غزل ۶۴۰ مولانا
۱ | تا بادِ سَعادت زِ مُحَمَّد خَبَر اَفْکَند | زان مَردی و زان حَمله شَقاوَت سِپَر اَفْکَند | |
۲ | از حالِ گدا نیست عَجَب گَر شود او پَست | تیغِ غَمِ تو از سَرِ صد شاه سَر اَفْکَند | |
۳ | روزی پسرِ اَدْهَم اَنْدَر پِیِ آهو | مانندِ فَلَکْ مَرکَبِ شَبْدیز بَر اَفْکَند | |
۴ | دادیش یکی شَربَت کَزْ لَذَّت و بویَش | مَستیش به سَر بَرشُد و از اسپ در اَفْکَند | |
۵ | گفتند همه کَس به سَرِ کویِ تَحَیُّر | مِسکینْ پسرِ اَدْهَم تاج و کَمَر اَفْکَند | |
۶ | از نامِ تو بود آن که سُلَیمان به یکی مُرغ | در مُلْکَتِ بِلْقیس شُکوه و ظَفَر اَفْکَند | |
۷ | از یادِ تو بود آن که مُحمَّد به اشارت | غوغایِ دو نیمه شُدن اَنْدَر قَمَر اَفْکَند |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!