مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۹ – هَدیه بُردنِ عَرب سَبویِ آبِ باران از میانِ بادیه سویِ بغداد به امیرُالمؤمِنین بَر پِنْداشت آن که آنجا هم قَحْطِ آب است
۲۷۱۵ | گفت زن صِدقْ آن بُوَد کَزْ بودِ خویش | پاکْ بَرخیزی تو از مَجْهودِ خویش | |
۲۷۱۶ | آبِ باران است ما را در سَبو | مُلْکَت و سَرمایه و اَسْبابِ تو | |
۲۷۱۷ | این سَبویِ آب را بَردار و رو | هَدیه ساز و پیشِ شاهَنْشاه شو | |
۲۷۱۸ | گو که ما را غیرِ این اَسْباب نیست | در مَفازه هیچ بِهْ زین آب نیست | |
۲۷۱۹ | گَر خَزینهش پُر مَتاعِ فاخِر است | این چُنین آبَش نَباشَد، نادر است | |
۲۷۲۰ | چیست آن کوزه؟ تَنِ مَحْصورِ ما | اَنْدرو آبِ حَواسِ شورِ ما | |
۲۷۲۱ | ای خداوند، این خُم و کوزهیْ مرا | دَرپَذیر از فَضْلِ اللّهُ اَشْتَری | |
۲۷۲۲ | کوزهیی با پنج لولهیْ پنج حِس | پاکْ دار این آب را از هر نَجِس | |
۲۷۲۳ | تا شود زین کوزه مَنْفَذ سویِ بَحر | تا بگیرد کوزۀ منْ خویِ بَحْر | |
۲۷۲۴ | تا چو هَدیه پیشِ سُلْطانَش بَری | پاک بیند، باشَدَش شَهْ مُشْتری | |
۲۷۲۵ | بینِهایَت گردد آبَش بَعد از آن | پُر شود از کوزۀ منْ صد جهان | |
۲۷۲۶ | لولهها بَربَند و پُر دارَش زِ خُم | گفت غُضُّوا عَنْ هَوًا اَبْصارَکُم | |
۲۷۲۷ | ریشِ او پُر بادْ کین هَدیه کِه راست؟ | لایقِ چون او شَهی این است راست | |
۲۷۲۸ | زن نمیدانست کآنجا بر گُذَر | هست جاری دَجلۀ همچون شِکَر | |
۲۷۲۹ | در میانِ شهر چون دریا رَوان | پُر زِ کَشتیها و شَسْتِ ماهیان | |
۲۷۳۰ | رو بَرِ سُلطان و کار و بار بین | حِسِّ تَجْری تَحْتَهَا الْانْهار بین | |
۲۷۳۱ | این چُنین حِسها و اِدْراکاتِ ما | قطرهیی باشد در آن نَهرِ صَفا |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!