احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر دوم – شمارۀ ۲۵۲ تا ۲۶۰ – (بیت ۲۵ تا ۱۸۸)
۲۵۲-
خلوت از اغیار باید نی ز یار
پوستین بهر دَی آمد نی بهار
ظاهراَ مستفاد است از مضمون حدیث ذیل:
الوحدة خیر من جلیس السوء و الجلیس الصالح خیر من الوحدة.[۱]
“در مقایسۀ با داشتن همنشین بد تنها زیستن، خوب است همانطوری که در مقایسۀ با داشتن همنشین خوب، تنها زیستن بد است.”
*****
۲۵۳-
چونکه مؤمن آینۀ مؤمن بود
روی او زآلودگی ایمن بود
یار، آیینه است جان را در حَزَن
در رخ آیینه ای جان دَم مزن
اشاره بدین حدیث است:
المؤمن مرآة المؤمن.[۲]
“مؤمن آینۀ مؤمن است.”
المؤمن مرآة المؤمن و المؤمن اخوالمؤمن یکف علیه ضیعته و یحوطه من ورائه.[۳]
“مؤمن آینۀ مؤمن است، مؤمن برادر مؤمن است، با او معیشتش را سامان میبخشد و در پناهش محفوظ میماند.”
المؤمن مرآة اخیه المؤمن.[۴]
“مؤمن برای برادر مؤمنش به منزلۀ آینه است.”
ان احدکم مرآة اخیه فاذا رأى به اذى فلیمطه عنه.[۵]
“هریک از شما برای دیگری مانند آینه هستید و از این طریق باید به شناسایی و رفع عیب و نقصهای خود بپردازید.”
*****
۲۵۴-
خواب، بیداری است چون با دانش است
وای بیداری که با نادان نشست!
مقتبس است از مضمون این حدیث:
نوم العالم عبادة و نفسه تسبیح.[۶]
“خواب عالِم، عبادت و نفس کشیدنش (درخواب) تسبیح است. (: گفتن سبحان الله).”
نوم على علم خیر من صلاة على جهل.[۷]
“خواب عالِمانه، از نماز جاهلانه، بهتر است.”
*****
۲۵۵-
او جمیل است و مُحّبٌ لِلجَمال
کی جوان نو گزیند پیر زال
شاره است بدین حدیث:
ان الله جمیل یحب الجمال.[۸]
“خدا، زیباست و زیبایی را دوست دارد.”
ان الله تعالى جمیل یحب الجمال و یحب ان یرى اثر نعمته على عبده و یبغض البؤس و التباؤس.
“خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد. و میخواهد که اثر نعمتش را در بندهاش ببیند. و از کسانی که فاقد نعمتش هستند، و نیز از کسانی که به نداشتن نعمت تظاهر میکنند، ناخشنود است.”
ان الله تعالى جمیل یحب الجمال سخی یحب السخاء نظیف یحب النظافة.[۹]
“خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد. نیز سخی است و نظیف؛ و سخاوت و نظافت را دوست دارد.”
*****
۲۵۶-
آینۀ جان نیست الّا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
مستند آن در شمارۀ [۲۵۳] مذکور گردید.
*****
۲۵۷-
یک حکایت بشنو ای گوهر شناس
تا بدانی تو عیان را از قیاس
ماهِ روزه گشت در عهد عمر
بر سر کوهی دویدند آن نفر
ظاهراً مأخذ آن روایت ذیل است:
عن انس بن مالک قال کنامع عمر بین مکة و مدینة وتراءینا الهلال و کنت رجلا حدید البصر فرایته و لیس احد یزعم انه رآه غیرى قال فجعلت اقول لعمر اماتراه فجعل لایراه قال یقول عمر سأراه و انا مستلق على فراشی.[۱۰]
“انس بن مالک نقل کرده است که همراه با عمر، در محلی بین مکه و مدینه، توقف کرده بودیم و در صدد رؤیت هلال برآمدیم. من که دید چشمم قوی بود موفق به رؤیت هلال شدم، اما دیگران موفق نشدند. به عمر گفتم هلال را رؤیت نکردی؟ او در حالی که توفیق دیدن ماه را نیافته بود گفت: به زودی وقتی رو به آسمان دراز شوم رؤیتش خواهم کرد.”
*****
۲۵۸-
بس دعاها کان زیان است و هلاک
و از کرم مینشنود یزدان پاک
مناسب است با گفتۀ مولای متقیان علی علیه السلام:
و ربما اخرت عنک الاجابة لیکون ذلک اعظم لاجرالسائل و اجزل لعطاء الامل و ربما سألت الشیء فلا تؤتاه و اوتیت خیراً منه عاجلا او اجلا و صرف منک بما هو خیر لک فلرت امر قد طلبته فیه هلاک دینک لو اوتیته.[۱۱]
“ای بسا که اجابت دعای تو به تأخیر افتاده است برای اینکه اجر و عطایت به عنوان سائل و خواستار بیشتر و پرمایهتر گردد. و ای بسا به چیزیکه خواستهای دست نیافتی، اما بزودی یا بعدها، بهتر از آن را به تو میدهند و آنچه به نفع توست به تو باز میگردد. چه بسا طالب چیزی بودهای که اگر به آن دست مییافتی به نابودی دینت منجر میشد.”
*****
۲۵۹-
گشت با عیسی یکی ابله رفیق
استخوانها دید در حفرۀ عمیق
مأخذ آن این اشعار است از الهینامۀ عطار:
زعیسی ابلهی درخواست یک روز/ مرا نام مِهین حق درآموز/ مسیحش گفت تو این را نشایی/ چه خواهی آنچه با آن برنیایی/ بسی آن مرد سوگندش همی داد/ که میباید از این نامم خبر داد/ چو نام مهترش آخر، درآموخت/ دلش چون شمع از آن شادی برافروخت/ مگر آن مرد روزی در بیابان/ گذر میکرد چون بادی شتابان/ میان ره گوی پر استخوان دید/ تفکر کرد، آنجا روی آن دید/ که از نام مهین جوید نشانی/ کند از کهترین وجه امتحانی/ بدان نام از خدای خویش درخواست/ که تازنده کند آن استخوان راست/ چو گفت آن نام حال آن استخوان، زود/ به هم پیوست و پیدا کرد جان، زود/ پدید آمد یکی شیر از میانه/ که آتش میزد از خشمش زبانه/ بزد یک پنجه و آن مرد را کشت/ شکست از پنجۀ او مرد را، پشت/ چو مُرد آنگه به زاری استخوانش/ میان ره رها کرد آن زمانش/ همان گو، کاستخوان شیر نر بود/ شد اکنون زاستخوان مرد پُر، زود/ چو بشنید این سخن عیسی برآشفت/ زبان بگشاد با یاران چنین گفت/ که آنچ آن شخص را نَبوَد سزاوار/ زحق خواهد، نباشد حق روا دار/ زحق نتوان همه چیز نکو خواست/ که جز بر قدر خود نتوان از او خواست
*****
۲۶۰-
تفرقه در روحِ حیوانی بود
نفْس واحد روح انسانی بود
مناسب است با حدیث ذیل:
المؤمنون کرجل واحد.[۱۲]
“افراد با ایمان (به سبب یکپارچگی آنان در اعتقاد به خدا) یکی به حساب میآیند.”
المؤمنون کنفس واحدة.[۱۳]
“افراد با ایمان گویی یک جانند.” (متحد جانهای مردان خداست.)
——
[۱] جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۹۶، کنوزالحقائق، ص ۱۴۹ (به حذف جملۀ دوم) احیاء العلوم، ج ۲، ص ۱۲۰ (منسوب به ابوذر) اتحاف السادة المتقین، ج ۶، ص ۲۰۳ که بحث مفیدی دربارۀ این روایت و انتساب آن به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم دارد.
[۲] جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۸۳، کنوزالحقائق، ص ۱۳۶٫
[۳] جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۸۳٫
[۴] کنوزالحقائق، ص ۱۳۶٫
[۵] جامع صغیر، ج ۱، ص ۸۶٫
[۶] کنوزالحقائق، ص ۱۴۰٫
[۷] جامع صغیر، ج ۲، ص۱۸۷، کنوز الحقائق، ص ۱۴۰٫
[۸] مسلم، ج ۱، ص ۶۵، جامع صغیر، ج ۱، ص ۶۸، مستدرک حاکم، ج ۱، ص ۲۶، احیاءالعلوم، ج ۴، ص ۲۱۲، تلبیس ابلیس، طبع مصر، ص ۲۰۱، کنوز الحقائق، ص ۲۵٫
[۹] جامع صغیر، ج ۱، ص ۶۸٫
[۱۰] صحیح مسلم، ج ۸، ص ۱۶۳٫
[۱۱] ربیع الابرار، باب ذکر الله و الدعاء.
[۱۲] جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۸۴، کنوزالحقائق، ص ۱۳۶٫
[۱۳] که بعضی آن را حدیث انگاشتهاند. رجوع کنید به: فیه مافیه انتشارات دانشگاه تهران، ص ۳۳۵٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!