مکتوبات مولانا – مکتوب ۳ – دربارۀ جمالالدّین معید، با ابلاغ سلامهای سراجالدّین
همان خدای که ما را طریق هجر نمود
امید دارم کاسان کند طریق وصال[۱]
خدای جلَّ جلالهُ و توالی افضاله گواه است و مطّلع وَکَفَی بُاللهِ شَهِیداً[۲] اَیُّ شَیْءٍ[۳] اَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللهُ[۴] که صورت و تصویر فرزند عزیز، فخرالائمّةِ والمعیدین تاجُ الفُضلآءِ والمُفیدین، ذوفنون، انیس الاولیاء، ولیّ پنهانی، جوهر کانی، انورالاهلّه مفخر الأجلّه، جمال الدّین، بلّغه الله تعالی اعلی مراتب البصیرة والیقین و فضَّله علی کثیرٍ من عبادهِ المحِبّین، و خیالِ فرح افزایِ صدّیق سیمای همایون منظر مبارک مخبرِ پاکبازِ شریف، راز لیلاً و نهاراً در پیشِ نظر است، نه چنان است حلاوتِ صحبت و صدق آن عزیز که هبوبِ غبارِ نسیان آثارِ تصوّر عزیزش را از نظرِ دیده و دل به مرورِ زمان و تواتر هجران محو تواند کردن، که اخلاق مَلَکانهْ آن عزیز، ناسخ طول العهد منسی است و با این همه استسقای اشتیاق و جوع البقر آرزومندی هیچ به وفاداری و غمگساریِ تصوّر و خیال سیر نمیشود و راضی نمیگردد و هیچ مجمعِ یاران و مجالس ذکر و مراقبت نیست که تمنّای حضور آن فرزندْ متخلّف گشته است. امید از جامع شتات و مُنزل البرکات و قاضی الحاجات جلَّ جلاله داشته میآید که عنغریبٍ غیر بعید، صوارف و موانع را از میان بردارد و چون تخت بلقیس و جسمِ ادریس آتِیکَ بِهِ قَبْلَ اَن یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ[۵] اِنَّمَا اَمْرُهُ اِذَا شَیْئاً اَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ[۶] اسباب لطیفِ ظریف فراهم آورَد که دیدههای تشنه به دیدار آن فرزند مسرور و روشن گردد انَّه عَلَی ذلک قَدیر وَ بِالاِجابَةِ جَدیر[۷]. آنچه از نفقات کم باشد علینا، و آنچه در بایست آن فرزند است حوالینا[۸]. طمع است که تأخیر نفرماید[۹].
قال النّبی صلّی الله و سلّم: انّ الله فِی ایّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٍ اَلٰا فَتَعَرّضُوا لَها[۱۰]. نزدِ محققّان، این نفحاتْ انفاسِ برادرانِ دین است که سبق یافتهاند بر برادران دیگر. انفاسِ ایشان و نظرهای ایشان و آمیزگاری با ایشان نفحات و مواهب و عطایا و خلعت حقّ است، غنیمت داشتنی است، و غیر آن را سهل داشتن عین آن را غنیمت داشتن است.
بر مدار از مقام مستی پی
سر همانجا بنه که خوردی مَی[۱۱]
مستان سلامت میکنند[۱۲]. آن مستان که هزارند، یکیاند. علیک السّلام آن باشد که بیایی نه آنکه از دور بگویی و بنویسی، بلکه بدان وصال که در یک خانهایم قانع نباید بودن، بلکه بدانکه در یک پیرهن جمع باشی قانع نباید بودن که پشیمانی آرَد. باری جلّ جلاله که جامع احباب و مؤلّف اصحاب و مُزیل احزان و رافع هجران است و کارساز زمین و آسمان است، عالم است و شاهد است وَکَفَی بِاللهِ شَهِیداً[۱۳] که اگر ممکن بودی در این مدّت و فرصت دست دادی و موانعی که در قلم نمیآید و پایبندهای محکم که خاطرِ روشنِ برادرِ اعزّ، فخرالمدرّسین والمعیدین، اعلم اعدل امجد اسعد اشرف اروعِ اورع افضل اکمل، مجدالأئمّه، سراج الامّه، ملکی الاخلاق، صفیُّ الاعراق، النجّم الزّاهر و البدرالفاخر، مع بقیّة القابه و اوصافه الاصلیّة الجبلّیة ادام اللهُ عُلوَّهُ و فضله و توفیقه و ارشاده الی سلوک احسن السّنن و تقبَّل حسناتِه و تجاوز عن سیِّئآتِه و اسبغ علیه کراماتَهُ و ضمیر منیر خیراندیش شفقت پیشه، سخاشعار، وفادثار مبارکش داند که حق تعالی چه موانع و پابندها پیش نهد چون چیزی را محبوس گرداند و وابستۀ جایی کند، بندی نه از آهن نه از تخته نه از موکّل نه از شهر بند، الّا بندهای روحانی، که از بندهای آهنین مَخْلَص بود و از موکّلان تُرک گریختن ممکن بود و از آن روابطِ روحانی که اِنَّا جَعَلْنَا فِی اَعْنَاقِهِمْ اَغْلَالاً[۱۴]، این اغلال روحانی است که نامش قضا و تقدیر است در گردن خاصّ و عام تا یک گام نتوانند از محکوم و مقدور بیرون نهادن که اگر چنین موانع نبودی بر این برادر، صدبار عزم کردهام و مستعد شدهام تا بدان مقام آیم، به خودی خود، بیرسالت و بیکتابت از بیصبری و کثرت اشتیاق و طول فراق.
و کدتُ اَطیرُ من شوقی الیکم
و کیف یطیرُ مقصوصُ الجناح؟[۱۵]
توقّع از وفاداری و برادری و حُسنعهد و مودّتی و رابطهای که به قلمْ شرح نتوان کرد و نه به زبان در بیان آید و آن مودّت مؤکّد شده به سوابق الفت و جنسیّتِ که الارواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ[۱۶].
در اصل یکی بُدست جانِ من و تو
پیدایِ من و تو و نهانِ من و تو
خامی باشد که گویم آنِ من و تو
برخاست من و تو از میانِ من و تو[۱۷]
اگرچه این را عوام به طریق تأویل و تشبیه فهم کنند، دور از روحِ شریف و فقیرْ صفتِ درویشْ عنصرِ آن برادر که به سمع تأویل و تحریض در این کلمات تأمّل کند، چندانکه امکان دارد علائق را سهل گیرد و توقّع نفعی که از جایگاههاست عدم انگارد و از آن توقّف و طمع اعراض کند و از دعوتی که وسیلت ساخته است و منتظر مکافاتِ آن است از آن طایفه، آن توقّع را قرض دهد به حضرت که مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً[۱۸] و بدین طرف تشریف دهد، اضعاف آن حق تعالی پیدا آرَد از آن حلالتر و از آن پاکیزهترکه اَنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ[۱۹] وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۲۰]. و معلوم باشد که الجَماعَةُ رَحمَةٌ والفُرقَةُ عَذابٌ[۲۱] لاسِیَّما[۲۲] فرقت ما که به فرقتهای دیگر نسبت ندارد.
فرقست میان عشق کز جان خیزد
با آن که بریسمانش بر خود بندی[۲۳]
الله الله الله محتاج نگرداند به نوشتن نامه بار دیگر بعد از این نامه تا ثواب آسمان و زمین بیابد. و امام یگانه، برادر اعزّ، سراج الدّین[۲۴]، مجاهد طالب الحقّ اتمَّ الله مراده و مراد احبّته لیلاً و نهاراً متنسّمِ اخبار و آثار آن برادر است از صادر و وارد، و به هر کس وصیّت میکند که تحریض کنند به ابلغ ما یُمکن و شرایط نیابت از آن دور، تا اکنون هیچ کم نکرده است و سلام میرساند علَی التَجدید و میگوید که همه چیزها را سهلگیر بر عادت علوّ همّت خویش که آن همه را عوضها هست و ملاقات بقیّۀ عمر را سهل مگیر.
خود را چو دمی ز یار محرم یابی
در عمر نصیب خویش آن دم یابی
زنهار که ضایع نکنی آن دم را
زیرا که چنان دمی دگر کم یابی[۲۵]
و باقی یاران از فُقَها و درویشان بِاجمعهم مشتاقاند و منتظرند کأنتظار الرّبّاءِ لِاْمطارِ السّمآء[۲۶]، زیرا رُبّا را هیچ مدد از جوی نیست، مددِ او از آسمان است. اِنْ شاءَ الله تعالی باسرع الازمان و ابرک الاحوال[۲۷] ملاقات حاصل شود. آمین یا ربَّ العالمین.
غنایم و ارزاقی هست در خزینۀ کرم که تو تنها هرچند آنجا بکوشی دست ندهد، و ما هم بی تو اینجا هرچند بطلبیم نیابیم، چنانکه آهنِ مِقْدَحه هرچند تنها بیسنگ حرکت کند ستارۀ آتش پدید نیاید، و همچنین سنگ بیآهن، و همچنین هر دو بیسوخته، و همچنین هر سه بیدستِ عمل کننده که الجَماعَةُ رَحمَةٌ[۲۸]. و این سخن را تمثیل نداند بلکه تحقیق و واقع داند و بدین عمل کند متوکلاً علی ربّه.
آب را بر سر زنی سر نشکند
خاک را بر سر زنی سر نشکند[۲۹]
آب را و خاک را بر هم زنی سر بشکند.
الْرَّفیقٌ ثمّ الْطَّریق، الْجَارُ ثمّ الدَّار[۳۰]، الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَّرْصُوصٌ[۳۱]، چنان برهم چفسیده که دیوار مرصوص، که باد درمیان نگنجد و سیخ پولاد هم به حیله راه نیابد از غایتِ اِلتصاقِ ایشان با همدیگر، چون نصرت موقوفِ چنان التصاق است. به شهرهای پراکنده بودن، از همدیگر جدا بر امید نصرت، وجهی ندارد. میفرماید: کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطأَهُ[۳۲]. پس اجتماع خوشهها[۳۳] شرط نشو و نماست، که همان یک دانه را در همان زمین و در همان هوا بکاری، تنها آن نشو نیابد. و اگر نظایر و شواهد این نبشته آید، در طوامیر نگنجد. قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً[۳۴] الآیه[۳۵]. و لو تأمّلت فیه قلیلاً تبیّن لک من قلیله کثیرٌ، قلیلهُ یدلُّ علی کثیره[۳۶]، از انبار مشتی و از گلستان دستهای بیش نتوان نمونه بردن، انبار را و باغ را نتوان به بازار آوردن به نمونه، بستان را نتوان به شهر آوردن. اَلهمَهُ اَللهُ و ایّانا ما یُحقِّقُّ بهِ آمالنا و یُصلِحُ به اعمالنا[۳۷]، آمین یا ربَّ العالمین.
——————-
[۱] شاعر این بیت یافت نشد.
[۲] بخشی از آیۀ ۲۸ سورۀ فتح: و خداوند گواهی را بس.
[۳]در نسخه به این شکل آمده: و من اَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللهُ.
[۴] بخشی از آیۀ ۱۹ سورۀ انعام: و بگو شهادت چه کسی برتر است، بگو خدا.
[۵] بخشی از آیۀ ۴۰ سورۀ نمل: پیش از آنکه چشمت را برهم زنی آن را به نزدت میآورم.
[۶] آیۀ ۸۲ سورۀ یس: امر او چون چیزی را اراده کند، تنها همین است که به آن میگوید موجود شو، موجود میشود. در نسخه به این شکل آمده: انَّما اَمرُنا لِشیءٍ اذا اَردناهُ اَن یقول له کن فیکون.
[۷] او بر همه چیز قادر است و به اجابت دعا شایسته.
[۸] از امثال عربی است و بخشی از دعای پیامبر اکرم (ص).
[۹] حوالینا و لا علینا، اللهم علی رؤس الظراب و منابت الشجر و بطون الاودیة و ظهور الاکام: پروردگارا بر اطراف ما ببار نه بر ما، خدایا بر بالای تپهها و پای درختان و شکم درهها و پشت کوهها.
[۱۰] حدیث نبوی و کامل آن: إنّ لِرَبِّکُم فی أیامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یصِیبَکُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا، همانا از سوی پروردگار شما در طول عمرتان نسیمهایی میوزد، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمی از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید.
[۱۱] بیتی از حدیقة الحقیقه سنایی.
[۱۲] ردیف غزل ۵۳۳ مولانا.
[۱۳] بخشی از آیۀ ۲۸ سورۀ فتح: و خداوند گواهی را بس. در نسخه به این شکل آمده: کفی بالله علیما شهیداً.
[۱۴] بخشی از آیۀ ۸ سورۀ یس: ما بر گردنهایشان غفلهایی نهادهایم.
[۱۵] بخشی از توضیحات استاد سبحانی: از ابوالحسن علی بن حمزۀ اندلسی، شاعر نابینای قرن پنجم است. یعنی: میخواهم از شوق به سوی تو پرواز کنم، پرندۀ بال بریده چگونه میتواند پرواز کند؟.
[۱۶] حدیث از پیامبر اکرم (ص) و کامل آن: لأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ، فما تَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ، و ما تَناکَرَ مِنها اختَلَفَ. ارواح لشکریانی فراهم آمده هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسد با هم انس میگیرند و آنان که همدیگر را نشناسند از هم جدا میشوند.
[۱۷] رباعی ۱۵۴۰ مولانا.
[۱۸] بخشی از آیۀ ۲۴۵ سورۀ بقره: کیست که در راه خدا وامی نیکو دهد.
[۱۹] بخشی از آیۀ ۳۷ سورۀ آل عمران: خدا هرکس را که بخواهد بیحساب روزی میبخشد.
[۲۰] بخشی از آیۀ ۳ سورۀ طلاق: و هر کس بر خداوند توکل کند، همو وی را کافی است.
[۲۱] حدیث نبوی: جماعت مایه رحمت است و تفرقه موجب عذاب.
[۲۲] خاصه، بخصوص.
[۲۳] با اندکی اختلاف بیت دوم از رباعی ۱۷۲۸ مولانا.
[۲۴] سراجالدّین ابوالثنا محمود بن ابیبکر ارموی، حکیم ایرانی متولد ۵۹۴ ارومیه، وفات ۶۸۲ قونیه.
[۲۵] رباعی ۱۶۶۷ مولانا.
[۲۶] انتظاری همچون زمینهای بلند از آسمان برای قطرات باران.
[۲۷] در زودترین زمان و مبارکترین حال.
[۲۸] حدیث نبوی: جماعت مایه رحمت است.
[۲۹] با توجه به جابه جایی مصرع ها بیت شماره ۳۴۲۶ دفتر پنجم مثنوی شریف.
[۳۰] بخشی از حدیث نبوی و از امثال عربی: نخست رفیق راهت را بیاب سپس راه را، نخست همسایه را بشناس سپس خانه بخر.
[۳۱] بخشی از آیۀ ۴ سورۀ صف: دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف جهاد میکنند، چنانکه گویی ایشان بنیادی ریخته از سرباند.
[۳۲] بخشی از آیۀ ۲۹ سورۀ فتح: دهقانان را به شگفت آورد.
[۳۳] در نسخه ظاهرا “خوشیها” آمده.
[۳۴] آیۀ ۱۰۹ و ۱۱۰ سورۀ کهف: بگو اگر دریا برای [نوشتن] کلمات پروردگارم مرکب باشد، بیشک آن دریا، پیش از به پایان رسیدن کلمات پروردگارم، به پایان میرسد، ولو آنکه مددی همانند آن به میان آوریم ۱۱۰- بگو من بشری همانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحی میشود که خدای شما خدای یگانه است، حال هر آن کس که امید در لقای پروردگارش بسته است، کار نیکو پیشه کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نیاورد.
[۳۵] تا انتهای آیه.
[۳۶] اگر در آن تامل کنید، نشان دهد که اندک نمونۀ بسیار است.
[۳۷] ترجمه استاد سبحانی: خداوند به او و ما الهام کند آنچه را که آرزوهای ما را تحقّق میبخشد و اعمال ما را اصلاح میکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!