مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۶- سِپُردنِ عَرَب هَدیه را، یعنی سَبو را، به غُلامانِ خلیفه

 

۲۸۲۸ آن سَبویِ آب را در پیش داشت تُخمِ خِدمَت را در آن حَضرتْ بِکاشت
۲۸۲۹ گفت این هَدیه بِدان سُلطان بَرید سایِلِ شَهْ را زِ حاجَت واخَرید
۲۸۳۰ آبِ شیرین و سَبویِ سَبز و نو زآبِ بارانی که جمع آمد به گَو
۲۸۳۱ خنده می‌آمد نَقیبان را از آن لیکْ پَذْرُفتند آن را هَمچو جان
۲۸۳۲ زان که لُطْفِ شاهِ خوبِ باخَبَر کرده بود اَنْدر همه اَرکان اَثَر
۲۸۳۳ خویِ شاهان در رَعیَّت جا کُند چَرخِ اَخْضَر خاک را خَضْرا کُند
۲۸۳۴ شَهْ چو حوضی دان، حَشَم چون لوله‌ها آب از لوله رَوانْ در گوله‌ها
۲۸۳۵ چون که آبِ جُمله از حوضی‌ست پاک هر یکی آبی دَهَد خوش ذوقْناک
۲۸۳۶ وَرْ در آن حوضْ آبْ شور است و پَلید هر یکی لوله همان آرَد پَدید
۲۸۳۷ زان که پیوسته‌ست هر لوله به حوض خَوْض کُن در مَعنیِ این حَرف، خَوْض
۲۸۳۸ لُطْفِ شاهَنْشاهِ جانِ بی‌وَطَن چون اَثَر کرده‌ست اَنْدر کُلِّ تَن؟
۲۸۳۹ لُطْفِ عقلِ خوش‌نَهادِ خوش‌نَسَب چون همه تَن را دَر آرَد در اَدَب؟
۲۸۴۰ عشقِ شَنْگِ بی‌قَرارِ بی‌سُکون چون دَر آرَد کُلِّ تَن را در جُنون؟
۲۸۴۱ لُطْفِ آبِ بَحْر کو چون کوثر است سَنگ‌ریزَ‌ش جُمله دُرّ و گوهر است
۲۸۴۲ هر هُنر کاُسْتا بِدان مَعْروف شُد جانِ شاگردان بِدان موصوف شُد
۲۸۴۳ پیشِ اُستادِ اصولی هم اصول خوانَد آن شاگردِ چُستِ با حُصول
۲۸۴۴ پیشِ اُستاد فَقیهْ آن فِقْه‌خوان فِقْه خوانَد نه اصول اَنْدر بَیان
۲۸۴۵ پیشِ اُستادی که او نَحْوی بُوَد جانِ شاگردش از او نَحْوی شود
۲۸۴۶ باز اُستادی که او مَحْوِ رَهْ است جانِ شاگردش ازو مَحْوِ شَهْ است
۲۸۴۷ زین همه انواعِ دانشْ روزِ مرگ دانشِ فَقر است سازِ راه و بَرگ

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *