احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۶۱ تا ۷۰ – (بیت ۸۶۱ تا ۹۱۸)

۶۱-

همچنین شیبان راعی می‌کشید
گِرد بر گِرد رمه خطی پدید

مأخذ آن روایت ذیل است که حافظ ابونعیم اصفهانی در ترجمه حال شیبان راعی می‌آورد:

و کان یذهب الى الجمعة فیخط على غنمه فیجیء، فیجدها على حالتها لم تتحرک.[۱]

“او (شیبان) برای این‌که گله‌اش از هر گزندی در امان باشد دورشان خطی می‌کشید. آنگاه به نماز جمعه می‌رفت. هنگامی که بر می‌گشت گله همچنان در جایشان بی‌حرکت مانده بودند.”

*****

۶۲-

همچنین باد اجل با عارفان

نرم و خوش همچون نسیم یوسفان

ظاهراً اشاره است به احادیثی که در شیرینی و خوشی مرگ بر مؤمنان وارد است از قبیل:

الموت ریحانة المؤمن، المؤمن یموت بعرق الجبین.[۲]

“مرگ برای مؤمن همچون گلی خوشبو (مطلوب) است. مؤمن به همان سادگی که عرق بر پیشانیش می‌نشیند مرگ را می‌پذیرد.”

و حدیثی که به موجب آن ملک الموت به صورت جوانی زیبا با لباس خوب و بوی خوش بر مؤمنان ظاهر می‌شود.[۳]

*****

۶۳-

هست تسبیحت بخار آب و گِل
مرغ جنّت شد ز نفح صدق دل

اشاره است به مضمون این حدیث:

روى ان رجلاً جاء الى رسول الله (ص) فقال تولت عنى الدنیا و قلت ذات یدی فقال رسول الله (ص) فاین انت من صلاة الملائکة و تسبیح الخلائق و بها یرزقون قال فقلت و ماذا یا رسول الله قال قل سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم استغفرالله مائة مرة ما بین طلوع الفجر الی ان تصلّى الصبح تاتیک الدنیا راغمةً صاغرةً و یخلق الله عزوجل من کلّ کلمة ملکاً یسبح الله تعالی الى یوم القیامة لک ثوابه.[۴]

“روایت شده مردی (از شدت فقر) خدمت رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد دنیا به من پشت کرده و دستم خالی است. پیامبر(ص) در جواب فرمود کجا هستی (به هنگام طلوع فجر) درحالی که فرشتگان، خدا را درود می‌فرستند و خلایق تسبیح می‌گویند و آنگاه روزی‌ها مقدّر می‌شود؟ مرد گفت ای رسول خدا حال چه کنم؟ پیامبر فرمود در فاصلۀ بین طلوع فجر و به‌پاداشتن نمازِ صبح، صدبار سبحان الله و بحمده، سبحان الله العظیم و استغفرالله بگو تا دنیا، خوار و سرافکنده به تو روی آورد و خداوند از هر کلمه‌ای که گفته‌ای فرشته‌ای آفریند که تا روز قیامت او را تسبیح گوید و ثوابش را به تو اختصاص دهد.”

و این حدیث را به شکل ذیل سیوطی در جزء موضوعات آورده است:

قل یا ابن عمر من طلوع الفجر الى صلاة الصبح سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم و تستغفر الله مائة مرّةً تاتیک الدنیا راغمةً داخرةً و یخلق الله من کل کلمةٍ ملکاً یسبح لک ثوابه الى یوم القیامة.‌‌[۵]

“پیامبر (ص) فرمود ای ابن عُمر، از طلوع فجر تا هنگام نماز صبح، صدبار سبحان الله و بحمده و سبحان الله العظیم بگو و از خدا آمرزش طلب کن تا دنیا سرافکنده و خوار به تو روی آورد و خداوند از هر کلمۀ تو فرشته‌ای آفریند که تا روز قیامت تسبیحش گوید و ثوابش را به تو اختصاص دهد.”

و حدیث ذیل هم به نظر می‌رسد که با گفتۀ مولانا مناسب‌تر است:

من قال لااله الا الله خلق الله من کل کلمة منها طیراً منقاره من ذهبٍ وریشه من مرجان.[۶]

“کسی که لااله الاالله گوید به ازای هر کلمۀ آن خداوند یک پرنده، آنهم با منقاری از طلا و پروبالی از مرجان، می‌آفریند.”

و در کتاب اللؤلؤ المرصوع آمده:

من صلى على صلاة تعظیماً لحقى خلق الله من ذلک القول ملکاً له جناح بالمشرق والآخر بالمقرب و رجلاه مقرونتان (کذا) فی الارض السابة السفلی وعنقه ملتویة تحت العرش یقول الله له صل علی عبدی کما صلی على نبیى فهو یصلی علیه الى یوم القیامة -لم یوجد بل قال العراقی ما یحکی من ان الله یخلق بسبب الاعمال الحسنة ملکاً یسبح و یکون تسبیحه للعامل- باطل موضوع لا اصل له.[۷]

“کسی که به منظور تجلیل و بزرگداشت، بر من (پیامبر) درود فرستد خداوند از درود او فرشته‌ای می‌آفریند که یک بالش در مشرق و بال دیگرش در مغرب باشد و هر دو پایش با هم در اعماق زمین فرو رفته و گردنش تا زیر عرش خم شده باشد. خداوند به آن فرشته خطاب می‌کند که بر بندۀ من درود فرست، همان‌طوری که آن بنده بر پیامبر من درود فرستاد. و آن فرشته هم تا روز قیامت به ذکر مشغول می شود.”

عراقی گفته است این قسمت از حدیث در جایی دیده نشده و مجعول است. اما آنچه نقل شده این است که خداوند به‌ازای اعمال حسنه فرشته‌ای را می‌آفریند تا او را تسبیح گوید و ثوابش را به صاحب آن اعمال حسنه اختصاص دهد.

*****

۶۴-

طایفۀ نخجیر در وادیّ خوش

بوده‌اند از شیر اندر کش‌مکش

مأخذ آن حکایت ذیل است:

آورده اند که در مرغزاری که نسیم آن بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده از هر شاخی هزار ستارۀ، تابان و در هر ستاره‌ای هزار سپهر، حیران.

یضاحک الشمس منها کوکب شرق/ مؤزر بنعیم النبت مکتهل

“(باغی است که) شکوفۀ شادابِ ستاره مانند و پوشیده از گیاهان انبوهش به خورشید می‌خندد (از خورشید درخشان تر است)”

سحاب گویی یاقوت ریخت بر مینا/ نسیم گویی شنگرف بیخت بر زنگار/ بخارِ چشم هوا و بخور روی زمین/ ز چشم دایۀ باغ و ز روی بچۀ خار

و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند. لیکن به مجاورت شیر آن همه نعمت و آسایش منغّص بود. روزی فراهم آمدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند تو هرروز پس از رنج بسیار و مشقّت فراوان، از ما یکی شکار می‌توانی شکست و ما پیوسته در مقاسات بلا و تو در تکاپوی طلب. اکنون چیزی اندیشیده‌ایم که تو را از آن فراغت و ما را امن و راحت باشد. اگر تعرّض خویش از ما زایل کنی هر روز موظفْ یکی شکار به وقت چاشت به مطبخ ملک فرستیم. شیر بر آن رضا داد و مدتی بر این بگذشت. یک روز قرعه به خرگوش آمد. یاران را گفت اگر در فرستادن من مسامحتی کنید شما را از جور این جبّار خونخوار و جان‌ستان ستمکار برهانم. گفتند مضایقتی نیست. او ساعتی توقّف کرد تا وقت چاشت شیر بگذشت به آهستگی سوی او رفت شیر را تنگدل دید و آتش گرسنگی او را بر باد تند نشانده و فروغ خشم در حرکات و سکنات او پیدا آمده چنان‌که آب دهان او خشک شده بود و به قصد می‌کوشید و نقض عهد را در خاک می‌جست. چون خرگوش را دید آواز داد که از کجا می‌آیی و حال وحوش چیست؟ گفت در صحبت من خرگوشی فرستاده بودند. در راه شیری بستد هرچه گفتم غذای ملک است التفات ننمود. و جفاها راند و گفت این شکارگاه من است و صید آن به من اولی‌تر، که قوّت و شوکت من زیادت است. من بشتافتم تا ملک را خبر کنم. شیر برخاست و گفت او را به من نمای خرگوش پیش ایستاد و شیر را به سر چاهی برد که صفای آب آن چون آینه بی‌شک تعّین صورت‌ها نمودی و اوصاف چهرۀ هریک برشمردی.

جموم قد تنم على القذاة/ و یظهر صفوها سر الحصاة

“آبگیری بود که اگر خاشاکی در آن وارد می‌شد آشکارش می‌ساخت و زلالی آبش، سنگریزه‌های عمق آب را نشان می‌داد.”

و گفت در این چاه است و من از وی می‌ترسم. اگر مَلک مرا در بر گیرد خصم را بدو نمایم. شیر او را برگرفت (دربر، ظ) و در چاه نگریست مثال خویش و از آن خرگوش بدید. او را بگذاشت و خود را در چاه افکند و غوطه‌ای بخورد و جان شیرین به مالک سپرد. خرگوش به سلامت باز رفت و وحوش از صورت و کیفیّت حال پرسیدند گفت او را در آب غوطه دادم که چون گنج قارون خاکْ خوردْ شد. همه بر مرکب شادی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولان نمودند.[۸]

*****

۶۵-

نفْس هردم از درونم در کمین
از همه مردم بَتَر، در مکر و کین

اشاره به حدیث ذیل است:

اعدى عدوّک نفسک التی بین جنبیک.[۹]

“دشمن‌ترین دشمن تو نفس توست – همان‌که بین دو پهلویت جا دارد.”

و موافق مضمون آن از امیر مؤمنان علی (ع) روایت شده است:

لاعدو اعدى على المرء من نفسه.

“هیچ دشمنی برای انسان از نفس او دشمن‌تر نیست.”

الله الله فی الجهاد للانفس فهی اعدى العدوّلکم.[۱۰]

“هان! شما را به جهاد با نفسهایتان (توصیه می‌کنم). زیرا نفس برای شما دشمن‌ترین دشمن است.”

*****

۶۶-

گوش من لایُلدَغُ المؤمن شنید
قول پیغمبر به جان و دل گزید

اشاره است به حدیث ذیل:

الایلدغ المؤمن من جحرٍ واحدٍ مرتین.[۱۱]

“مؤمن از یک لانۀ مار دوبار گزیده نمی‌شود.”

*****

۶۷-

جمله گفتند ای حکیم با خبر

الحَذردَع لَیْسَ یُغنِی عَن قَدَر

اشاره است بدین روایت:

لن ینفع حذرٌ من قدرٍ و لکن الدعاء ینفع ممّا نزل و ممّالم ینزل فعلیکم بالدّعاء عبادالله.[۱۲]

“برحذر بودن انسان از تقدیر الهی به‌هیچ وجه برایش سودی ندارد، اما به هر حال نسبت به آنچه تقدیر و نازل شده یا نشده است، دعا نافع است. ای بندگان خدا بر شما باد به دعا کردن.”

و از کلمات امیرالمؤمنین علی (ع) است:

تذکّر قبل الورد الصّدر والحذر لایغنی من القدر والصبر من اسباب الظفر.[۱۳]

“قبل از این‌که (به جایی برای تهیۀ آب و…) داخل شوی به فکر بازگشت (از آنجا) باش. برحذر بودن، (انسان را) از تقدیر الهی بی‌نیاز نمی‌کند و صبر از عوامل پیروزی بر مشکلات است.”

*****

۶۸-

مرده باید بود پیش حکم حق
تا نیابد زخم از ربّ الخلق

سهل بن عبدالله می‌گوید اول مقامٍ فی التوکل ان یکون العبد بین یدی الله کالمیّت بین یدی الغاسل یقلبه کیف شاء لا یکون له حرکة ولاتدبیر.[۱۴]

“اولین مقام، توکل است و مقصود این است که انسان در برابر خداوند همان حالت را داشته باشد که میّت در برابر غسّال. غسّال، هرطور بخواهد میّت را برمی‌گرداند و او کمترین حرکت و تدبیری از خود نشان نمی‌دهد.”

*****

۶۹-

گفت آری گر توکّل رهبر است
این سبب هم سنّت پیغمبر است

از ابن سالم بصری شاگرد سهل بن عبدالله تستری و از صوفیان بنام (متوفی ۲۹۷) نقل می‌کنند که:

التّوکّل حال رسول الله (ص) والکسب سنة رسول الله (ص)[۱۵].

“توکل از حالات رسول خدا است. همان‌طوری که کار و کوشش سنت آن حضرت است.”

و نظیر آن گفتۀ سهل بن عبدالله است:

من طعن فی الاکتساب فقد طعن على السنة و من طعن على التوکّل فقد طعن على الإیمان.[۱۶]

“کسی که به کار و کوشش خرده بگیرد به سنت رسول خدا (ص) خرده گرفته است. و کسی که به توکل‌کردن خرده بگیرد، به اصل ایمان خرده گرفته است.”

*****

۷۰-

گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکّل زانوى اشتر ببند

مقتبس است از مضمون حدیث ذیل:

اعقلها و توکّل.[۱۷]

“آن را (شترت) ببند سپس به خدا توکل کن.”

و از سخنان جعفربن محمد علیه السلام است:

لاتدع طلب الرّزق من حلّه و اعقل راحلتک و توکّل.[۱۸]

“کسب روزی را از راه حلالش رها نکن و شترت را ببند سپس به خدا توکل کن.”

——

[۱]  حلیة الاولیا، طبع مصر، ج ۸، ص ۸، ص ۳۱۷٫ نیز رجوع کنید به: صفة الصفوة، چاپ حیدرآباد، ج ۴، ص ۳۴۰-۳۳۹ والنجوم الزاهرة، طبع مصر، مطبعة دارالکتب، ج ۲، ص ۳۲٫ این مطلب را مولانا در دفتر ششم مثنوی بخش ۱۳۶ نیز آورده است.

[۲] کنوزالحقایق، چاپ هند، ص ۱۳۶، ۱۳۸٫

[۳] احیاء العلوم، طبع مصر، ج ۴، ص ۳۳۴٫

[۴] احیاء العلوم، ج ۱ ص ۱۱۲٫

[۵] اللالی المصنوعة، ج ۲، ص ۳۴۱٫

[۶] همان ج ۲، ص ۳۴۶٫

[۷] اللؤلؤ المرصوع، ص ۷۰ و ۸۳ و ۸۹٫

[۸]  کلیله و دمنه، باب الاسد و الثور، چاپ قریب ۱۳۱۱، ص ۸۱–۷۹٫

[۹]  کنوزالحقائق، ص ۱۴٫

[۱۰]  مستدرک الوسایل، طبع تهران، ج۲، ص ۲۷۰٫

[۱۱]  مسلم، ج ۸، ص ۲۲۷ و به حذف «واحد» جامع صغیر، ج ۲، ص ۲۰۴ و کنوزالحقایق و با لفظ «لا یلسع» کنوزالحقایق، ص ۱۶۶٫

[۱۲]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۲۷٫ و بدین‌گونه در کنوزالحقائق، ص ۱۶۵ وارد است (لایغنی حذر من قدرٍ.)

[۱۳]  شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۵۷۰٫

[۱۴]  رسالۀ قشریه ص ۷۶٫

[۱۵]  تلبیس ابلیس، چاپ مصر، ص ۲۸۱٫

[۱۶]  تلبیس ابلیس، چاپ مصر، ص ۲۷۸٫

[۱۷]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۴۶ و احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۹۹ و رسالۀ قشیرّیه، ص ۷۶ و تلبیس ابلیس، ص ۲۷۹٫ و با عبارت «قیذ و توکّل» جامع صغیر، ج ۲، ص ۸۷ و کنوزالحقائق، ص ۹۲٫

[۱۸]  مستدرک، ج ۲، ص ۴۱۵٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *