احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۲۰۱ تا ۲۱۰ – (بیت ۲۸۱۸ تا ۲۹۲۳)

۲۰۱-

فَازن بِالحُرّه پی این شد مَثل
فَاسرِقِ الدّرَة بدین شد منتقل

اشاره است به مثل:
اذا زنیت فازن بحرة و اذا سرقت فاسرق درة.[۱]

“اگر پلیدکاری می‌کنی با آزادزنان کن و اگر می‌دزدی مروارید یکتا بدزد.”

نظیر آن در پارسی:
“اگر خاک بر می‌داری از تودۀ کلان بردار.”

*****

۲۰۲-

خوی شاهان در رعیّت جا کند

چرخ اخضر خاک را خضرا کند

مقتبس است از مضمون این خبر:

الناس على دین ملوکهم.

“مردم از دین فرمانروایانشان تبعیت می‌کنند.”

که:

على دین ملیکهم.

نیز روایت شده و مؤلف اللؤلؤ المرصوع (ص ۹۵) آن را از موضوعات می‌شمارد.

*****

۲۰۳-

شه چو حوضی دان و هرسو لوله‌ها
وز همه آب روان چون دوله‌ها

چون‌که آب جمله از حوضی است پاک
هریکی آبی دهد خوش ذوقناک

ور در آن حوض آب شور است و پلید
هر یکی لوله همان آرد پدید

مأخوذ است از گفتۀ مولای متقیان علی علیه السلام:

الملک کالنهر العظیم تستمد منه الجداول فان کان عذبا عذبت و ان کان ملحا ملحت.[۲]

“زمامدار مانند نهر بزرگی است با جوی‌هایی که از آن مدد می‌گیرند. اگر آب نهر گوارا باشد، آب جوی‌ها نیز گوارایند. اما اگر آب نهر شور باشد آب جوی‌ها هم شور خواهد بود.”

مثل الامام کمثل عین عظیمة صافیة طیبة الماء یجرى منها الى نهر عظیم فیخوض الناس النهر فیکدرونه و یعود علیهم صفوالعین فان کان الکدر من قبل العین فسدالنهر.[۳]

“امام مانند چشمه‌ای است پرآب، زلال و گوارا که به نهر بزرگی جاری شده باشد. آمد و رفت مردم در درون نهر هرچند گل‌آلودش می‌کند اما چون چشمه، زلال است آب نهر هم زلال خواهد شد. آلودگی نهر آن‌گاه (همیشگی و نگران کننده) است که آب از سرچشمه گل آلود باشد.”

شیخ عطار در شرح حال شقیق بلخی گوید: هارون گفت زیادت کن گفت (شقیق بلخی) تو چشمه‌ای و عُمّال، جوی‌ها. اگر چشمه روشن بود به تیرگی جوی‌ها زیان ندارد. اگر چشمه تاریک بود به روشنی جوی هیچ امید نباشد.[۴]

بدین شکل هم روایت شده است:

و قال عمربن عبدالعزیز لرجل قدم علیه من ناحیة کیف رایت عمالنا فیکم فقال یا امیرالمؤمنین اذا طابت العیون عذبت الانهار.[۵]

“عمر عبدالعزیز به شخصی که از یکی از نواحی کشور نزد او آمده بود، گفت چگونه یافتی مأموران ما را در میان خودتان؟ گفت هرگاه چشمه‌ها خوش و پاک باشد جوی‌ها نیز گواراست.”

*****

۲۰۴-

آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست

مأخذ آن قصّه‌ای است که در لطایف عبید مذکور است. و چون به احتمال قوی آن قصّه را عبید از روی مأخذ دیگر نقل کرده ما آن را در اینجا می‌آوریم:

نحوی‌ای در کشتی بود، ملّاح را گفت تو علم نحو خوانده‌ای؟ گفت نه. گفت:

ضَیَّعتَ نِصفَ عُمرک. “نصف عمرت را ضایع کردی.”

روز دیگر تندبادی برآمد کشتی غرق خواست شد. ملاح او را گفت تو علم شنا آموخته‌ای، گفت نه. گفت:

لَقَد ضَیَّعت تمام عُمرک.[۶] “تمام عمرت را ضایع کردی.”

و نظیر آن حکایتی است که زمخشری در ربیع الابرار باب العلم والادب روایت کرده است:

وقع نحوی فی کنیف فجاء وه بکاسین فقال اطلبالی حبلاً دقیقاً و شدانی شداً وثیقاً و اجذبانی جذباً رفیقاً فقالا والله لا نخرجة هو فی السلح الى الحق و لیس یدع الفضول.

“یک نفر دانشمند نحوی به چاه مستراحی افتاد. مردم دو نفر کنّاس را برای نجاتش سرچاه آوردند. نحوی (از ته چاه) این‌گونه اظهار فضل می‌کرد: طنابی باریک برایم طلبید، سخت و محکم به بندم آرید، نرم و آرام بالایم کشید! کناسّان (که از لفّاظی وی ناراحت شده بودند) گفتند هرگز نجاتش نمی‌دهیم. او تا در گلو

در کثافت فرو رفته، ولی دست از فضولی برنمی‌دارد!”

*****

۲۰۵-

گنج مخفی بد زپِرّی چاک کرد
خاک را تابان‌تر از افلاک کرد

مستند آن حدیث قدسی ذیل است:

قال داود علیه السلام یارب لماذا خلقت الخلق قال کنت کنزا مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف.[۷]

“داود علیه السلام گفت پروردگارا، برای چه انسان‌ها را خلق کردی؟ وحی آمد من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم به همین جهت آنها را خلق کردم تا شناخته گردم.”

و مؤلف اللؤلؤالمرصوع دربارۀ آن چنین گفته است:

حدیث کنت کنزاً مخفیاً لا اعرف فاحببت ان اعرف فخلقت خلقاً و تعرفت الیهم فبی عرفون.

قال ابن تیمیة لیس من کلام النبی (ص) و لایعرف له سند صحیح ولا ضعیف و تبعه الزرکشی و ابن حجر ولکن معناه صحیح ظاهر و هو بین الصوفیة دائر.[۸]

“ابن تیمیّه گفته است، حدیث «گنجی مخفی بودم ناشناخته دوست داشتم شناخته شوم به همین جهت انسان‌ها را آفریدم. و خود را به آنها شناساندم، پس به وسیلۀ من مرا شناختند.» کلام پیامبر نیست. و سند صحیح یا ضعیفی در مورد آن نیامده است. زرکشی و ابن حجر در بیان این مطلب از ابن تیمیه تبعیت کرده‌اند. اما معنای حدیث صحیح و روشن است و بین صوفیّه رواج دارد.”

*****

۲۰۶-

چون در معنی زنی بازت کنند
پر فکرت زن که شهبازت کنند

اشاره است بدین عبارت:

من قرع باباً و لج ولج.

“کسی که دری را بکوبد و پافشاری کند (سرانجام آن در به رویش) باز می‌شود.”

که بعضی و از جمله مولانا در دفتر سوم [۳/۴۷۸۲] آن را حدیث شمرده‌اند. و مؤلف اللؤلؤالمرصوع (ص ۷۳) گوید که حدیث نیست.

ناظر است به گفتۀ عبدالله بن مسعود از بزرگان صحابه (متوفّی ۳۲):

مادمت فی صلوة فانت تقرع باب الملک و من یقرع باب الملک یفتح له.[۹]
“مادام که در نمازی چنان است که در سرایِ شاهِ وجود را می‌کوبی. و کسی که آن در را بکوبد بر روی او باز می شود”

نظیر دیگر:

من ادمن الاستفتاح فتحت له الاغلاق.
“کسی که پیوسته جویای گشایش باشد، قفل‌ها به روی او باز می‌شود.”[۱۰]

اخلق بذی الصبران یحظى بحاجته/ و مدمن القرع للابواب ان یلجا[۱۱]

“چه شایسته است انسانی که در پناه صبر و استقامت حاجتش برآورده شود! بسیارند کسانی که مصرانه درهایی را کوفته‌اند و سرانجام به رویشان باز شده است.”

*****

۲۰۷-

پرّ فکرت شد گِل‌آلود و گران
زان‌که گِل‌خواری تو را گِل شد چو نان

حضرت رسول اکرم (ص) از خوردن گِل نهی فرموده است:

اکل الطین حرام على کل مسلم، من اکل الطین فکانما اعان على قتل نفسه.[۱۲]

“گِل خوردن بر هر مسلمانی حرام است. کسی که گِل می‌خورد چنان است که بر کشتن خویش همدست شود.”

*****

۲۰۸-

چون گرسنه می‌شوی سگ می‌شوی
تند و بَد پیوند و بَدرگ می‌شوی

چون شدی تو سیر مرداری شوی
بی‌خبر بی‌پا چو دیواری شوی

پس دمی مردار و دیگر دم سگی
چون کنی در راه شیران خوش‌تکی
 «به بعد»

این مضمون مأخوذ است از روایت ذیل:

قیل لعامربن عبد قیسٍ ما تقول فی الانسان قال ما اقول فی من اذا جاع ضرع و اذا شبع طغی.[۱۳]

“عامربن قیس را گفتند چه گویی دربارۀ انسان؟ گفت چه بگویم دربارۀ کسی که چون گرسنه شود خوار و زبون گردد و چون سیر شود سرکشی آغازد.”

وکان یقال مسکین ابن آدم اسیرالجوع صریع الشبع.[۱۴]

بیچاره فرزند آدم که در بند گرسنگی و افتادۀ سیری است.”

قال رجل للحَسَن یا اباسعید اذا جعت ضعفت و اذا شبعت وقع على الهر فقال یا ابن اخی هذه الدار لیست توافقک فاطلب داراً غیرها.[۱۵]

“مردی به حسن بصری گفت ای ابا سعید، چون گرسنه می‌شوم سست و ناتوان می‌شوم و چون سیر گردم چنان است که گربه‌ای در من افتاده است خشمگین و آمادۀ حمله‌ام. گفت ای پسر برادر من، این جهان درخور تو نیست. جز آن منزلی بجوی.”

*****

۲۰۹-

آلت اِشکار خود جز سنگ مدان
کمترک انداز سگ را استخوان

زان‌که سگ چون سیر شد سرکش شود
کی سوی صید و شکار خوش دود

در مثل است:

جوع کلبک یتبعک.

“سگ خویش را گرسنه دار تا دنبال تو بیاید.”

سمن کالکلب یاکلک.‌[۱۶]

“سگ خود را سیر و فربه کن تا تو را بخورد.”

کالکلب ان جاع لم یعدمک بصبصة و ان ینل شبعة ینبح من الاشر.[۱۷]

“مانند سگ است اگر گرسنه بماند همچنان برایت دم می‌جنباند. اما همین که سیر شد به نشانۀ نافرمانی پارس می‌کند.”

*****

۲۱۰-

احتماها بر دواها سرور است
زان‌که خاریدن فزونی گر است

احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن قوّت جانت ببین

اشاره است بدین روایت:

الحمیة رأس الدواء والمعده بیت الداء وعود بدنا ماتعود.[۱۸]

“پرهیز (از پرخوری) بهترین دواست. (همان‌طوری که براثر پرخوری) معده جایگاه درد می‌شود. بدن را به آنچه که باید عادت کند عادت دِه.”

که مؤلف اللؤلؤالمرصوع دربارۀ آن می‌گوید:

قال الزرکشی لا اصل له و انما هو من کلام بعض الاطباء.[۱۹]

“زرکشی گفته است این حدیث اصالت ندارد بلکه سخن یکی از طبیبان است.”

——

[۱]  مجموعۀ امثال، نسخۀ خطی متعلق به جناب آقای همایی.

[۲]  شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۵۴۱٫

[۳]  ابومسلم خولانی، حلیلة الاولیاء، ج ۲، ص ۱۲۶٫

[۴]  تذکرة الاولیاء، طبع لیدن، ج ۲، ص ۱۹۹٫

[۵]  الحکمة الخالدة (جاویدان خرد) طبع مصر، ص ۱۷۸، نیز، ربیع الابرار، باب الجوابات المسکته.

[۶]  لطائف عبید، چاپ اسلامبول، ص ۱۱۷٫

[۷]  منارات السائرین، تألیف نجم الدین ابوبکر محمدبن شاهاور اسدی رازی معروف به دایه (متوفی ۶۵۸) نسخۀ کتابخانۀ ملی ملک.

[۸]  اللؤلؤالمرصوع، ص ۶۱٫

[۹]  حلیة الاولیاء، طبع بغداد، ج ۱، ص ۱۳۰٫

[۱۰]  عیون الاخبار، طبع مصر، ج ۴، ص ۱۳۷٫

[۱۱]  همان مأخذ، ج ۳، ص ۱۲۰٫

[۱۲]  کنوزالحقایق، ص ۱۸، ۲۴ ، و نیز رجوع شود به تحفۀ حکیم مؤمن، مخزن الادویه، در ذیل طین.

[۱۳]  ربیع الابرار، باب الطعام و الوانه.

[۱۴]  شرح نهج البلاغه، طبع مصر، ج ۴، ص ۳۸۰٫

[۱۵]  ربیع الابرار، باب الاوقات.

[۱۶]  التمثیل والمحاضرة، طبع مصر، ص ۳۵۴، مجمع الامثال.

[۱۷]  همان مأخذ، ص ۳۵۶٫

[۱۸]  سفینة البحار، ج ۱، ص ۳۴۵٫

[۱۹]  اللؤلؤالمرصوع، ص ۷۳٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *