احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۲۴۱ تا ۲۵۱ – (بیت ۳۸۱۸ تا ۳۹۹۳)
۲۴۱-
تا احب لله آید نام من
تا که ابغض لله آید کام من
تا که اعطى لله آید جود من
تا که امسک لله آید بود من
بُخل من الله عطا لله و بس
جمله للهام نیم من آنِ کس «به بعد»
مقتبس است از حدیث ذیل:
من اعطى لله و منع الله و احب لله و ابغض الله و انکح لله فقداستکمل الایمان.[۱]
“آن کس که به انگیزۀ الهی عطا کند یا بخل ورزد، دوست بدارد یا دشمنی ورزد و یا ازدواج کند در جهت تکمیل ایمان خود قدم برداشته است.”
*****
۲۴۲-
پست میگویم به اندازۀ عقول
عیب نبود این بود کار رسول
مستفاد است از مضمون حدیث ذیل:
انا معاشر الأنبیاء نکلم الناس على قدر عقولهم.[۲]
“(پیامبرص فرمود:) ما سلسلۀ انبیا با مردم متناسب با خودشان سخن میگوییم.”
*****
۲۴۳-
اندر آ کآزاد کردت لطف حق
زانکه رحمت داشت بر خشمش، سبق
مستند آن در ذیل شمارۀ [۱۹۳] مذکور است.
*****
۲۴۴-
مصراع دوم مناسب است با مضمون این حدیث:
ان الرجل لیذنب ذنباً یدخل به الجنة قالوا کیف ذلک یا رسول الله قال یکون نصباً بین عینیه و یتوب منه.[۳]
“(پیامبر ص فرمود:) گاهی گناهی انسان را بهشتی میکند. پرسیدند چگونه ممکن است؟ فرمود: برای اینکه این گناه همواره جلو چشم اوست و انگیزۀ توبهاش میشود.”
*****
۲۴۵-
گفت پیغمبر به گوش چاکرم
کاو بُرَد روزی ز گردن این سرم
مأخذ این حکایت روایاتی است که در کتب احادیث و طبقات صحابه نقل شده و اینک چند روایت که مولانا آنها را به هم آمیخته و در این قصّه نظم کرده است مینویسیم.
قال (عماربن یاسر) کنت انا و علی بن ابی طالب رفیقین فی غزوة العشیر فنزلنا منزلاً فعمدت الى صورٍ من النخل فنمنا تحته فی دقعاءٍ من التراب فما ایقظنا الا رسول الله (ص) فاتی علیاً فغمز رجلیه و قد تتربتا بالتراب فقال قم الا اخبرک باشقى الناس احیمر ثمود عاقر الناقة والذی یضربک على هذا و اشار الى قرنه و تبتل هذه منها و اخذ بلحیته.[۴]
“عمار بن یاسر گفت من و علی بن ابی طالب (ع) در غزوة العشیر باهم بودیم و در جایی منزل گزیدیم. من به نخل کوچکی [برآمده] از تلّى خاکِ بدون سبزه تکیه دادم. بین ما فقط رسول خدا (ص) بیدار بود. آن حضرت به علی (ع) نزدیک شد و در حالیکه به پاهای خاک آلودش اشاره میکرد فرمود برخیز. میخواهی خبرت کنم از شقیترین مردم؟ یکی سرخ چهرهای از قوم ثمود است که ناقۀ صالح را کشت. و دیگری آنکس که تارک تو را میشکافد و این محاسن را به خون آن، رنگین میکند. آنگاه به على اشاره کرد و محاسنش را در دست گرفت.”
و نظیر آن روایتی است که سیوطی در جامع صغیر، چاپ مصر، ج ۱، ص ۱۱۲ نقل کرده است و روایت دیگر که مناسب است با گفتۀ مولانا روایتی است که حافظ ابی نعیم نقل میکند:
عن ثعلبة بن یزید الحمانی قال سمعت علیاً رضی الله عنه یقول قال رسول الله (ص) من کذب علی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار و اشهد انه کان مما یشیر الى رسول الله (ص) لتخضبن هذه من هذا یعنى لحیته من رأسه.
“از ثعلبةبن یزید حمانی روایت شده که گفت از علی (ع) شنیدم که از قول رسول خدا (ص) چنین نقل کرد: هرکس عمداً دروغی به من نسبت دهد جایگاهش در آتش جهنم است. آنگاه ادامه داد شهادت میدهم که رسول خدا (ص) درحالی که به سر و محاسن من اشاره میکرد به من فرمود: این را به آن رنگین خواهند کرد یعنی محاسنت را به خون سرت.”
و محمد بن سعد در کتاب طبقات چنین نقل میکند:
دعا على الناس الى البیعة فجاء عبدالرحمن بن ملجم المرادی فرده مرتین ثم اتاه فقال ما یحبس اشقاها لتخضبن او لتضبغن هذا من هذا یعنی لحیته من راسه ثم تمثل بهذین البیتین:
اشدد حیاز یمک للموت فان الموت آتیک/ ولا تجزع من القتل اذا حل بوایک[۵]
“علی (ع) مردم را برای بیعت دعوت کرد. وقتی عبدالرحمان بن ملجم مرادی جلو آمد دوبار او را برگرداند. برای بار بعد به او فرمود شقیترین مردم (تعبیری است که پیغمبر برای قاتل آن حضرت به کار برده است) قرار نیست بازداشت گردد. هرچند محاسنم را به خون سرم رنگین خواهد کرد -و به سر و محاسنش اشاره نمود- آنگاه به این دو بیت استشهاد کرد:
کمرت را برای شهادت ببند که قطعاً به سوی تو خواهد آمد.
و چون شهادت به وادی تو قدم گذاشت بیتابی مکن.”
کان اذا راى ابن ملجم یقول ارید حیاته: البیت… فیقال له فاقتله فیقول کیف اقتل قاتلی.[۶]
“هنگامی که آن حضرت ابن ملجم را دید فرمود من زندگی و حیات او را میخواهم (و او مرگ مرا میخواهد، آنگاه شعر را تلاوت کرد). به آن حضرت گفتند او را به قتل رسان. فرمود چگونه قاتل خودم را به قتل رسانم!”
*****
۲۴۶-
من همی گویم بُرو جَف القلم
زان قلم بس سرنگون گردد علم
اشاره به حدیث ذیل است:
جف القلم بما هو کائن.[۷]
“قلم به آنچه باید باشد رقم خورده است. (سرنوشت تعیین شده تغییر نخواهد کرد).”
قال ابوهریرة قال لی النبی صلى الله علیه وآله وسلم جف القلم بما انت لاق.[۸]
“ابوهریره از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: قلم به آنچه ناگزیر از آنی رقم خورده است. (آنچه سرنوشت توست و باید با آن ملاقات کنی لایتغیّر است.)”
*****
۲۴۷-
آن که او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و خلافت کی کند
مضمون این بیت و ما بعد آن مناسب است با این سخن که مولای متقیان علی علیه السلام روایت میکنند:
عجباً لسعد و ابن عمر یزعمان انی احارب على الدنیا افکان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یحارب على الدنیا فان کان رسول الله صلى الله علیه واله وسلم حارب لتکسیر الاصنام و عبادة الرحمن فانما حاربت لدفع الضلال والنهی عن الفحشاء والفساد افمثلی یظن بحب الدنیا والله لو تمثلت لی بشراً سویاً لضربتها بالسیف.[۹]
“على (ع) فرمود: از سعد و ابن عمر تعجّب میکنم که (پنداشتهاند) من به خاطر دنیا میجنگم! آیا رسول خدا (ص) برای دنیا جنگید؟ اگر آن حضرت به منظور درهم شکستن بتها و پرستش خداوند جنگید من هم برای محو گمراهی و نهی از زشتی و فساد جنگیدم. آیا دربارۀ مثل منی گمان میرود که حب دنیا داشته باشم؟ به خدا سوگند اگر دنیا به صورت یک انسان مجسّم میشد، با شمشیر به قتلش میرساندم.”
*****
۲۴۸-
جهد پیغبر به فتح مکه هم
کی بود در حُب دنیا متهم
آنکه او از مخزن هفت آسمان
چشم و دل بر بست روز امتحان
مأخذ آن روایتی است که به اجمال در صحیح مسلم، ج ۷ ص ۱۰۸ نقل شده:
عن ابی سعید ان رسول صلى الله علیه وآله وسلم جلس على المنبر فقال عبد خیره الله بین ان یعطیه زهرة الدنیا و بین ما عنده فاختار ما عنده.
“ابوسعید، روایت کرده است که رسول خدا (ص) به منبر رفت و فرمود از بندهای سخن میگویم که خداوند مخیّرش کرده بود با لذت دنیا را برگزیند و یا به آنچه دارد قانع باشد. و او دومی را برگزید.”
و تفصیل این روایت در احیاء العلوم، جلد اول، ص ۱۷۱ و جلد ۳،ص ۲۳۷ و جلد چهارم، ص ۱۴۰ و ص ۱۵۹ و حلیة الاولیاء، جلد ۳، ص ۲۵۶ و جلد ۴، ص ۳۳۱ و دلائل النبوة، ص ۲۱۵ و فتوحات مکی، جلد ۴، ص ۶۸۶ و تفسیر ابوالفتوح، جلد چهارم، ص ۶۷ نقل شده و ما آن را از مأخذ اخیر نقل میکنیم.
جریر گفت از ضحاک از عبدالله عباس که چون مشرکان رسول را علیه السلام طعن زدند به درویشی و ابتذال. و گفتند ما لهذاالرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق. رسول علیه السلام دلتنگ شد. جبرئیل آمد و گفت یا رسول الله، رب العزه تو را سلام میکند و میگوید و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیأکلون الطعام و یمشون فی الاسواق گفت ما هیچ پیغامبر نفرستادیم پیش از تو و الّا طعام خوردی و در بازار رفتی به طلب معاش. رسول علیه السلام گفت ما در این بودیم و جبرئیل در پیش من نشسته، پنداشتی که بگداخت حتی صار مثل المررة (کذا).[۱۰] ما گفتیم یا رسول مَرَرَه چه باشد؟ گفت عدس مرجو. گفت چنان بگداخت تا بمانند مرجوی گشت. من گفتم یا جبرئیل تو را چه شد؟ گفت یا رسول الله دری از درهای آسمان بگشادند که هرگز پیش از این نگشاده بودند. و فرشتهای میآید چون دری از درهای آسمان بگشایند که نگشاده باشند پیش از آن، اما به رحمت باشد و اما به عذاب من از خوف عذاب خدای چنین شدم که ایمن نِیَم، که این در به عذاب گشادند بر آنان. که این طعن زدند و تو را دلتنگ کردند. رسول علیه السلام و جبرئیل میگریستند. در میانه جبرئیل با حال خود شد و روی بر رسول آورد و گفت یا رسول الله بشارت باد تو را که این در برای تو گشادند و آن فرشته که میآید رضوان بود، خازن بهشت. تو را بشارت آورده است از خدای تعالی به آنکه از تو خشنود است. رضوان فراز آمد و رسول را سلام کرد و گفت خدایت سلام میکند و سفطی با او بود از نور. گفت این کلیدهای گنجهای دنیاست. گر خواهی بردار و نصیب و حظّ تو از ثواب هیچ ناقص نیست به مقدار پر پشه. رسول علیه السلام رو به جبرئیل کرد کَالمُستَشیر، چنانکه کسی با کسی مشورت کند. جبرئیل علیه السلام اشارت کرد به زمین گفت تَواضع لله، تواضع کن خدای را. رسول علیه السلام گفت مرا حاجت نیست به این. من درویشی را دوستتر دارم و آنکه بندۀ صابر شاکر باشم. رضوان گفت:
اصبت اصاب الله بک الرشاد.
“به مقصد خود رسیدی. خداوند به رشد و کمال تو بیفزاید.”
*****
۲۴۹-
اشاره است به حدیث معروف:
لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل.
“مرا با خدا لحظههایی است که در آن هیچ فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسلی نمیگنجد.”
که صوفیه بدان استناد میکنند و مؤلف اللؤلؤالمرصوع (ص ۶۶) دربارۀ آن گوید:
یذکره الصوفیة کثیراً ولم ارمن نبه علیه و معناه صحیح و فیه ایماء الى مقام الاستغراق باللقاء لیعبر عنه بالمحو و الفناء.
“مؤلف کتاب اللؤلوالمرصوع گفته است: صوفیّه حدیثی را که اشاره شد فراوان ذکر میکنند ولی من ندیدهام که کسی آن را به عنوان حدیث نقل کند. معنایش صحیح است و در آن اشارهای است به مقام استغراق به دیدار حق که از آن به مقام محو و فنا تعبیر میکند.”
*****
۲۵۰-
گفت اگر رانند این را بر زبان
یک یهودی خود نماند در جهان
اشاره است به روایت ذیل:
لوتمنوه یوم قال لهم ذلک ما بقی على ظهر الارض یهودی الامات.[۱۱]
“روزی که (پیامبر ص به یهودیان) فرمود: (اگر راست میگویید آرزوی مرگ کنید) اگر مرگ را آرزو میکردند یک نفر یهودی زنده نمیماند.”
لوتمنوا الموت لغص کل انسان بریقه فمات مکانه ولایبقى (مابقی -ظ) على الارض یهودی.[۱۲]
“اگر (قوم یهود) آرزوی مرگ میکردند قطعاً یکباره نفسشان بند میآمد و درجا میمردند و روی زمین حتی یک یهودی باقی نمیماند.”
*****
۲۵۱-
تو نگاریدۀ کف مَولیستی
آنِ حقّی کردۀ من نیستی
مستفاد است از مضمون این روایت:
من هدم بنیان الله فهو ملعون.[۱۳]
“کسی که در صدد ویران کردن نهاد و فطرت الهی باشد از رحمت خدا دور میشود.”
——
[۱] مستدرک حاکم، چاپ حیدرآباد، ج ۲، ص ۱۶۴٫ و با حذف جملۀ: وانکح لله. جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۵۹؛ نیز رجوع کنید به: اللآلی المصنوعة، ج ۱، ص ۴۳٫
[۲] شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص۲۶۷ ، احیاء العلوم، ج ۱ ص ۷۴ نیز رجوع کنید به: فیه مافیه انتشارات دانشگاه تهران، ص ۳۰۶٫
[۳] شرح خواجه ایوب و لطائف معنوی، ص ۶۴٫
[۴] دلائل النبوة، ص ۲۰۲٫
[۵] طبقات ابن سعید، جزء ثالث از قسم اول، ص ۲۳ ص ۲۲٫
[۶] شرح نهج البلاغه، جلد چهارم، ص ۵۴۴، رجوع کنید به تفسیر ابوالفتوح، جلد چهارم، ص ۳۱۳ واللآلی المصنوعة، ج ۱ ص ۳۸۳٫
[۷] مسنداحمد، ج ۱، ص ۳۰۷، ج ۲، ۱۹۷، کنوزالحقائق، ص ۵۵٫
[۸] بخاری، ج ۴، ص ۹۲ و با تفصیل بیشتر ج ۳، ص ۱۵۴٫
[۹] شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۵۶۴٫
[۱۰] حتى صار مثل المررة: استاد دانشمند آقای احمد بهمنیار حدس میزنند که این کلمه مَرِیَراء باشد. و آن دانۀ سیاهی است که در میان گندم به هم میرسد. و در بعضی نواحی خراسان آن را سیاهک (سیاهوک) مینامند.
[۱۱] تفسیر طبری، ج ۱، ص ۳۲۰ (طبع مصر).
[۱۲] تفسیر نیشابوری، طبع ایران، ج ۱، ص ۱۱۷، شرح خواجه ایوب، لطائف معنوی، ص ۶٫
[۱۳] ربیع الابرار، باب الغزو والقتل، کنوزالحقائق، ص ۱۲۰ با تقدیم و تأخیری در عبارت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!