غزل ۱۵۷۳ مولانا
۱ | ما عاشق و بیدل و فقیریم | هم کودک و هم جوان و پیریم | |
۲ | چون کِبریتیم و هیزُم خُشک | ما آتشِ عشق زو پَذیریم | |
۳ | از آتشِ عشقْ بَرفُروزیم | اماّ چون بَرق زو نَمیریم | |
۴ | ما خونِ جِگَر خوریم چون شیر | چون یوز نه عاشق پَنیریم | |
۵ | گویند شما چه دست گیرید | کو دستْ تو را که دست گیریم | |
۶ | بر خویش پَرَست هَمچو خاریم | بر دوست پَرَست چون حَریریم | |
۷ | عاشق که چو شمع میبِسوزد | او را چو فَتیله ناگُزیریم | |
۸ | از ما مَگُریز زان که با تو | آمیخته هَمچو شَهْد و شیریم | |
۹ | تو میرِ شکارِ بینَظیری | ما نیز شکارِ بینَظیریم | |
۱۰ | در حُسنْ تو را تَنورْ گرم است | ما را بَربَند ما خَمیریم | |
۱۱ | ما را به قُدومِ خویش دَرباف | زیرِ قَدَمِ تو چون حَصیریم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!