مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: علل و اسباب پیدا و پنهان یا طبیعی و الهی
باز در زمینۀ علل و اسباب طبیعی و الهی یا آشکار و پنهان گفته است.
تُرک، اغلب، دَخل را در کشتزار/ باز کارَد چون[۱] وی است اَصل ثِمار
زان بیفشاند به کِشتن تُرک دست/ کآن غَلَهش هم زان زمین حاصل شدهست
کفشگر هم آنچه افزاید ز نان/ میخَرَد چرم و اَدیم و سَختیان[۲]
دَخل از آنجا آمدستش لاجرم/ هم از آنجا میکند داد و کَرَم
این زمین و سَختیان پرده است و بس/ اصل روزی از خدا دان هر نَفَس
چون بکاری در زمین اصل کار/ تا بِرویَد هریکی را صد هزار
***
خواجه پندارد که روزی ده دهد/ این نمیداند که روزی ده دهد
***
چون نَیابی این سعادت در ضمیر/ پس ز ظاهر هر دَم استدلال گیر
که اثرها بر مَشاعِر ظاهر است/ وین اثرها از مُؤثر مُخبر است
چون نظر در فعل و آثارش کُنی/ گرچه پنهان است، اظهارش کُنی
قُوّتی کان اندرونش[۳] مُضمَرست/ چون به فعل آید عیان و مُظهَرست
چون به آثار این همه پیدا شدت/ چون نشد پیدا ز آثار[۴] ایزدت
نه سببها[۵] و اثرها مغز و پوست/ چون بجویی جملگی آثار اوست
***
آب از جوشش همیگردد هوا/ و آن هوا گردد ز سردی آبها
بلکه بیاسباب و بیرون زین حِکَم/ آب رویانید تَکوین از عَدَم
تو ز طفلی چون سببها دیدهیی/ در سبب از جهل برچَفسیدهیی
با سببها از مُسبّب غافلی/ سوی این روپوشها زان مایلی
حاصل آنکه در سبب پیچیدهیی/ لیک معذوری همین را دیدهیی
***
آنکه بیرون از طَبایع جان اوست/ مَنصب خَرق سببها آنِ اوست
بیسبب بیند چو دیده شد گُذار/ تو که در حسّی سبب را گوش دار
این سبب همچون طبیب است و عَلیل/ این سبب همچون چراغ است و فَتیل
شب چراغت را فَتیلی[۶] نو بتاب/ پاک دان ز اینها چراغ آفتاب
رو تو کَهگِل ساز بهر سقف خان/ سقف گردون را ز کَهگِل پاک دان
[۱] کارد که: نیکلسون.
[۲] سختیان: چرم و ساغری.
[۳] کان در درونش: خ.
[۴] ز تأثیر: نیکلسون.
[۵] این سببها: خ.
[۶] فتیل: نیکلسون.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!