مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۶۳ – موت و فنای طبیعی و ارادی
مرگ و فنا که اینجا شنیدید به معنی مرگ و اجل اخترامی انصرامی بود که پایان حیات و سرنوشت قهری هر موجود حادث طبیعی است «کلُّ شَیءٍ هالِک اِلاّٰ وَجْهَهُ» و «کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ».
مقابل آن را عرفا و اهل سیر و سلوک «موت و فنای ارادی» اصطلاح کردهاند که در عین حیات طبیعی دست میدهد به مدلول قضیۀ «موتوا قبل ان تموتوا» که آن را به عنوان حدیث نبوی نقل کردهاند.
موت ارادی را «مرگ تبدیلی» و «فنای عرفانی» و «ولادت دوم» نیز میگویند؛ و مقصود، ازخودگذشتگی و تسلیم شدن پیش اراده و مشیت حقتعالی، و به عبارت دیگر از خویش رستن و به حق، پیوستن یا از خود مردن و به حیات الهی زنده شدن است؛ که حصولش به عقیدۀ مولوی جز به وسیلۀ اتصال روح به مظاهر کامل الهی میسر نمیشود؛ مانند فنای هیزم در نار و محو شدن سایه در نور؛ که لازمهاش سیر استکمالی و تبدل خلقوخوی انسانی باشد
مرگ پیش از مرگ این است ای فتی/ این چنین فرمود ما را مصطفی
***
نی چنان مرگی که در گوری روی/ مرگ تبدیلی که در سوری روی
***
ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد/ یعنی او از اصل این رز بوی برد
مقصود عرفا و صوفیه را کسی خوب درمییابد که حقیقت جاذبۀ عشق، و حالت تسلیم و بیارادگی عاشق را در پیشگاه معشوق دریافته، و مزۀ این نوع فنا و نیستی را چشیده باشد؛ وگرنه باید به همان مفهوم ذهنی که از الفاظ فنای جنس در نوع، و انطوای لا متحصل در متحصل، و استهلاک قطره در دریا و اتحاد هیولی و صورت فلسفی و نظایر آن عبارات تصور میشود بسنده کنند! توضیحاً علاوه میکنم که تعبیر «ارادی» در این مورد، محض اصطلاح مقابل «قهری» و «غیرارادی» است؛ وگرنه تحصیل این حالت نیز به اراده و اختیار شخص طالب سالک نیست؛ بلکه حالت جبر و اضطرار است که از قوت جاذبه و کشش معشوق بیاختیار دست میدهد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!