مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: تتمۀ مبحث قلب ماهیات

جملۀ معترضه‌یی بود؛ دنبال موضوع قلب ماهیات را می‌گیرم مولانا جای دیگر باز در مقام مناجات می‌گوید:

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن/ مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی/ گرچه جوی خون بود نیلش کنی

این‌چنین میناگری‌ها کار توست/ این‌چنین اکسیرها اسرار توست[۱] 

و در آن مقام که بیعت ولایت و پیوستن طالب ناقص به شیخ واصل کامل، همچون پیوند مس با کیمیاست که موجب تبدیل ذات و صفات سالک می‌گردد گفته است

بد چه باشد، مس محتاج مهان/ شیخ که بود، کیمیای بی‌کران
بد چه باشد، سرکشی آتش عمل/ شیخ که بود،عین دریای ازل
بد چه باشد، آتشی پُر دود و سوز/ شیخ آب کوثر است اندر تموز[۲]
دایم آتش را بترسانند از آب/ آب کی ترسید هرگز زالتهاب

***

دوستی مقبلان خود کیمیاست/ چون نظرشان کیمیایی خود کجاست

***
کیمیایی بود صحبت‎های تو/ کم مباد از خانۀ دل پای تو

تو یکی شاخی بدی از نخل خلد[۳]/ چون گرفتم او مرا تا خلد برد
سیل بود آن که تنم را در ربود/ برد سیلم تا لب دریای جود

***

راه کن در اندرون‌ها خویش را/ دور کن ادراک غیراندیش را[۴]
کیمیا داری دوای پوست کن/ دشمنان را زین صناعت دوست کن
چون شدی زیبا بدان زیبا رسی/ کو رهاند روح را از بی‌کسی
پرورش مر باغ جان‌ها را نمش/ زنده کرده مردۀ غم را دمش

[۱] ز اسرار: خ.

[۲] این بیت را نیکلسون ندارد.

[۳] چنین است در نسخ موجود و شاید به رعایت قافیه در اصل «نخل خرد» بوده است.

[۴] دوراندیش: خ.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *