مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۰۰ – مقام شهود تجلی جمالی و جلالی و کمالی

چون در فصل پیش اشارتی به مقام انبیا و رسولان الهی و تشریف خاتمیت سید انبیا علیه الصلاة و السلام رفت؛ برای مزید توضیح علاوه می‌کنم

«انسان کامل» که آن را «حضرت کون جامع» و «احدیت جمع» و «واحدیت» جامعه و نقطۀ تلاقی قوس صعود و نزول نیز می‌گویند؛ در اصطلاح عرفا، عارفی است واصل که از جنبۀ حصۀ وجودی و شخصیت روحانی در برزخی مابین مجردات و مادیات؛ و به عبارت دیگر مابین بحر ذات و بحر صفات، یا در میان دو دریای ازلیت و ابدیت واقع شده باشد؛ و انبیا و اولیا با اختلاف مراتب و درجات، همه از مصادیق همان مفهوم کلی باشند «مَرَجَ الْبَحْرَینِ یلْتَقِیانِ بَینَهُما بَرْزَخٌ لا یبْغِیانِ: الرحمن».

مقام شهود تجلی جلالی: مقام موسوی است که تجلی اسماء و صفات جلالی یا «اسماء جبروت» باشد؛ از قبیل جبار و قهار و متکبر و منتقم و عزیز و امثال آن؛ و عارفی که در این مقام است در روح او حالت هیبت و شکوه و قبض و حزن غالب باشد

مقام شهود تجلی جمالی: مقام عیسوی است که جلوه‌گاه و مظهر «رحموت» یعنی اسماء و صفات جمالی باشد؛ نظیر رئوف و رحیم و جمیل و محسن و منعم و امثال آن؛ و هرکه در این مقام است در روح او حال بسط و شادی و ابتهاج و انس و گشاده‌رویی غالب باشد.

مقام شهود تجلی کمالی: که آن را «تجلی جمعی» و «تجلی کلی ذاتی» نیز خوانند مقام «فقراتم» یعنی «فقر محمدی» است که جامع هر دو صفت تجلی جلالی و جمالی، و مظهر تام و تمام و آیینۀ سرتاپانمای هر دو قسم اسماء و صفات الهی باشد؛ و آن هر دو قسم با ذوات و افعال، همه در این مقام، مندرج و منطمس است[۱]

و این مرتبه اختصاص به حضرت ختمی‌مرتبت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله وسلم داشت؛ و بدین سبب هرچه می‌گفت و هرچه می‌کرد، عین حق و محض صواب بود «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی».

بشنوید که مولانا دربارۀ آن حضرت و منزلت خاتمیت او چه می‌گوید

ختم‌هایی کانبیا بگذاشتند/ آن به دین احمدی برداشتند
قفل‌های ناگشاده مانده بود/ از کف[۲] اِنّا فَتَحنا برگشود
بهر این خاتم شده است او که به جود/ مثل او نه بود و، نه خواهند بود
چون‌که در صنعت بَرَد استاد دست/ نی تو گویی ختم صنعت بر تو است

***

احمدا خود کیست اسپاه زمین/ ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
تا بداند سعد و نحس بی‌خبر/ دور دور تو ست[۳] نی دور قمر
دور توست ایرا که موسی کلیم/ آرزو می‌برد زین دورت مقیم

***
در گشاد ختم‌ها تو خاتمی/ در جهان روح‌بخشان حاتمی

هست اشارات محمد المُراد/ کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

***

ناگهان در حق آن[۴] شمع رسل/ دولت انا فتحنا زد دهل[۵]

[۱] اوراد الاحباب: طبع دانشگاه طهران ص ۳۷-۴۱٫

[۲] از دم: خ.

[۳] در توست این دور: نیکلسون.

[۴] ناگهان اندر حق: خ.

[۵] این بیت را مطابق روایت مشهور و نسخه‌های متداول مثنوی نوشتم و قبل از آن نوشته‌اند. وقت واگشت حدیبیه رسول/ در تفکر بود و غمگین و ملول اما در طبع نیکلسون و نسخۀ خطی قدیم که در تملک حقیر است مضمون دو بیت در یک بیت است به این صورت وقت واگشت حدیبیه بذل/ دولت انا فتحنا زد دهل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *