مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۵- مَثَلِ عَرَب اِذا زَنَیْتَ فَازْنِ بِالحُرَّةِ وَ اِذا سَرَقْتَ فَاسْرِقِ الدُّرَّةَ

 

۲۸۱۸ فَازْنِ بِالْحُرَّه پِیِ این شُد مَثَل فَاسْرِقِ الدُّرَّة بِدین شُد مُنْتَقَل
۲۸۱۹ بَنده سویِ خواجه شُد، او مانْد زار بویِ گُل شُد سویِ گُل، او مانْد خار
۲۸۲۰ او بِمانْده دور از مَطْلوبِ خویش سَعیْ ضایِع، رنجْ باطِل، پایْ ریش
۲۸۲۱ هَمچو صَیّادی که گیرد سایه‌یی سایه کِی گردد وِرا سَرمایه‌یی؟
۲۸۲۲ سایهٔ مُرغی گرفته مَردْ سخت مُرغْ حیران گشته بر شاخِ درخت
۲۸۲۳ کین مُدَمَّغ بر کِه می‌خندد عَجَب اینْت باطِل، اینْت پوسیده سَبَب
۲۸۲۴ وَرْ تو گویی جُزوْ پیوسته‌یْ کُل است خار می‌خور، خارْ مَقْرونِ گُل است
۲۸۲۵ جُز زِ یک رو نیست پیوسته به کُل وَرْنه خود باطِل بُدی بَعْثِ رُسُل
۲۸۲۶ چون رَسولان از پِیِ پیوستن‌اَند پَسْ چه پیونَدنْدَشان چون یک تَن‌اَند؟
۲۸۲۷ این سُخَن پایان ندارد ای غُلام روزْ بی‌گَهْ شُد، حِکایَت کُن تمام

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *