مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۸ – تَعیین کردنِ زنْ طَریقِ طَلَبِ روزیِ کَدْخدایِ خود را و قَبول کردنِ او

 

۲۶۹۶ گفت زن یک آفتابی تافته‌ست عالَمی زو روشنایی یافته‌ست
۲۶۹۷ نایِبِ رَحْمانْ خلیفه‌یْ کِردگار شهرِ بغداد است از وِیْ چون بَهار
۲۶۹۸ گَر بِپِیوَندی بِدان شَهْ، شَهْ شَوی سویِ هر اِدْبیر تا کِی می‌رَوی؟
۲۶۹۹ هم‌نِشینیْ مُقْبِلان چون کیمیاست چون نَظَرْشان کیمیایی خود کجاست؟
۲۷۰۰ چَشمِ اَحمَد بر اَبوبَکری زده او زِ یک تَصْدیقْ صِدّیق آمده
۲۷۰۱ گفت من شَهْ را پَذیرا چون شَوَم؟ بی‌بَهانه سویِ او من چون رَوَم؟
۲۷۰۲ نِسْبَتی باید مرا، یا حیلَتی هیچ پیشه راست شُد بی‌آلَتی؟
۲۷۰۳ هَمچو آن مَجُنون که بِشْنید از یکی که مَرَض آمد به لیلی اندکی
۲۷۰۴ گفت آوَهْ بی‌بَهانه چون رَوَم؟ وَرْ بِمانَم از عِیادتْ چون شَوَم؟
۲۷۰۵ لَیْتَنی کُنْتُ طَبیبًا حاذِقًا کُنْتُ اَمْشی نَحْوَ لَیلی سابِقًا
۲۷۰۶ قُلْ تَعالَوْا گفت حَق ما را بِدان تا بُوَد شَرمْ‌اِشْکَنی ما را نِشان
۲۷۰۷ شبْ‌پَران را گَر نَظَر وآلَت بُدی روزَشان جولان و خوش‌حالت بُدی
۲۷۰۸ گفت چون شاهِ کَرَم مَیْدان رَوَد عینِ هر بی‌آلَتی، آلَت شود
۲۷۰۹ زان که آلَت دَعوی است و هستی است کارْ در بی‌آلَتیّ و پَستی است
۲۷۱۰ گفت کِی بی‌آلَتی سودا کُنم؟ تا نه من بی‌آلَتی پیدا کُنم
۲۷۱۱ پس گواهی بایَدَم بر مُفْلِسی تا مرا رَحْمی کُند شاهِ غَنی
۲۷۱۲ تو گواهی غیرِ گفت‌و‌گو و رَنگ وا نِما، تا رَحْم آرَد شاهِ شَنگ
۲۷۱۳ کین گواهی که زِ گفت و رنگ بُد نَزدِ آن قاضیِ الْقُضاة آن جَرْح شُد
۲۷۱۴ صِدْق می‌خواهد گواهِ حالِ او تا بِتابَد نورِ او بی‌قالِ او

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *