مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۷۰ – عقیدۀ مولوی دربارۀ مردان خدا و برگزیدگان الهی
چنانکه در فصول قبل نیز به تفصیل گفتهایم[۱] مولوی دربارۀ مردان خدا و برگزیدگان الهی معتقد است که این طایفه صنفی مخصوص بلکه نوعی ممتازند که تنها از جهت صورت با سایر افراد بشر مشابهت دارند اما در حقیقت مختلفاند؛ و برگزیدگی ایشان از این جهت است که ذاتاً کامل مکمل، و طاهر مطهر خلق شده؛ و در قدرت روح و خلاقیت نفس و نیروی تبدیل و تصرف در نفوس بشری مظهر کامل الهیاند؛ چنانکه سنگ و آهن قلبهای تیره در دست ایشان چون موم، نرم و چون آیینه، باصفا میگردد
دل به دست او چو موم نرم، رام/ مهر او گه ننگ سازد گاه نام
و به عبارت دیگر چون آن طایفه به مقام «فناء فی الله» و «بقاء بالله» رسیدهاند؛ یعنی هستی ایشان در هستی حق، همچون سایه در نور یا شعاع روزن در کانون خورشید، فانی شده و جان ایشان به جان جانان پیوسته چنان است که حق در لباس بشریت، و لاهوت در پیکر ناسوت ظاهر و متجلی شده باشد.
پس کسی که جان خود را به جان اولیا پیوسته و وجود جزئی خویش را در هستی کلی ایشان همچون فنای هیزم در نار و پیوستن قطره به دریا فانی کرده باشد، در حقیقت به حق پیوسته و در حق فانی شده است؛ به حکم این قضیه که «متصل به متصل، متصل – و فانی در فانی در شیئی، فانی در همان شیئی است» همانطور که در مصادرات هندسه میگویند «مساوی با مساوی، مساوی است».
و معنی اینکه اولیا و انبیا نایب خدا و وسایط مابین حق و خلقاند همین است که از جهت روحانیت با حق و از جنبۀ جسمانیت با بشر مربوطاند؛ و به همین نظر است که مولوی میگوید آن گروه نوعی ممتاز از سایر افراد عادی بشرند. چنانکه در امور ذوقی و هنری و علمی و اخلاقی و غیره نیز نوابغی ظهور میکنند و به خصایصی امتیاز دارند که گویی نوعی ممتاز و جدا از جنس بشرند
من نیم جنس شهنشه دور از او/ لیک دارم در تجلی نور از او
کلمۀ «دور از او» عبارت تنزیهی است یعنی حاشا که آن ولی خدا از جنس ما باشد.
جنس ما چون نیست جنس شاه ما/ مای ما شد بهر مای او فنا
تشریفاتی که مولوی برای بشر قائل شده است؛ تا این حد که او را نایب حق و خلیفة الله و مظهر الوهیت و متصل به مقام ربوبیت میشناسد، به قول خودش، مربوط به انسان جانشناس یعنی افراد عارف کامل است «ناس غیر جان جان اشناس نی» وگرنه بشر عادی معمولی در نظر او دارای آنهمه فضیلت و کرامت نیست، بلکه چنین است که میگوید:
[۱] ص ۲۴۱ مجلد اول طبع شده.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!