احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۱۹۱ تا ۲۰۰ – (بیت ۲۶۵۷ تا ۲۸۰۲)
۱۹۱-
در وجود تو شوم من مُنعَدم
چون محبّم حبّ یُعمی و یُصم
اشاره به حدیث ذیل است
حبّک الشیء یعمی و یصم.[۱]
“اگر به چیزی علاقۀ شدید پیدا کردی آن علاقه، قدرت تشخیص را از تو میگیرد (و کور و کرت میکند.)”
*****
۱۹۲-
گفت پیغمبر که حق فرموده است
من نگنجم در خُم بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب «به بعد»
مقصود این حدیث است:
لم یشعنی ارضی و لاسمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن اللیّن الوادع.[۲]
“زمین و آسمان من توان جای دادن مرا در خود ندارند. اما قلب بندۀ من -آنکس که مؤمن، آرام و مطمئن است- چنین گنجایشی را دارد.”
لایسعنی ارضی و لاسمائی و یسعنى قلب عبدی المؤمن.[۳]
“زمین و آسمان من گنجایش جای دادن مرا در خود ندارند اما قلب بندۀ مؤمن من چنین گنجایشی را دارد.”
نیز رجوع کنید به:
اتحاف السادة المتقین، ج ۷، ص ۲۳۴ که اقوال محدثین را در صحت و سقم این روایت نقل کرده است.
نظیر آن گفتۀ فیثاغورس حکیم است:
لیس لله تعالى فی الارض موضع اولى به من النفس الطاهرة.[۴]
“در روی زمین جایی برای خدا شایستهتر از جان پاک نیست.”
*****
۱۹۳-
زانکه این دمها چه گر نالایق است
رحمت من بر غضب هم سابق است
اشاره بدین حدیث است:
قال الله عزوجل سبقت رحمتی غضبی.[۵]
“خدای عزوجل فرمود رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است.”
ان الله تعالى لما خلق الخلق کتب بیده على نفسه ان رحمتی تغلب غضبی.[۶]
“خداوند متعال به هنگام آفریدن مخلوقات، با دست خویش به خودش نوشت: قطعاً رحمت من بر غضبم غالب میشود.”
کتب ربکم على نفسه بیده قبل ان یخلق الخلق رحمتی سبقت غضبی.[۷]
“پروردگارتان قبل از آن که شما را بیافریند با دست خویش به خودش نوشته است قطعاً رحمت من بر غضبم غلبه کرده است.”
*****
۱۹۴-
چشم احمد بر ابوبکری زده
او ز یک تصدیق صدّیقی شده
مستفاد است از روایت ذیل:
و چون پیغمبر علیه السلام از معراج باز آمد مکیان را خبر داد. ابوجهل شادی کرد که بر دروغ زنی محمد راه یافتیم. و گفت یا محمد تا اکنون ما را خبر میدادی که جبرئیل از آسمان به من میآید و ما تو را استوار نمیداشتیم. اکنون عجبتر از این آوردی که میگویی من به آسمان رفتم به شبی و باز آمدم. ما تو را چگونه استوار داریم؟ و چون پیغمبر را علیه السلام تکذیب کرد به نزدیک ابوبکر صدیق رفت و گفت نه تو را گفتم که این یار تو دروغزن است. گفت چه گفت؟ گفت میگوید دوش به آسمان رفتم و هفت آسمان بدیدم و باز آمدم. ابوبکر صدیق بوجهل را علیه اللعنة متهم داشت و مصطفی را متهم نداشت و گفت هرچه او گوید راست گوید ان کان قال هذا فقد صدق و آنروز نامش صدیق آمد.
[نیز مراجعه شود به ردیف ۱۷۹].[۸]
*****
۱۹۵-
لیتنی کُنت طبیباً حاذقاً
کنت اَمشی نَحو لیلی سابقاً
مأخوذ است از ابیات ذیل که به مجنون بنی عامر نسبت میدهند:
یقولون لیلى بالعراق مریضة/ فما لک لا تضنى وانت صدیق/ سقى الله مرضی بالعراق فاننی/ علی کل مرضی بالعراق شفیق/ فان تک لیلی بالعراق مریضة/ فانی فی بحرالحتوف غریق/ اهیم باقطار البلاد و عرضها/ و مالی الى لیلى الغداة طریق[۹]
“میگویند لیلی در عراق بیمار شده است. پس چرا تو (ای مجنون) که دم از عشق به او میزنی بیمار و همدرد وی نشدهای؟ خداوند همۀ بیماران عراق را شفا دهد. من دلسوز یکایک آنها هستم. اگر لیلی در عراق دچار بیماری شده است، من نیز در دریای مرگ چارهای جز غرق شدن ندارم. همهجای سرزمینها را زیر پا گذاشتهام اما همچنان سرگشتهام. زیرا هنوز راهی به کوی لیلی نیافتم.”
یقولون لیلى بالعراق مریضة/ فیالیتنی کنت الطبیب المداویا.[۱۰]
“میگویند لیلی در عراق بیمار شده است. ای کاش پزشکی معالج بودم تا بر سر بالینش حاضر میشدم.”
*****
۱۹۶-
لولهها بربند و پُر دارش ز خُم
گفت غَضّوا عَن هَوى اَبصارَکُم
مقتبس از این حدیث است:
اضمنوا لی ستاً اضمن لکم الجنة اصدقوا اذا حدتتم و اوفوا اذا وعدتم و ادوا اذا انتمنتم و احفظوا فروجکم و غضوا ابصارکم و کفوا ایدیکم.[۱۱]
“اگر انجام این شش چیز را تضمین کنید، من هم بهشت را برایتان تضمین میکنم: وقتی سخن میگویید صادق باشید. وقتی وعدهای میدهید به آن وفا کنید. وقتی امانتی را میپذیرید آن را (به صاحبش) برگردانید. اندامهای خود را (از فحشا) حفظ کنید. چشمانتان را (از محرمّات) بپوشانید و دستهایتان را (از تجاوز و تعدّی) باز دارید.”
*****
۱۹۷-
زن مُصلاّ باز کرده از نیاز
رَبّ سَلّم وِرد کرده در نماز
رَبّ سَلّم مأخوذ است از حدیث ذیل:
الصراط کحد السیف او کحدالشعرة و ان الملائکه ینجون المؤمنین و المؤمنات و ان جبریل (ع) لآخذ بحجزتى و انی لاقول یارب سلم سلم.[۱۲]
“صراط و پل چینَوَد چون دم شمشیر و یا به باریکی موی است. و فرشتگان زنان و مردان مؤمن را رهایی میدهند. و جبرئیل دست در کمرگاه من استوار دارد و من میگویم پروردگارا، سلامت دار، سلامت دار.”
*****
۱۹۸-
ای همه یَنظُر بنور الله شده
از بر حق بهر بخشش آمده
مستند آن در ذیل شمارۀ [۱۰۲] مذکور است.
*****
۱۹۹-
رفت موسی کآتش آرد او به دست
آتشی دید او که از آتش برست
ریشۀ این مضمون روایتی است که ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری نقل میکند:
کن لما لا ترجو ارجی منک لما ترجو فان موسى ذهب یقتبس النار فکلمه الملک الجبار.[۱۳]
“بدانچه امید نداری امیدوارتر باش از آنچه امید داری، زیرا موسی رفت که آتش بیاورد و خدای جبار با او سخن گفت.”
*****
۲۰۰-
جَست عیسی تا رهد از دشمنان
بُردش آن جَستن به چارم آسمان
عیسی (ع) با حواریان در خانهای بود که یهودای اِسخَریوطی با جمعی از یهود وارد شدند. یهودای اسخریوطی از یاران عیسی بود. به نشانه و علامتی که با یهود مقرّر داشته بود، عیسی را بوسید. یهودیان عیسی را گرفتند و به حکم کاهنان ردایی سرخ در او پوشیدند و تاجی از خار بر سرش نهادند. و سپس به دارش آویختند. او پس از دفن زنده شد و خویش را به حواریان نمود. مطابق روایات اسلامی شَبَه عیسی بر شمعون افتاد و او را به جای عیسی به دار آویختند و خدا عیسی را به آسمان برد.[۱۴]
——
[۱] مسند احمد، ج ۵، ص ۱۹۴؛ احیاءالعلوم؛ ج ۳، ص ۲۵، جامع صغیر، ج ۱، ص ۱۴۵، کنوزالحقائق، ص ۵۶٫
[۲] احیاءالعلوم، ج ۳ ص ۱۲٫
[۳] عوارف المعارف سهروردی. حاشیۀ احیاء العلوم ج ۲، ص ۲۵۰٫
[۴] مختارالحکم، طبع مادرید، ص ۶۳٫
[۵] کنوزالحقائق، ص ۸۹٫ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۴۲، ۲۵۸، ۳۹۷٫ مسلم، ج ۸ ص ۹۵٫
[۶] جامع صغیر، ج ۱، ص ۷۲٫
[۷] جامع صغیر، ج ۲، ص ۸۹٫
[۸] (به اختصار) شرح تعرف، طبع لکنهو،ج ۲، ص ۳۵٫
[۹] دیوان مجنون، طبع بمبئی، ص ۲۵٫
[۱۰] همان کتاب ص ۸٫
[۱۱] مسند احمد، ج ۵، ص ۳۲۲، جامع صغیر، ج ۱، ص ۴۳٫
[۱۲] احیاء العلوم، طبع مصر، ج ۴، ص ۳۷۷٫
[۱۳] ربیع الابرار، باب الطمع و الرجاء.
[۱۴] انجیل متی، اصحاح ۲۶، ۲۷، تاریخ طبری، طبع مصر، ج ۲، ص ۲۴–۲۳٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!