مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۶ – جواب گفتنِ اَمیرُالْمؤمنین که سَبَبِ اَفکَندنِ شَمشیر از دست چه بوده است در آن حالت

 

۳۸۰۲ گفت من تیغ از پِیِ حَق می‌زَنَم بَندهٔ حَقَّم، نَه مأمورِ تَنَم
۳۸۰۳ شیرِ حَقَّم، نیستم شیرِ هَوا فِعّلِ من بَر دینِ من باشد گُوا
۳۸۰۴ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب من چو تیغَم، وان زَنَنده آفتاب
۳۸۰۵ رَخْتِ خود را من زِ رِهْ بَرداشتم غیرِ حَق را من عَدَم اِنْگاشتم
۳۸۰۶ سایه‌یی‌اَم کَدخدایَم آفتاب حاجِبَم من، نیستم او را حِجاب
۳۸۰۷ من چو تیغَم، پُر گُهَرهایِ وِصال زنده گردانم نه کُشته در قِتال
۳۸۰۸ خون نَپوشَد گوهرِ تیغِ مرا بادْ از جا کِی بَرَد میغِ مرا؟
۳۸۰۹ کَهْ نِیَم، کوهَم زِ حِلْم و صَبر و داد کوه را کِی دَررُبایَد تُند باد؟
۳۸۱۰ آن کِه از بادی رَوَد از جا، خَسی‌ست زان که بادِ ناموافِقْ خود بَسی‌ست
۳۸۱۱ بادِ خشم و بادِ شَهْوت، بادِ آز بُرد او را که نبود اَهْلِ نماز
۳۸۱۲ کوهَم و هستیِّ من بُنیادِ اوست وَر شَوَم چون کاه، بادَمْ یادِ اوست
۳۸۱۳ جُز به بادِ او نَجُنبَد مَیْلِ من نیست جُز عشقِ اَحَد سَرخَیْلِ من
۳۸۱۴ خَشمْ بر شاهانْ شَهْ و ما را غُلام خَشم را هم بَسته‌اَم زیرِ لِگام
۳۸۱۵ تیغِ حِلْمَم گَردنِ خشمم زَده‌ست خَشمِ حَق بر من چو رَحمَت آمده‌ست
۳۸۱۶ غَرقِ نورم، گَرچه سَقْفَم شُد خَراب روضه گشتم، گرچه هستم بوتُراب
۳۸۱۷ چون دَرآمَد عِلَّتی اَنْدَر غَزا تیغ را دیدم نَهان کردن سِزا
۳۸۱۸ تا اَحَبَّ لِلَّهْ آید نامِ من تا که اَبْغَضْ لِلَّهْ آید کامِ من
۳۸۱۹ تا که اَعْطا لِلَّهْ آید جودِ من تا که اَمْسَکْ لِلَّهْ آید بودِ من
۳۸۲۰ بُخْلِ من لِلَّهْ، عَطا لِلَّهْ و بَسْ جُمله لِلَّهْ‌اَم، نِیَم من آنِ کَس
۳۸۲۱ وانچه لِلَّهْ می‌کُنم، تَقلید نیست نیست تَخییل و گُمان، جُز دید نیست
۳۸۲۲ زِاجْتِهاد و از تَحَرّی رَسْته‌اَم آسْتین بر دامَنِ حَقْ بَسته‌اَم
۳۸۲۳ گَر هَمی پَرَّم، هَمی بینم مَطار وَرْ هَمی گردم، هَمی بینم مَدار
۳۸۲۴ وَرْ کَشَم باری، بِدانَم تا کجا ماهَم و خورشید پیشَم پیشوا
۳۸۲۵ بیش ازین با خَلْق گفتنْ رویْ نیست بَحر را گُنجایی اَنْدر جویْ نیست
۳۸۲۶ پَست می‌گویم به اندازه‌یْ عُقول عَیْب نَبْوَد، این بُوَد کارِ رَسول
۳۸۲۷ از غَرَض حُرَّم گواهی حُرّ شِنو که گواهی بَندگان نَه‌ارزَد دو جو
۳۸۲۸ در شَریعَت مَر گواهی بَنده را نیست قَدْری وَقتِ دَعویِ و قَضا
۳۸۲۹ گَر هزاران بَنده باشَنْدَت گُواه بَر نَسَنجَد شَرع ایشان را به کاه
۳۸۳۰ بَندهٔ شَهْوت بَتَر نزدیکِ حَق از غُلام و بَندگانِ مُسْتَرَق
۳۸۳۱ کین به یک لَفْظی شود از خواجه حُرّ وان زِیَد شیرین و میرد سَختْ مُر
۳۸۳۲ بَندهٔ شَهْوت ندارد خود خَلاص جُز به فَضْلِ ایزد و اِنْعامِ خاص
۳۸۳۳ در چَهی افتاد کان را غَوْر نیست وان گُناهِ اوست، جَبْر و جَوْر نیست
۳۸۳۴ در چَهی انداخت او خود را که من دَرخورِ قَعْرَش نمی‌یابم رَسَن
۳۸۳۵ بَسْ کُنم گَر این سُخَن اَفْزون شود خود جِگَر چِه بوَد؟ که خارا خون شود
۳۸۳۶ این جِگَرها خون نَشُد نَزْ سختی است غَفلَت و مشغولی و بَدبَختی است
۳۸۳۷ خون شود روزی که خونَش سود نیست خون شو آن وقتی که خونْ مَردود نیست
۳۸۳۸ چون گواهیْ بَندگانْ مَقْبول نیست عَدلْ او باشد که بَنده‌یْ غول نیست
۳۸۳۹ گشت اَرْسَلناکَ شاهِد در نُذُر زان که بود از کَوْن او حُرِّبْنِ حُرّ
۳۸۴۰ چون که حُرَّم، خشمْ کِی بَندَد مرا؟ نیست این‌جا جُز صِفاتِ حَق، دَر آ
۳۸۴۱ اَنْدر آ کازاد کَردَت فَضْلِ حَق زان که رَحْمَت داشت بر خَشمَش سَبَق
۳۸۴۲ اَنْدر آ اکنون که رَستی از خَطر سنگ بودی، کیمیا کَردَت گُهَر
۳۸۴۳ رَسته‌یی از کُفر و خارِسْتانِ او چون گُلی بِشْکُف به سَروِسْتانِ هو
۳۸۴۴ تو مَنیّ و من تواَم ای مُحتَشَم تو علی بودی، علی را چون کُشَم؟
۳۸۴۵ مَعصیَت کردی بِهْ از هر طاعَتی آسْمان پیموده‌یی در ساعتی
۳۸۴۶ بَسْ خُجَسته مَعصیَت کان کرد مَرد نه زِ خاری بَردَمَد اوراقِ وَرْد؟
۳۸۴۷ نه گُناهِ عُمَّر و قَصدِ رَسول می‌کَشیدَش تا به دَرگاهِ قَبول؟
۳۸۴۸ نه به سِحرِ ساحِرانْ فرعونَشان می‌کَشید و گشت دولَت عَوْنَشان؟
۳۸۴۹ گَر نبودی سِحرَشان و آن جُحود کی کَشیدیشان به فرعونِ عَنود؟
۳۸۵۰ کِی بِدیدَنْدی عَصا و مُعْجزات؟ مَعصیَت طاعَت شُد ای قومِ عُصات
۳۸۵۱ ناامیدی را خدا گردن زَده‌ست چون گُنه مانندِ طاعَت آمده‌ست
۳۸۵۲ چون مُبَدَّل می‌کُند او سَیِّئات طاعَتی‌اَش می‌کُند رَغْمِ وُشات
۳۸۵۳ زین شود مَرجومْ شَیْطانِ رَجیم وَزْ حَسَد او بِطْرَقَد، گردد دو نیم
۳۸۵۴ او بِکوشَد تا گناهی پَروَرَد زان گُنَهْ ما را به چاهی آوَرَد
۳۸۵۵ چون بِبینَد کان گُنَهْ شُد طاعَتی گردد او را نامُبارک ساعتی
۳۸۵۶ اَنْدر آ، من دَر گُشادم مَر تو را تُف زدیّ و تُحْفه دادم مَر تو را
۳۸۵۷ مَر جَفاگَر را چُنین‌ها می‌دَهَم پیشِ پایِ چَپْ چه‌سان سَر می‌نَهَم؟
۳۸۵۸ پس وَفاگَر را چه بَخشَم؟ تو بدان گنج‌ها و مُلْک‌هایِ جاوْدان

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *