مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۲۲ – اتحاد ملل و ادیان و مذاهب

در خصوص اختلاف‌نظر و عقیدۀ عارف با حکیم، و صوفی با متشرع سخن بسیار شنیده‌اید؛ این را هم از بنده بشنوید که اکثر بلکه همۀ آن اختلافات که گفته‌اند، سطحی ظاهری، و مربوط به مبادی و اوایل احوال سیر و سلوک عرفانی و تحصیل حکمت و فلسفه است؛ اما در واقع نفس‌الامر اگر خوب دقت کنیم جوهر عقل و برهان فلسفی نیز پرتوی از نور شهود قلبی و عرفان باطنی است؛ و انسان در سیر استکمالی و ارتقاء مدارج معرفت به جایی می‌رسد که قضایای برهانی با مشهودات وجدانی، و آموخته‌های مدرسه با اندوخته‌های خانقاهی او، در جوهر مراد و مقصود اصلی متحد و موافق می‌گردد؛ آن وقت است که دیگر مابین حکیم و عارف هیچ اختلاف و مباینتی نیست، جز این‌که یکی از دانسته می‌گوید، و یکی از دیده؛ چنان‌که در نظر خالی از غرض و مرض نیز مابین صوفی و متشرع همین فرق است که یکی از دیده می‌گوید و یکی از شنیده. و هم‌چنین انسان در تکامل علمی و روحانی به مقام و منزلتی می‌رسد که پیش او کتاب تکوینی عوالم وجود، با کتاب تشریعی انبیاء و مبعوثان الهی، جمله‌به‌جمله و حرف‌به‌حرف منطبق می‌شود.

و در همین حال و مقام است که نه تنها صوفی و متشرع و عارف و فیلسوف با یکدیگر آشتی می‌کنند؛ که همۀ جنگ‌ها و خصومت‌ها و دورنگی‌ها که مابین ارباب مذاهب و ادیان و ملل عالم است، به صلح و صفا و دوستی و یکرنگی بدل می‌گردد، از سخنان بسیار عمیق و پرمغز مولوی که در این‌باره گفته و از اسرار مکتب عرفانی اوست شمه‌یی یاد می‌کنم؛ خوب توجه کنید:

صِبغَةَ الله هست رنگ خُم هو/ پیسه‌ها یک‌رنگ گردد اندر او

«صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً: سورۀ بقره ج ۱ آیه ۱۳۸».

رنگ‌های نیک از خُم صَفاست/ رنگ زشتان از سیاه‌آبه‌ی جَفاست

صَبغَةَ الله نام آن رنگ لطیف/ لَعنَةُ الله بوی این رنگ کثیف

***

هم‌چنین دان جمله احوال جهان/ قَحط و جَدب[۱] و صُلح و جنگ از اِفتِتان

این جهان با این دو پَر اندر هواست/ زین دو، جان‌ها مَوطن خَوف و رَجاست

تا جهان لرزان بود مانند برگ/ در شمال و در سُموم بَعث و مرگ

تا خُم یک‌رنگی عیسی ما/ بشکند نرخ خُم صدرنگ را

کان جهان همچون نَمکسار[۲] آمده است/ هرچه آنجا رفت بی‌تَلوین شده است

خاک را بین، خلق رنگارنگ را[۳]/ می‌کُند یک‌رنگ اندر گورها

این نمکسار جُسوم ظاهرست/ خود نمکسار معانی دیگرست

این نمکسار معانی معنوی‌ست/ از ازل آن تا ابد اندر نُوی‌ست

آن‌چنان کز صقل نور[۴] مصطفی/ صد هزاران نوع ظلمت شد ضیا

از جهود و مشرک و ترسا و مُغ/ جملگی یک‌رنگ شد زان اَلب اُلُغ

صد هزاران سایه کوتاه و دراز/ شد یکی در نور آن خورشید راز

این زمان سرها مثال گاو پیس/ دوک نُطق اندر مِلل صد رنگ ریس

نوبت صد رنگی است و صددلی/ عالم یک‌رنگ کی گردد جَلی

نوبت گرگ است و یوسف زیر چاه/ نوبت قِبط است و فرعون است شاه

تا ز رِزق بی‌دریغ خیره‌خَند/ این سگان را حِصّه باشد روز چند

در درون بیشه شیران منتظر/ تا شود امر تَعالوا مُنتشر

اشاره است به آیۀ کریمۀ سورۀ آل عمران «قُلْ یا اَهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ اَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ: آل عمران ج ۳ آیه۶۵».

پس برون آیند آن شیران ز مَرج[۵]/ بی‌حجابی حق نماید دَخل و خَرج

جوهر انسان بگیرد بَرّ و بَحر/ پیسه[۶] گاوان بِسمِلان[۷] روز نَحر

مقصود مولوی خصایص عهد غیبت و بشارت ظهور موعود، و تجلی جوهر انسانیت، و دورۀ غلبۀ روح رحمانی بر نفس شیطانی یا چیرگی یزدان بر اهریمن است.

روز نحر رستخیز سهمناک/ مؤمنان را عید و گاوان را هلاک

جملۀ مرغان آب، آن روز نَحر/ همچو کشتی‌ها روان بر روی بَحر

مقصود از «مرغان آب» اولیای خدا و برگزیدگان حق‌تعالی است که «لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ».

تا که بازان، جانب سلطان روند/ تا که زاغان، سوی گورستان روند

روز عدل و، عدل داد دَرخورست[۸]/ کفش آنِ پا، کلاه آنِ سرست

«لِیمِیزَ اللهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ» و «لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ»[۹]

تا که یَهلِک مَن هَلَک عَن بَیّنَه/ تا که یَنجو مَن نَجا وَاستَیقَنَه

[۱]  جدب: قحط و خشک‌سالی.

[۲]  نمکزار: خ.

[۳] بین که خاک این خلق رنگارنگ را: خ.

[۴]  کز نور روی: خ.

[۵]  مرج: چراگاه و بیشه و مرغزار.

[۶]  پیس: خ- پیسه به معنی سیاه و سپید است که آن را به تازی «ابلق» گویند؛ سنائی گوید: چیست چنبر سپهر دهرافروز/ رسن پیسه چیست جز شب و روز/ درفکندت به چنبر گردن/ بهر کشتن زمانه، پیسه رسن. و به همین مناسبت مرض «برص» را «پیسه» و «لک و پیس» گویند.

[۷]  بسمل با کسر باء و میم: کشته و کشتنی.

[۸]  روز عدل و عدل و داد اندر خورست: خ.

[۹]  هر دو آیه از سورۀ انفال است ج ۹ آیه ۳۸ و ۴۲٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *