غزل ۱۳۹۰ مولانا
۱ | بازآمدم، بازآمدم، از پیشِ آن یار آمدم | در من نِگَر، در من نِگَر، بَهرِ تو غَمخوار آمدم | |
۲ | شاد آمدم، شاد آمدم، از جُمله آزاد آمدم | چندین هزاران سال شُد تا من به گُفتار آمدم | |
۳ | آنجا رَوَم، آنجا رَوَم، بالا بُدَم، بالا رَوَم | بازَم رَهان، بازَم رَهان، کینجا به زِنْهار آمدم | |
۴ | من مُرغِ لاهوتی بُدَم، دیدی که ناسوتی شُدم؟ | دامَش ندیدم، ناگهان در وِیْ گرفتار آمدم | |
۵ | منْ نورِ پاکَم ای پسر، نه مُشتِ خاکَم مُخْتَصَر | آخِر صَدَف من نیستم، من دُرِّ شَهْوار آمدم | |
۶ | ما را به چَشمِ سَر مَبین، ما را به چَشمِ سِرّ بِبین | آنجا بیا ما را بِبین، کآنجا سَبُکبار آمدم | |
۷ | از چارْ مادر بَرتَرم، وَزْ هفت آبا نیز هم | من گوهرِ کانی بُدَم، کینجا پدیدار آمدم | |
۸ | یارَم به بازار آمدهست، چالاک و هُشیار آمدهست | وَرْنه به بازارم چه کار؟ وِیْ را طَلَبکار آمدم | |
۹ | ای شَمسِ تبریزی نَظَر در کُلِّ عالَم کِی کُنی؟ | کَنْدَر بیابانِ فَنا، جان و دلاَفْگار آمدم |
خداوند روح مولانا رو قرین رحمت کند و به آقای چاوشی تن سالم بده و حنجرشون واقعا طلاست
آبشخور فکری مولانا ماجرای هبوط انسان است. زیرا در روایات دینی و اساطیری، جای آدم و حوّا در بهشت بود و خداوند آنان را از نزدیک شدن به «درختی» بر حذر داشته بود. اما شیطان آنان را فریب داد و سبب رانده شدنشان از بهشت گشت. اگرچه این روایت در قرآن آمده، نه تنها در کتب مقدّس دیگر هست، در اساطیر ملل مختلف هم، به مثابة اسطورة موازی، وجود داشته است. مولانا در این غزل تجربة شگفت¬انگیزش را در بارة هبوط و دوران «تشرّف» خود و تلاش برای «بازگشت»، بازگو می¬کند. و خویشتن خویش را در ابیات بعدی به این صفات معرّفی کرده است: مرغ لاهوتی، نور پاک و دُرّ شهوار، سبکبار و گوهر کانی
سلام بر شما
در بیت ۶ام به جای” کین جا” بایستی “کآنجا” نوشته شود
کآنجا سبکبار آمدم
سپاس