غزل ۱۵۳۳ مولانا

 

۱ بیا امروزْ ما مهمانِ میریم بیا تا پیشِ میرِ خود بِمیریم
۲ ز مَرگِ ما جهانی زنده گردد اَزیرا ما نه قُربانِ حَقیریم
۳ به مُرغی جبرئیلی را بِبَندیم به جانی ما جهانی را بگیریم
۴ سَبو بِدْهیم و دریایی سِتانیم چرا ما از چُنین سودی نَفیریم؟
۵ غُلامِ ماست اَزْرَق پوشِ گَردون غُلامِ خویشتن را چون اسیریم؟
۶ چو ما شیریم و شیرِ شیر خوردیم چرا چون یوز مَفْتونِ پَنیریم؟
۷ خَمُش کن نیست حاجَت وانِمودن به پیشِ تیر باشی گر چه تیریم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *