مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: بیعت ولویه بیعت الهی است

یعنی دست اولیا و پیران دست‌گیر، دست حق است، برای این‌که از خود فانی و به حق متصل شده‌اند، پس بیعت ولویه با اولیای خدا و رهبران الهی بیعت با خداوند، و دست دادن با «یدُ اللهِ فَوْقَ اَیدِیهِمْ» باشد.

چنان‌که در سورۀ فتح دربارۀ بیعت رضوان واقعۀ حدیبیه[۱] که در بیانات سابق هم بدان اشاره شد این آیه نازل شده است.

«إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللّٰهَ یدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ: ج ۲۶ آیه ۱۰» و نیز در همان سوره مربوط به همان واقعه فرموده‌اند:

«لَقَدْ رَضِی اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً: آیۀ ۱۸».

عقل کامل را قرین کن با خرد/ تا که بازآید خرد ز آن خوی بد

چونکه دست خود بدست او دهی/ پس ز دست آکلان بیرون جهی

مقصود از «آکلان» اینجا شیادان و غولان مردم اوبار آدمی‌خوار است.

دست تو از اهل آن بیعت شود/ که ید الله فوق ایدیهم بود

یعنی همان پیوند ولایت و بیعت ولویه با برگزیدگان خدا و هادیان صراط مستقیم الهی

چون بدادی دست خود در دست پیر/ پیر حکمت کو حکیم است و خبیر
کو نبی وقت خویش است ای مرید/ تا از او نور نبی آید پدید[۲]
در حدیبیه شدی حاضر بدین/ و آن صحابه‌ی بیعتی را هم قرین
پس ز ده یار مبشر[۳] آمدی/ همچو زر ده‌دهی خالص شدی
تا معینت راست آید زانکه مرد/ با کسی جفت است کاو را دوست کرد

این جهان و آن جهان با او بود/ و این حدیث احمد خوش‌خو بود
گفت المرء مع محبوبه/ لا یفک القلب من مطلوبه 

اشاره به حدیث «المرء مع من احب».

توضیحاً بیت «در حدیبیه شدی حاضر بدین…الخ»، جواب شرط دو بیت قبل است «چون بدادی دست خود در دست پیر»؛ یعنی چون دست بیعت با پیر دادی که پیغمبر عهد خویش است «الشیخ فی قومه کالنبی فی امته[۴]»؛ و چون پیمان ولایت با ولی امر و پیر حکیم خبیر بستی، در حقیقت چنان است که در حدیبیه حاضر بوده و با یاران پیغمبر صلوات الله علیه در بیعت رضوان یار و شریک شده باشی؛ و نیز چنان است که نام تو در جزو عشرۀ مبشره ثبت شده باشد.

در این حالت است که به قضیۀ «المرء مع من احب» معیت با حق و اتحاد با برگزیدگان خدای تعالی راست می‌آید؛ چرا که ائمۀ دین و پیشوایان راه یقین، خلفا و نایبان خاص، و مظهر تام و تمام پیغمبر؛ بلکه به حکم اتحاد ظاهر و مظهر نفس پیغمبرند صلی الله علیه و آله و سلم

نی غلط گفتم که نایب با منوب/ گر دو پنداری قبیح آید نه خوب

پس سلسلۀ این آیینه‌های متعاکس همچنان به هم می‌پیوندد تا به سر حلقۀ هستی که ذات واجب احدی است تعالی شأنه و تقدس منتهی می‌گردد؛

این است که مولوی گفت:

چون بگیری سخت، آن توفیق هوست/ در تو هر قوت که آید جذب اوست
دست گیرنده وی است و بردبار/ دم‌به‌دم آن دم از او امید دار

[۱] حدیبیه بضم حاء بی‌نقطه و فتح دال نام محلی است نزدیک مسجد شجره که فاصلۀ آن را تا مکه در قدیم یک مرحله و تا مدینه نه مرحله نوشته‌اند(معجم- البلدان)، واقعۀ حدیبیه و بیعت رضوان تحت شجره به اصح اقوال در ماه ذی‌القعده سال ششم هجری است، و یاران پیغمبر اکرم را در آن محل به اختلاف مابین ۷۰۰-۱۵۰۰ تن گفته‌اند؛و آخر کار در این واقعه بصلح انجامید؛و عهد بیعت صحابه آن بود که در میدان جنگ پایداری کنند و نگریزند؛رجوع شود به سیرۀ ابن هشام ج ۳ و زاد المعاد ابن قیم ج ۲٫

[۲] زآن‌که از نور نبی آمد پدید:خ.

[۳] مقصود آن ده تن از صحابۀ پیغمبرند که حضرت رسول اکرم وعدۀ بشارت بهشت به ایشان داد؛ و در تاریخ اسلامی به عنوان«عشرۀ مبشره» معروف‌اند؛ و آن ده تن بنابر مشهور: چهار خلیفه بودند به انضمام «طلحه» و«زبیر» و«عبد الرحمن بن عوف» و«سعد بن ابی وقاص» و«ابی عبیدۀ جراح» و«سعید بن زید بن نفیل».

[۴] این عبارت را به عنوان حدیث هم روایت کرده‌اند اما حدیث بودن آن مسلم نیست.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *