مولوی‌نامه – جلد اول – فصل سوم: عقاید و افکار کلامی و فلسفی مولوی – مولوی از دو شاخۀ اختیار می‌نالد

مولوی از دست این اختیار نیم‌بند و به قول خودش «دوشاخۀ اختیار» یعنی دوراهه‌های شک و تردید و هول و هراس دودلی و وسواس که بشر را در اعمال و افعال خود زجر می‌دهد، نالیده و به خداوند کریم پناه برده است که او را از شرّ این اختیار نجات بدهد؛ یعنی روح او را باده‌یی از خمخانۀ غیب بچشاند که وی را به عالم بی‌اختیاری جنون و مستی عشق الهی بکشاند.

ای خداوند کریم بُردبار/ دِه اَمانم زین دو شاخه‌ی اختیار

جذب یک‌راهه صِراطَ المُستَقیم/ بِهْ ز دو راهه‌ی تَردّد ای کریم

زین دو رَه گرچه همه مقصد تویی/ لیک خود جان کَندن آمد این دویی

زین دو رَه گرچه به جز عَزم تو نیست/ لیک هرگز رَزم چون بَزم تو نیست

در نُبی بشنو بیانش از خدا/ آیت اَشفَقنَ اَن یَحمِلنَها

اشاره به آیۀ إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً: احزاب ج ۲۲٫

این تردّد هست در دل چون وَغا/ کاین بُوَد بِهْ یا که آن حالت مرا

در تردّد می‌زند بر همدگر/ خَوف و امید بِهی در کَرّ و فَر

زین تردّد عاقبتمان خیر باد/ ای خدا مر جان ما را کن تو شاد

منظور مولوی این است که از حالت اختیار به مقام جذبه و عالم بیخودی و بی‌اختیاری برسد که دیگر تکلیف از او ساقط شود یعنی چندان عشق در وی بجوشد که او را به عالم مستی و دیوانگی بکشاند؛ زیرا که دست آخر مبحث جبر و اختیار را فقط عشق و جذبۀ الهی خاتمه می‌دهد نه قیل و قال و بحث و جدال. اکنون گفتۀ مولوی را در این‌باره بشنوید.

پوزبَند وَسوسه عشق است و بس/ وَرنه کی وَسواس را بَسته است کس

در میان جبری و اهل قَدر/ هم‌چنین بحث است تا حَشر ای پسر

عشق بُرّد بحث را ای جان و بس/ کو ز گفت‌وگو بود فریادرس

حیرتی آید ز عشق آن نُطق را/ زَهره نبود که کُند او ماجرا

لب ببندد سخت او از خیر و شر/ تا مبادا کز دهان اُفتد گُهر

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *