غزل ۱۵۹۷ مولانا

 

۱ این چه کَژْطَبْعی بود که صد هزارانْ غَم خوریم؟ جَمعِ مَستان را بِخوان تا باده‌‌ها با هم خوریم
۲ باده‌یی کَابْرار را دادند اَنْدَر یَشْرَبون با جُنَید و بایَزید و شِبْلی و اَدْهَم خوریم
۳ ابر نَبْوَد ماهِ ما را تا جَفایِ شب کَشیم مرگْ نَبْوَد عاشقان را تا غَمِ ماتَم خوریم
۴ نَفْسِ ماده کیست تا ما تیغ خود بر وِیْ زنیم؟ زَخْم بر رُستم زنیم و زَخْم از رُستم خوریم
۵ بود مَردم خوارْ عالَم خلق عالم را بِخورد خالِق آورده‌‌‌‌ست ما را تا که ما عالَم خوریم
۶ این جهانْ افسونگراست و وَعده فردا دَهَد ما از آن زیرک تَریم ای خوش پسر که دَم خوریم
۷ گَر پَری زادیم شبْ جمعیّت ِپَریان بُوَد وَرْ زِ آدم زاده‌‌‌‌ایم آن باده با آدم خوریم
۸ گَهْ از آن کَفْ گوهرِ هستیّ و سَرمَستی بَریم گَهْ از آن دَفْ نَعْره و فریادِ زیر و بَم خوریم
۹ ماهی‌‌‌‌ایم و ساقیِ ما نیست جُز دریایِ عشق هیچ دریا کَم شود زان رو که بیش و کم خوریم؟
۱۰ گَهْ چو گَردون از مَهْ و خورشید اِشْکَم پُر کنیم گَه چو خورشید آب‌‌ها را جُمله‌‌ بی‌اِشْکَم خوریم
۱۱ شَمسِ تبریزی تو سُلطانیّ و ما بَنده‌یْ توایم لاجَرَم در دورِ تو باده به جامِ جم خوریم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *