احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۱۵۱ تا ۱۶۰ – (بیت ۱۹۵۵ تا ۲۰۱۴)

۱۵۱-

گفت طُوبی مَن رآنی مصطفی
والذی یُبصر لِمن وجهی رأی

مقصود این حدیث است:

طوبى لمن رآنی و لمن رأى من رآنی و لمن رأى من رأى من رآنی.[۱]

“خوشا به حال کسی که مرا رؤیت کرده است و خوشا به حال کسی که رؤیت کنندۀ مرا دیده است. و باز خوشا به حال کسی که بینندۀ رؤیت کنندۀ مرا دیدار کرده است.”

طوبى لمن رآنی و آمن بی و طوبى لمن رأى من رآنی و لمن رأى من رأى من رآنی و آمن بی. طوبى لهم و حسن ماب.[۲]

“خوشا به حال کسی که مرا رؤیت کرده و به من ایمان آورده است و خوشا به حال کسی که رؤیت کنندۀ مرا دیده است. و خوشا به حال کسی که بینندۀ رؤیت کنندۀ مرا دیده و به من ایمان آورده است. خوشا به حال همۀ آنان و بازگشت خوبی که دارند.”[۳]

*****

۱۵۲-

گفت پیغمبر که نفحت‌های حق

اندر این ایّام می‌آرد سبق

حدیث ذیل مراد است:

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الافتعرضوالها.[۴]

“در طول زندگی شما نسیم‌هایی از رحمت پروردگارتان می‌وزد. هان! خود را در معرض آنها قرار دهید.”

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات فتعرضوا له لعله ان یصیبکم نفحة منها فلاتشقون بعدها ابدا.[۵]

“در طول زندگی شما نسیم‌هایی از رحمت پروردگارتان می‌وزد. هان! خود را در معرض آنها قرار دهید. امید است چنین نسیمی سبب شود ازین پس و برای همیشه شقاوت از شما دور شود.”

اطلبوا خیر دهرکم کله وتعرضوا لنفحات رحمة الله فان الله نفحات من رحمته یصیب بها من یشاء من عباده و سلوالله تعالى ان یستر عوراتکم و یؤمن روعاتکم.[۶]

“آنچه خیر دنیایتان است همه را طلب کنید و خود را در معرض نسیم‌های رحمت الهی قرار دهید. خداوند هرکدام از بندگانش را که بخواهد، مشمول چنین رحمتی قرار می‌دهد. از خدای متعال درخواست کنید عیوبتان را بپوشاند و ترستان را برطرف کند.”

*****

۱۵۳-

تازگی و جُنبش طوبی است این
همچو جنبش‌های حیوان نیست این

طوبی نام درختی است در بهشت اصل او در سرای علی بن ابی طالب است و در سرای هر مؤمنی شاخی از آن باشد.[۷]

صوفیان، «طوبی» را به معنی طیب وقت و حالت خوش گرفته‌اند.[۸]

*****

۱۵۴-

اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی برین اشتر سوار

مولانا جان را که از آن به «مصطفی زاده» تعبیر می‌کند به سوار و تن را که از آن به «شتر» مثال می‌‎زند به مرکب تشبیه کرده است. این تمثیل در کتب پیشینیان مانند: اخوان الصفا، طبع مصر، ج ۳، ص ۶ و ۶۱، تمهیدات عین القضاة، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۱۵۹ و ۱۶۰، و در احیاءالعلوم غزالی نیز دیده می‌شود.

*****

۱۵۵-

مصطفی آمد که سازد همدمی
کلّمینی یا حمیرا کلّمی

اشاره است به حدیث معروف:

کلّمینی یا حمیرا.[۹]

“ای حمیرا، با من سخن بگو!”

حمیرا مصغر حمراء است. عربان «احمر» را به معنی سپید (رنگ مخالف سیاه) به کار می‌برده‌اند. حدیث:

بعثت الى الاحمر والاسود.

“من برای هدایت انسان‌ها اعم از سفید یا سیاه مبعوث شده‌ام.”

بدین معنی تفسیر شده است. و از این قبیل است: اتانی کل اسود و احمر یعنی سیاه و سپید. حمیرا نیز به معنی زن سپیداندام است و از این رو حضرت رسول اکرم (ص) عایشه را حمیرا می‌خواند. در حدیثی از پیمبر روایت می‌کند: خذوا شطر دینکم من الحمیراء.[۱۰]

“نیمۀ دین خود را که متعلّق به کار زنان است از عایشه فراگیرید.”

*****

۱۵۶-

لیک از تأنیث جان را باک نیست
روح را با مرد و زن اشراک نیست

اگر گویند که ذکر او (رابعۀ عدویه) در صفّ رجال چرا کردی؟ گویم خواجۀ انبیا علیه الصلاة والسلام می‌فرماید که ان الله لا ینظر الى صورکم، کار به صورت نیست به نیت نیکوست.[۱۱]

*****

۱۵۷-

جان کمال است و ندای او کمال
مصطفی گویان ارحنا یا بلال

اشاره است بدین حدیث:

یا بلال ارحنا بالصلاة.[۱۲]

“ای بلال با (ترتیب دادن) نماز، به ما آرامش ده.”

و با لفظ:

قم یا بلال فارحنا بالصلاة.

“ای بلال برخیز (و اذان بگو) تا با ورود در نماز آرامش یابیم.”

و نیز:

کان یقول یا بلال روحنا.

“[پیامبر] می‌فرمود ای بلال (با ترتیب دادن نماز) به ما آرامش ده.”

و همچنین:

یا بلال اقم الصلاة ارحنا بها.[۱۳]

“ای بلال نماز را برپا دار تا بدین وسیله آرامش یابیم.”

*****

۱۵۸-

در شب تعریس، پیش آن عروس
یافت جان پاک ایشان، دست‌بوس

اشاره به قصّۀ ذیل است:

عن عمران بن حصین قال کنت مع نبی الله (ص) فی مسیر له فادلجنا لیلتنا حتى اذا کان فی وجه الصبح عرسنا فغلبتنا اعیننا حتی بزغت الشمس قال فکان اول من استیقظ منا ابوبکر وکنالا نوقظ نبی الله (ص) من منامه اذا نام حتى یستیقظ عمر فقام عند نبی الله (ص) فجعل یکبر و یرفع صوته حتى استیقظ رسول الله (ص) فلما رفع رأسه و رأى الشمس قد بزغت قال ارتحلو افساربنا حتى اذا ابیضت الشمس نزل فضلی بنا الغداة.[۱۴]

” از عمران بن حصین روایت شده که گفت در یکی از سفرها با رسول خدا (ص) بودم. شب را تا صبح در راه بودیم. هنگام دمیدن صبح برای استراحت در محلی فرود آمدیم. خواب بر چشمانمان غلبه کرد و خورشید دمید. اول کسی که از ما بیدار شد ابوبکر بود. تصمیم نداشتیم رسول خدا (ص) را بیدار کنیم. می‌خواستیم صبر کنیم تا آن حضرت خود بیدار شود. اما وقتی عمر بیدار شد نزدیک رسول خدا (ص) ایستاد و با صدای بلند تکبیر گفت تا رسول خدا بیدار شد. آن حضرت همین‌که سر خود را بلند کرد و طلوع خورشید را دید فرمود حرکت کنید و ما را تا بالا آمدن خورشید جلو برد آن‌گاه پیاده شد و همگی نماز صبح را (که قضا شده بود) به‌جا آوردیم.”

*****

۱۵۹-

آن به خاک اندر شد و کل خاک شد

وین نمک اندر شد و کل پاک شد

به عقیده فقها، هرگاه چیزی که نجس است بر اثر استحاله نام آن عرفاً تغییر کند حکم نجاست نیز به تبع آن متبدّل می‌گردد مانند شراب که به سرکه بازگردد. دراین صورت پاک است.

مع ان الاحکام الشرعیة تابعة للاسماء الزائلة بالاستحالة و منه ینقدح الوجه فی طهارة کل ما وقع فیه الاستحالة بنار کانت اوغیرها.[۱۵]

“چیزهای نجسی که با استحاله شدن نجاستشان زائل شده و نامشان تغییر می‌کند -با آتش و غیر آن از نظر احکام شرعی پاک دانسته می‌شوند.”

*****

۱۶۰-

آن نمک کز وی محمّد املح است
زان حدیث بانمک او افصح است

اشاره است به روایت ذیل:

کان یوسف حسناً و لکننی املح.[۱۶]

“یوسف خوبرو بود. ولی ملاحت من بیشتر است.”

در حدیث دیگر است:

انا افصح العرب بید آنی من قریش و نشأت فی بنی سعدبن بکر.

“من فصیح‌ترین عربم به ویژه آن که از قریشم و میان قبیلۀ بنی سعدبن بکر پرورش یافتم.”[۱۷]

—–

[۱]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۵۴ و با حذف جملۀ سوم کنوزالحقائق ص ۷۹٫

[۲]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۵۴٫

[۳]  جملۀ آخر: سورۀ رعد، آیۀ ۲۹٫

[۴]  حلیلة الاولیاء، ج ۱، ص ۲۲۱ و ج ۳، ص ۱۶۲ و احیاء العلوم، ج ۱، ص ۱۳۴ و ج ۳، ص ۷ فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۲۴٫

[۵]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۹۵٫

[۶]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۴۳٫

[۷]  به تفسیر ابوالفتوح، طبع تهران، ج ۲ ص ۱۹۳-۱۹۲ و تفسیر طبری، طبع مصر، ج ۱۳ ص ۸۸-۸۷ مراجعه شود.

[۸]  حقائق سلمی، لطائف الاشارات از ابوالقاسم قشیری نسخۀ خطّی.

[۹]  که در احیاءالعلوم، ج ۳، ص ۷۴ بلفظ: کلمینی یا عایشه – نقل شده و در شرح احیاءالعلوم موسوم به اتحاف السادة المتقین، طبع مصر، ج ۷، ص ۴۳۲ و نیز در طبقات الشافعیة ، طبع مصر، ج ۴، ص ۱۶۳ ذکر شده است که سند این روایت به دست نیامده و در کتاب اللؤلؤالمرصوع (ص ۱۰۳) جزو موضوعات شمرده شده است.

[۱۰]  فائق زمخشری، نهایۀ ابن اثیر، تاج العروس، در ذیل حمر.

[۱۱]  تذکرة الاولیاء، طبع تهران، ص ۷۲٫

[۱۲]  مسند احمد، ج ۵، ص ۳۶۴ و ۳۷۱٫

[۱۳]  در کنوزالحقائق، ص ۹۱ و ۱۰۶ و ۱۶۹ مذکور است.

[۱۴]  صحیح مسلم، ج ۲ ص ۱۴۰ و نیز رجوع کنید به صحیح بخاری، ج ۱، ص ۴۷ و ۷۳، ج ۲ ص ۱۷۵٫

 [۱۵]  ریاض المسائل کتاب الطهارة.

[۱۶]  بحارالانوار، طبع کمپانی، ج ۷، ص ۱۹۰٫ و چند روایت در مقایسۀ حُسن حضرت رسول (ص) با یوسف در اللآلئ المصنوعة، ج ۱، ص ۲۷۳ به نظر می‌رسد.

[۱۷]  نهایة ابن اثیر، فائق زمخشری، در ذیل بَیدَ.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *