احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۱۱ تا ۲۰ – (بیت ۷۸ تا ۱۴۷)

۱۱-

از خدا جوییم توفیقِ ادب

بی‌ادب، محروم گشت از لطفِ رب

مضمون این بیت مناسب است با گفتۀ ابوجعفر محمدبن حسین بن احمدبن یزدانیار:

مَنْ تَرَکَ الْأَدَبَ عُوقِبَ بِحِرْمَانِ السُنَّةِ وَ مَنْ تَرَکَ السُنَّةَ عُوقِبَ بِحِرْمَانِ الْفَرِیضَةِ وَ مَنْ تَرَکَ الْفَرِیضَةَ عُوقِبَ بِحِرْمَانِ الْمَعْرِفَةِ[۱]

“کسی که ترک ادب کند، از سنت محروم می‌شود و کسی که از سنت محروم گردد، از فریضه محروم می‌شود و کسی که از فریضه محروم گردد شناخت و معرفت را از دست می‌دهد.”

و از سقراط نقل کرده‌اند:

عَدَمُ الأَدَبِ سَبَبٌ لِکُلِّ شَرٍّ.[۲]

“نداشتن ادب سبب انجام هر عمل شرّی می‌شود.”

*****

۱۲-

ابر، برناید پی منع زکات

وز زنا، افتد وَبا اندر جهات

اشاره است به حدیث ذیل:

ماَ حبس قوم الزکاة الا حبس الله عنهم القطر[۳]

“هیچ مردمی منع زکات نکردند مگر این که خداوند باران را از آنان دریغ داشت.”

و حدیث ذیل که مضمون هر دو مصراع در آن مندرج است:

خَمس بخمس مانقض قوم العهد الاسلط علیهم عدوهم وماحکموا بغیر ما انزل الله إلا فشافیهم الفقرولا ظهرت فیهم الفاحشة الافشافیهم الموت ولا طففواالمکیال الا منعواالنبات وأخذوا بالسنین ولامنعوالزکاة الا حبس عنهم القطر[۴]

“پنج چیز سبب پنج چیز دیگر می‌‎شود: ۱- هیچ مردمی پیمان‌شکنی نکردند مگر این‌که خداوند دشمن را بر آنان مسلط کرد. ۲- به حکمی غیرالهی مبادرت نورزیدند مگر این‌که فقیرشان کرد.۳- به فحشا دامن نزدند مگر این‌که مرگ و میرشان را زیاد کرد. ۴- کم‌فروشی نکردند مگر این‌که به خشکسالی و قحطی گرفتارشان کرد. ۵- منع زکات نکردند مگر این‌که باران را از آنان دریغ داشت.”

و بدین عبارت نیز آمده است:

ما منع قوم الزکاة الا ابتلاهم بالسنین[۵]

“هیچ مردمی منع زکات نکردند مگر این‌که خداوند آنان را به خشکسالی دچار ساخت.”

*****

۱۳-

بُد ز گستاخی، کسوف آفتاب

شد عزازیلی ز جُرأت ردِ باب

ظاهراً مصراع اول ناظر است بدانچه دربارۀ علائم قیامت نقل کرده‌اند که: مردم اکثر بدکار می‌شوند و خداوند نور ماه و آفتاب را می‌گیرد و آنها سیه‌فام می‌گردند و از مغرب طلوع می‌کنند.[۶]

*****

۱۴-

گفت ای نور حق و دفع حرج

معنى الصبرُ مِفتاح الفرج

الصبر مفتاح الفرج[۷]

“صبر کلید گشایش کارهاست.”

*****

۱۵-

مرحبا یا مجتبی یا مرتضى

اِن تَغب جاء القضا ضاق الفضا

در مجموعۀ امثال از محمدبن محمود، مکتوب روز شنبه ۲۷ رجب سال ۵۷۵ متعلق به جناب آقای جلال همایی بدین صورت است:

إذا نزل القضا ضاق الفضا

“وقتی که سرنوشت فرا رسد عرصه، تنگ می‌شود (و جز تسلیم چاره‌ای نیست.)”

و در مجمع الامثال میدانی چنین است:

إذا حان القضا ضاق الفضا.

“لحظه‌ای که سرنوشت آید عرصه، تنگ می‌شود (و جز تسلیم چاره‌ای نیست.)”

*****

۱۶-

آفتاب آمد دلیل آفتاب

گر دلیلت باید از وی رومتاب

ظاهراً مقتبس است از مضمون روایات ذیل:

قال امیرالمؤمنین علیه السلام اغیر فوااالله بالله والرسول بالرسالة و أولی الأمر بالمعروف والعدل والإحسان.

“امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: خدا را به خدا و رسول را به رسالت و اولوالامر (زمامداران حکومت اسلامی) را به نیکوکاری، عدالت و احسان آنان بشناسید.”

و سئل امیرالمؤمنین علیه السلام بِمَ عرفت ربک فقال بما فی نفسه.[۸]

“نیز از آن حضرت (ع) سؤال کردند پروردگارت را به چه چیز شناختی؟ فرمود آنچنان که او خود را به من شناساند.”

و همین معنی را شیخ عطار از ابوالحسین نوری (احمدبن محمد متوفی ۲۹۵) نقل می‌کند:

ابوالحسین نوری را گفتند دلیل چیست به خدای؟ گفت خدای. گفتند پس حال عقل چیست؟ گفت عقل عاجزی است و عاجز دلالت نتواند کرد جز بر عاجزی که مثل او بود.[۹]  

و این معنی نظیر آن است که ذوالنون گفت:

عرفت ربی بربی و لولا ربى لما عرفت ربی[۱۰]

“پروردگارم را به یاری خودش شناخته‌ام. وگرنه من به شناخت خدایم هرگز دست نمی‌یافتم.”

*****

۱۷-

لاتکلفنی فانی فی الفنا
کلت افهامی فلا احصی ثنا

مأخوذ است از حدیث ذیل:

عن علی (علیه السلام) ان النبی (ص) کان یقول فی آخر وتره اللهم انی اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بمعافاتک من عقوبتک و اعوذ بک منک لا احصی ثناء علیک انت کما أتنیت على نفسک[۱۱]

“از قول على (ع) آورده‌اند که فرمود: پیامبر (ص) در آخر نماز وَترش چنین می‌خواند: خدایا از خشمت به خشنودیت، از کیفرت به عفوت و از خودت به خودت پناه می‌برم. برشمردن ثنای تو کار من نیست. تو آنچنانی که خود را ستوده‌ای.”

و از ابوالقاسم جنید (متوفی ۲۹۷) نقل کرده‌اند:

من عرف الله کل لسانه.[۱۲]

“کسی که خدا را شناخت زبانش (از بیان آن) عاجز می‌شود.”

و ابوبکر واسطی (متوفی حدود ۳۲۰) گفته است:

من عرف الله تعالى انقطع بل حرس و انقمع.[۱۳]

“کسی که خدای متعال را شناخت زبانش (از بیان آن) منقطع، گنگ و هراسان می‌شود.”

*****

۱۸-

قال اطعمنی فانی جایع

واعتجل قالوقت سیف قاطع

از محمدبن ادریس شافعی (۲۰۴-۱۵۰) نقل کرده‌اند:

صحبت الصوفیة عشر سنین ما استفدت منهم الا هذین الحرفین الوقت سیف و افضل العصمة ان لا تقدر[۱۴]

“در خلال ده سالی که با صوفیه همنشین بودم جز این دو حرف چیز دیگری از آنان دستگیرم نشد: وقت مانند شمشیر است (در برندگی و زودگذری و…) بهترین عصمت آن است که قدرت (ارتکاب گناه) نداشته باشی.”

*****

۱۹-

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق

نیست فردا گفتن از شرط طریق

ابن الوقت: «صوفی است به اعتبار آن‌که فرصت را از دست نمی‌دهد و آنچه فریضه است درحال و به وقت خود ادا می‌کند. و عمر را به باطل، نمی‌گذراند. و یا به‌لحاظ آن‌که به حکم وارد غیبی است و هرچه مقتضای آن باشد در عمل می‌آورد.»[۱۵]

*****

۲۰-

نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج اهل هر شهری جداست

ابن ابی اصیبعه حکایتی از معالجات شگفت محمدبن زکریّا رازی(۳۱۳-۲۵۰) نقل می‌کند که او به سبب پرسش از نوع آبهایی که مریض در اثنای سفر نوشیده بود مرض را تشخیص کرده و بیمار را معالجه نموده بود. مولانا در این بیت بدین نکته اشاره فرموده است.[۱۶]

———-

[۱] روضة المریدین، تألیف ابوجعفربن یزدانیار، نسخۀ خطی متعلق به کتابخانۀ ملی ملک، مکتوب ۶۶۳٫

[۲] مختارالحکم طبع مادرید،ص ۱۲۲٫

[۳] ربیع الابرار، باب الدین و ما یتعلق به.

[۴] جامع صغیر، طبع مصر، ج ۲، ص ۵٫

[۵] کنوز الحقائق، طبع هند ص ۱۱۸٫

[۶] قصص الانبیاء ثعلبی، طبع مصر، ص ۱۸ و ۱۹٫

[۷] حدیث نبوی است. کنوزالحقایق، طبع هند، ص ۷۶٫

[۸] اصول کافی، طبع تهران. ص ۴۱٫

[۹] تذکرة الاولیاء، چاپ لیدن ، ج ۲ ص ۵۴٫

[۱۰] رساله قشیریه، چاپ مصر، ص ۱۴۲٫

[۱۱] مسند احمدبن حنبل ، طبع مصر ۱۳۱۳، ج ۱، ص ۹۶، ۱۱۸، ۱۵۰ و صحیح مسلم طبع مصر، ج ۲، ص ۵۱ و احیاء العلوم، ج ۱، ص ۲۰۹ و ج ۴، ص ۶۳ و جامع صغیر، ج ۱، ص ۵۹٫

[۱۲] کشف المحجوب، چاپ لنین‌گراد ص ۳ و ۴۶۴٫

[۱۳] رساله قشیریه چاپ مصر، ص۱۴۱٫

[۱۴] (الکلمات الملتقطة من قول الامام الاعظم الشافعی المطلبی) نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی ملک.

[۱۵] رساله قشیریه، چاپ مصر، ص ۳۱٫

[۱۶] کامل الصناعه، طبع مصر، ج ۱ ص ۱۶۸-۱۶۴، طبقات الاطباء، طبع مصر ۱۲۹۹، ج ۱، ص ۳۱۱٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *