غزل ۲۲۲۹ مولانا
۱ | ای غذایِ جانِ مَستَمْ نامِ تو | چَشم و عقلَم روشن از اَیّامِ تو | |
۲ | شش جِهَت از رویِ من شُد هَمچو زَر | تا بِدیدم سیمِ هفت اَنْدامِ تو | |
۳ | گفته بودی کَزْ تواَم بِگْرفت دل | من نخواهم در جهان جُز کامِ تو | |
۴ | مُنتَظر بِنْشَستهام تا دَررَسَد | از پِیِ جان خواستنْ پیغامِ تو |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!