مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۸۲ – پرتو همت و فیض ولی قائم و پیر راهبر در غیبت و حضور

مراد غیبت مطلقۀ وجودی و غیبت کبرای ظهوری نیست؛ مقصود غیبت مقابل حضور است؛ چنان‌که در مثل طالب راه حق در این شهر و ولی امر یا پیر ارشاد، غایب از نظر او در همین شهر یا در دیار دیگر باشد.

مولوی معتقد است همان‌طور که سالک مستعد و رهرو صافی‌دل از برکت محضر پیر روشن‌ضمیر فیض می‌گیرد، در حالت غیبت نیز ممکن است از پرتو نظر و مدد همت و توجه او بهره‌مند گردد؛ و به عبارت دیگر فیض امام غایب نیز به مستعدان می‌رسد.

در بیان این‌که حجت حق در هر زمان موجود است و «به هر دوری ولی‌ای قائم است» می‌گوید:

مهدی هادی وی است ای راه‌جو/ هم نهان و هم نشسته پیش‌رو

یعنی آن ولی قائم، مهدی و هادی صراط مستقیم الهی است؛ خواه پنهان و غایب، و خواه حاضر و پیش‌روی ما نشسته باشد؛ در هر دو حال همای شفقت و هدایت و عنایتش بر سر ما بال‌گستر است؛ و فیض روحانیت او به ما می‌رسد.

باز در جای دیگر که از خطر تنها روی سیر و سلوک طالب حق بدون خضر راه و بی‌هدایت پیر دلیل گفت‌وگو کرده است می‌گوید اشخاص تنهارو، سخت دشوار و بسیار دور است که به منزل مقصود برسند؛ و غالب آن است که گرفتار عجب و غرور نفس و طعمۀ غولان راهزن می‌شوند؛ و بر فرض که یکی از آن میان به ندرت در نتیجۀ یک عمر ریاضت و زهدورزی به جایی رسیده باشد، لابد در اثر یاری دل پیران و به مدد همت و توجه یکی از اولیای غایب بوده است که او را به مدد اشراف و استشراف باطنی هدایت و دستگیری کرده باشند؛ و با این حال بهرۀ حاضر از غایب بیشتر؛ و مسیر زاهد هر ماهی یک‌روزه راه؛ و سیر عارف هردم تا تخت شاه است

هرکه تنها نادرا این ره بُرید/ هم به یاری دل پیران رسید[۱]
دست پیر از غایبان کوتاه نیست/ دست او جز قبضۀ الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند/ حاضران از غایبان لا شک بهند
غایبان را چون نواله می‌دهند/ پیش حاضر تا چه نعمت‌ها نهند

کو کسی که پیششان بندد کمر/ تا کسی کو هست بیرون سوی در
یعنی نعمت حاضر کجا، و بهرۀ غایب کجا!
ظل او اندر زمین چون کوه قاف/ روح او سیمرغ بس عالی طواف 

توضیحاً ظهور این قبیل احوال به دو طریق ممکن است، یکی آنکه بدون ملاقات و شناسایی صوری، یکی از مردان خدا و اولیای مستور از طرف باطن که زبان پیغام غیب است، به هدایت و دستگیری یکی از آوارگان گم‌کرده‌ راه که مستحق یاری و اعانت است مأمور شده باشد.

دیگر آنکه مابین سالک و پیر کامل ملاقات و نسبت مریدی و مرادی دست داده باشد؛ در این مورد، ظهور آن احوال موقوف بر صفا و زدودگی قلب، و قوت نفس و نیروی اراده؛ و شدت جذب و انجذاب و مواجهۀ اشراقی باطنی است؛ مانند روبرو شدن صورت با آیینه، و انعکاس صور در آیینه‌های متعاکس به سبب حصول حالت اشراف و استشراف که در سطور قبل اشاره کردیم.

اما بیان این‌گونه احوال از حیز لفظ و حوصلۀ قال و مقال بیرون و موقوف بر ذوق و ادراک شخصی است «کس لذت این باده نداند که نخورده است». رزقنا الله و ایاکم

[۱] هم به عون همت مردان رسید: خ- نیکلسون نیز هر دو نسخه را ضبط کرده است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *