غزل ۱۷۵۰ مولانا

 

۱ تَلْخی نکُند، شیرین‌ذَقَنم خالی نکُند، از میْ دَهَنَم
۲ عُریان کُنَدَم هر صُبح‌دَمی گوید که بیا، من جامه‌کَنَم
۳ در خانه جَهَد، مُهْلَت نَدَهَد او بس نکُند، پس من چه کُنم؟
۴ از ساغَرِ او گیج است سَرَم از دیدنِ او جان است تَنَم
۵ تَنگ است بَرو هر هفت فَلَک چون می‌رَوَد او در پیرهَنَم؟
۶ از شیرهٔ او، من شیردِلَم در عَربَده‌اَش، شیرین‌سُخَنَم
۷ می‌گفت که تو، در چَنگِ مَنی من ساخْتَمَت، چونَت نَزَنَم؟
۸ من چَنگِ تواَم، بر هر رَگِ من تو زَخْمه‌زَنی، من تَنْ تَنَنَم
۹ حاصل، تو زِ منْ دل بَرنکَنی دل نیست مرا، من خود چه کَنم؟

#احمد_شاملو      دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *