِلان به قَدرِ فهم میگوییم، آن باشد که بامداد ارواحِ مقدّس و ملائکۀ مُطهّر و آن خَلق که لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللهُ[۶] که نامِ ایشان مَخفی داشته است از خَلق از غایتِ غیرت به زیارت و سلامِ ایشان بیایند، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُوْنَ فِی دِینِ اللهِ[۷]، وَ الْمَلَائِکَةُ یَدْخُلُوْنَ عَلَیْهِمْ مِّن کُلِّ بَابٍ[۸]، تو پهلوی ایشان نشستهای و نبینی و از آن سخنان و سلامها و خندهها نشنوی[۹] و این عجیب میآید که بیمار در حالتِ نزدیکِ مرگ خیالات بیند که آنکه پهلوی او بود خبر ندارد و نشنود که چه میگویند[۱۰]؛ آن حقایق هزاربار از این خیالات لطیفتر است و این را تا بیمار نشود، چنان بیماری نبیند و نشنود و آن حقایق را تا نمیرد، پیش از مرگ نبیند؛ آن زیارت کننده که احوالِ نازکیِ اولیا را میداند و عظمتِ ایشان را و آنچه در خدمتِ او از اوّلِ بامداد چندین ملایک و ارواحِ مطهّر آمدهاند بیشمار، توقُّف میکنند تا نباید که[۱۱] در میانِ چنان اورَاد درآید، شیخ را زحمت باشد؛ چنانکه غلامان به در و سرای پادشاه حاضر شوند هر بامداد، وردشان آن باشد که هر یکی را مقامی معلوم و خدمتی معلوم و پرسشی معلوم؛ بعضی از دور خدمت کنند و پادشاه در ایشان ننگرد و نادیده آرد الّا بندگانِ پادشاه بینند که فلان خدمت کرد و چون پادشاه شد وردِ او آن باشد که بندگان بیایند به خدمتِ وی از هر طرفی، زیرا بندگی نماند؛ تَخَلَّقُوْا بِاخْلَاق اللهِ[۱۲] حاصل شد، کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً[۱۳] حاصل گشت و این مقامی است سخت عظیم؛ گفتن هم حیف است که عظمَتِ آن به عین و ظی و میم تی[۱۴] در فهم نیاید؛ اگر اندکی از عظمت آن راه یابد، نه عین و نه مخرجِ حرفِ عین ماند، نه ظی ماند و نه مخرجِ حرفِ ظی، نه دست ماند نه هست ماند؛ از لشکرهای انوار، شهرِ وجود خراب شود إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا[۱۵]، شتری در خانهای کوچک درآید خانه ویران شود اما در آن خرابی هزار گنج باشد.
گنج باشد به موضع ویران/ سگ بود سگ به جای آبادان[۱۶]
و چون شرحِ مقامِ سالکان را دراز گفتیم شرحِ احوالِ واصلان را چه گوییم؟ الّا آن را نهایت هست این را نهایت نیست؛ نهایتِ سالکان وصال است، نهایتِ واصِلان چه باشد؟ آن وصلی که آن را فراق نتواند بودن؛ هیچ انگوری باز غوره نشود و هیچ میوۀ پخته خام نگردد[۱۷].
حَرام دارم با مردُمان سخَن گفتن/ وَ چون حَدیثِ تو آید، سخَن دراز کُنم[۱۸]
والله که دراز نمیکنم، کوته میکنم.
خون میخورم و تو باده میپنداری/ جان میبری و تو داده میپنداری
هر که این را کوتاه کرد چنان بود که راهِ راست را رَها کند و راهِ بیابانِ مهلک گیرد که فلان درخت نزدیک است.
——
[۱] اذکار، ورد.
[۲] گماشته، مامور.
[۳] نگهبان و پاسبان.
[۴] آیۀ ۱۶۵ و ۱۶۶ سورۀ صافّات: و ماییم که صف در صفیم، و ماییم که تسبیح گویانیم.
[۵] حواشی استاد فروزانفر: حدیث نبوی است، کنوز الحقایق، ص ۵ و مولانا در مثنوی فرماید: ( دفتر دوم بخش ۳۸ بیت ۱۸۵۸).
[۶] بخشی از آیۀ ۹ سورۀ ابراهیم: تنها خدا آنها را میشناسد.
[۷] بخشی از آیۀ ۲ سورۀ النصر: و دیدی که مردم در دین خدا داخل میشوند.
[۸] بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ رعد: و فرشتگان از هر دری بر آنها وارد میشوند.
[۹] حواشی استاد فروزانفر: شبیه بدان در مثنوی گوید: (دفتر اول بخش ۱۶، بیت ۴۰۸ و ۴۰۹).
[۱۰] مضمون این متن را مولانا در مثنوی به زیبایی آورده است: (دفتر سوم بخش ۳ از بیت ۱۱۵-۱۱۹).
[۱۱] مبادا که.
[۱۲] حواشی استاد فروزانفر: در احیاء علومالدّین، ج ۴،ص ۲۱۸، مصدّر به لفظ (قیل) ذکر شده و دلیل است که جزو احادیث بشمار نمیرود هرچند که در کلمات متأخرین به عنوان حدیث نقل شده است.
[۱۳] بخشی از حواشی استاد فروزانفر: از حدیث قدسی مشهور که به وجوه مختلف روایت کردهاند و از آن جمله به طریق ذیل: لایزال عبدی یتقرّب الیّ بالنوافل حتی احبّه فاذا احببته کنت له سمعاً و بصر و یدا و مؤیداً – که هجویری در کشفالمحجوب (چاپ لنین گراد،ص ۳۹۳) آورده و با متن حاضر مطابقت دارد و با اختلافی در عبارت نقل شده است در احیاء علومالدّین،ج ۴،ص ۲۱۸، و جامع صغیر،ج ۱،ص ۷۰، برای اطلاع از مدارک آن رجوع کنید به: اتحاف السادة المتقین، ج ۹،ص ۵۶۹٫
[۱۴] در نسخه به این شکل آمده “عین و ظی و تی و میم” از تصحیح استاد فروزانفر استفاده شد.
[۱۵] بخشی از آیۀ ۳۴ سورۀ نمل: پادشاهان چون به شهری در آیند، آن را تباه گردانند.
[۱۶] با اندکی اختلاف: بیتی از حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه حکیم سنایی.
[۱۷] حواشی استاد فروزانفر: عین این مضمون را در مثنوی آورده و فرموده است (دفتر دوّم بخش ۲۶ بیت ۱۳۲۱).
[۱۸] (بیت دوّم از غزل ۱۷۲۴) مولانا و با اندکی اختلاف بیتی از ابیات پراکنده ابوسعید ابوالخیر.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!