احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۲۱ تا ۳۰ – (بیت ۱۷۵ تا ۲۸۲)

۲۱-

گورخانۀ راز تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود

تعبیر «گورخانۀ راز» ناظر است بدین جمله:

صُدورالأحرار قبور الاسرار که به امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبت داده‌اند.[۱]

“سینۀ آزادگان، مدفن رازهاست” (همانطوری که نبش قبر حرام است بیرون افکندن راز نیز بر آنان حرام است.)

و در رسالۀ قشیریه[۲] جزء کلمات صوفیّه آمده است. و در شرح انقروی و یوسف بن احمد مولوی بدینگونه روایت شده است:

قلوب الاحرار قبور الاسرار.

“دل آزادگان مدفن رازهاست.”

و فضیل بن عیاض از مشایخ صوفیّه (متوفی ۱۸۷) بدین نظر گفته است:

من عد کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه.[۳]

“کسی که سخن گفتن را جزئی از عمل خویش می‌داند کم سخن می‌گوید و در آن کم نیز قصدش عمل کردن است.”

*****

۲۲-

گفت پیغمبر که هرکه سِر نهفت
زود گردد با مراد خویش، جفت

اشتعینوا على انجاح الحوائج بالکتمان فان کل ذی نعمة محسود.[۴]

“با استعانت از رازداری، برآورده شدن حاجت‌ها (و صاحب نعمت‌شدنتان) را تداوم بخشید. زیرا صاحب نعمتی که سر زبان‌ها بیفتد مورد حسادت این و آن قرار می‌گیرد.”

و با تبدیل «على انجاح» به «على قضاء الحوائج»[۵] و به صورت ذیل نیز نقل شده است:

استعینوا على امورکم بالکتمان[۶]

“در کارهایتان از رازداری مدد بجویید.”

و عبداللطیف عباسی آن را اشاره می‌داند به جملۀ ذیل:

من کتم سره حصل امره.[۷]

“هرکس که رازش را نگاه داشت مرادش حاصل شد.”

*****

۲۳-

اندر آمد شادمان در راه مَرد
بی خبر کان شاه قصد جانش کرد

کم من حریص على شیءٍ لیدرکه/ و عل ادراکه یدنی الی عطبه

و رب ملح علی بغیة/ و فیها منیته لو شَعَر[۸]

“چه بسا افرادی هستند که مشتاقند به آرزوی خود برسند اما همینکه آرزوی آنان تحقق می‌یابد متوجه می‌شوند که به سختی و رنج تازه‌ای گرفتار شده‌اند.

ای بسا اصرار کنندگانی هستند که می‌خواهند به آرزوی خود برسند (ولی نمی‌دانند) و ای کاش می‌دانستند که مرگشان در تحقق یافتن آن آرزو است.”

*****

۲۴-

اسب تازی برنشست و شاد تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت

ای شده اندر سفر با صد رضا
خود به پای خویش تا سوءالقضا

مقتبس است از مضمون جمله ذیل:

و رب ساع فی ما یضره.[۹]

“چه بسا تلاشگری که کوشش وی به زیانش تمام می‌شود.”

و مناسب آن جمله ذیل است:

یقدر المقدرون والقضاء یضحک.[۱۰]

“برنامه ریزان تدبیر می‌کنند در حالی که سرنوشت به تدبیرشان می‌خندد.”

و این قطعه که در (البیان والتبیین) طبع مصر، ج ۳، ص ۱۱۹ دیده می‌شود هم اشاره بدین مضمون است:

وکم من اکلة منعت اخاها/ بلذة ساعة اکلات دهر/ وکم من طالب یسعی لشیء/ و فیه هلاکه لو کان یدری‌

“چه بسا که لقمه‌ای با لذتی زودگذر، صاحبش را از خوراک‌های بیشتر باز داشته است. و چه بسا انسان برای به‌دست آوردن چیزی تلاش می‌کند (ولی نمی‌داند) و ای کاش می‌دانست که در این تلاش نابودی خود را خواسته است.”

سوء القضا تعبیری است مستفاد از حدیث:

عن ابی هریرة أن النبی (ص) کان یتعود من سوء القضاء و من درک الاعداء و من جهد البلاء.[۱۱]

“ابوهریره نقل کرده است که حضرت رسول (ص) همواره از این سه به خدا پناه می‌برد: قضای بد، تسلّط دشمن و بلای سخت.”

*****

۲۵-

در خیالش ملک و عزّ و مهتری
گفت عزرائیل رو آری بری

مصراع دوم بر طریق سخریّه و استهزا و مناسب است با مضمون جملۀ یُقَدر المقدرون والقضاء یضحک.

“در شمارۀ ۲ ردیف ۲۴ ترجمه شده است”

*****

۲۶-

عشق‌هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود، عاقبت ننگی بود

موافق است با مضمون حدیث ذیل:

مَن احبک لشیء ملک عند انقضائه.

“کسی که تو را به انگیزۀ چیزی دوست بدارد، با منتفی شدن آن انگیزه، از تو دلسرد می‌شود.”

که بعضی آن را از موضوعات شمرده‌اند.[۱۲]

و از ابوالقاسم جنید نقل کرده‌اند:

کُلُ محبّة تکون بعوض فاذا زال العوض زالت المحبة.[۱۳]

“محبّتی که منشأش اصیل نباشد زوال می‌پذیرد.”

و می‌گویند:

اِیاک و من مودته على قدر حاجته فعند ذهاب الحاجة زوال المحبة.[۱۴]

“از کسی که دوستیش با تو به انگیزۀ نیاز مادیِ او باشد بپرهیز، زیرا با تأمین شدن آن نیاز دوستی وی نیز از بین می‌رود.”

*****

۲۷-

دشمن طاووس آمد، پرِّ او

ای بسی شه ر بگشته فرّ او

مثلی قدیم و دیرینه است و مفادش این است که زیبایی و هر کمالی حسد را برمی‌انگیزد و موجب هلاک می‌شود.

و قد یهلک الانسان فضل ریاشه/ کما یذبح الطاووس من اجل ریشه[۱۵]

“تمکّن و دارایی گاهی موجب هلاکت صاحبش می‌شود همانطوری که طاووس را به خاطر پر زیبایش می‌کشند.”

*****

۲۸-

می‌بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متّقی

مأخوذ است از مضمون این حدیث:

اذا مُدح الفاسق غضب الرّب و اهتز لذلک العرش.[۱۶]

“چون بدکاری را بستایند خدا به خشم و عرش به لرزه درآید.”

و نزدیک است بدان روایت ذیل:

ان الله لیغضب اذا مدح الفاسق.[۱۷]

“براستی که ستایش از بدکار موجب خشم خداست.”

*****

۲۹-

جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی زابدال حق آگاه شد

و انما سموا ابدالا لوجهین وجه انه کلما مات رجل بدل مکانه آخر لتمام الاربعین و وجه آخر انهم بدلوا أخلاقهم السیئة و راضوا انفسهم حتى صارت محاسن اخلاقهم حلیة اعمالهم.[۱۸]

“وجه تسمیۀ ابدال به دو دلیل است: ۱- با درگذشت یکی از آنان – پس از چهل سال – دیگری جایگزین وی می‌شود، ۲- ایشان اخلاق زشت خود را به اخلاق نیکو بدل می‌کنند به طوری که زینت اعمالشان می‌شود”

و زمخشری در وصف جبل لکام می‌گوید:

وفیه یسکن الابدال یقال هم تسعون، کلما توفی واحد منهم قام بدله مکانه و انما یرحم الله ععباده و ینظر لهم بدعائهم قال:

وجاور بلادالشام لبنان انه/ معادن ابدال الى منتهى العرج

و قال أبو دلف الخزرجی:

و جاورت الملوک و من یلیهم/ کما جاورت ابدال اللکام[۱۹]

“در آنجا (کوه لُکام) ابدال ساکن هستند. گفته‌اند تعدادشان نه نفر است. هرگاه یکی از آنان درگذرد دیگری جایگزین وی می‌شود و خداوند نسبت به این بندگان و خواسته‌هایشان، با نظر رحمت می‌نگرد.

شاعر گفته است: در شام و لبنان ساکن شو زیرا سرزمین ابدال است، بزرگانی که به اوج تقرب رسیده‌اند.

ابودلف خزرجی نیز گفته است:

در جوار شاهان و نزدیکان ایشان به‌سر می‌برم همان‌طوری که در جوار ابدال که ساکن لکام هستند به‌سر برده‌ام.”

*****

۳۰-

کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درونِ سینه طبع

لیتهم کانوا قرودا فحکوا/ شیم الناس کما تحکی القرود[۲۰]

“ای کاش آنان همچون بوزینگان که تقلیدشان بی‌چون و چرا است، از رفتار و اخلاق انسان‌ها تقلید می‌کردند.”

————

[۱] امثال و حکم دهخدا.

[۲] چاپ مصر،ص ۴۵٫

[۳] رسالۀ قشیریه، چاپ مصر، ص ۵۹٫

[۴] جامع صغیر، ج ۱، ص ۳۹٫

[۵] احیاء العلوم (ج ۳، ص ۱۲۹).

[۶] کنوزالحقایق، ص ۱۱٫

[۷] حاشیه عبداللطیف عباس بر مثنوی، نسخۀ کتابخانۀ ملی نیز رجوع کنید به اللالی لمصنوعة، تألیف سیوطی، طبع مصر ج ۲، ص ۸۱٫

[۸] عیون الاخبار، طبع مصر، ج ۱۳ ص ۱۹۱٫

[۹] از نصایح امیرالمومنین علی علیه السلام کتاب المبین تألیف حاج محمدخان کرمانی، طبع ایران ج ۲ ص ۴۸۱ – نقل از نهج البلاغه.

[۱۰] ربیع الابرار، باب الطمع والرجاء.

[۱۱] صحیح مسلم، چاپ مصر، ج ۸، ص ۷۶٫

[۱۲] اللؤلؤ المرصوع، طبع مصر، ص ۷۵٫

[۱۳] احیاء العلوم، ج ۴، ص ۲۵۸٫

[۱۴] عیون الاخبار، طبع مصر، ج ۳، ص ۸۳٫

[۱۵] ابوالفضل میکالی خاص الخاص ثعالبی، ربیع الابرار، باب المال و الکسب.

[۱۶] جامع صغیر، ج ۱، ص ۳۴ و با حذف «لذلک» کنوزالحقائق، ص ۱۰٫

[۱۷] احیاء العلوم، ج ۲ ص ۵۸٫

[۱۸]  نوادرالاصول، چاپ مصر، ص ۷۰٫

[۱۹]  ربیع الابرار، باب الارض.

[۲۰]  ربیع الابرار، باب الوحوش.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *