مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۵ – سوآل کردنِ آن کافِر از علی کَرَّمَ اَللّهُ وَجْهَهُ که بر چون مَنی مُظَفَّر شُدی، شمشیر از دست چون اَنْداختی؟
۳۷۸۷ | پَس بِگُفت آن نو مُسلمانِ وَلی | از سَرِ مَستیّ و لَذَّت با علی | |
۳۷۸۸ | که بِفَرما یا اَمیرَاَلْمؤمنین | تا بِجُنبَد جانْ به تَنْ در، چون جَنین | |
۳۷۸۹ | هفت اَخْتَر هر جَنین را مُدَّتی | میکُنند ای جان به نوبَت خِدمَتی | |
۳۷۹۰ | چون که وَقت آید که جان گیرد جَنین | آفتابَش آن زمان گردد مُعین | |
۳۷۹۱ | این جَنین در جُنبِش آید زآفتاب | کآفْتابَش جان هَمی بَخشَد شِتاب | |
۳۷۹۲ | از دِگَر اَنْجُم به جُز نَقْشی نیافت | این جَنین، تا آفتابَش بَر نَتافت | |
۳۷۹۳ | از کُدامین رَهْ تَعَلُّق یافت او | در رَحِمْ با آفتابِ خوبرو؟ | |
۳۷۹۴ | از رَهِ پنهان که دور از حِسِّ ماست | آفتابِ چَرخ را بَسْ راههاست | |
۳۷۹۵ | آن رَهی که زَر بِیابَد قوت ازو | وان رَهی که سنگ شُد یاقوت ازو | |
۳۷۹۶ | آن رَهی که سُرخ سازد لَعْل را | وان رَهی که بَرق بَخشَد نَعْل را | |
۳۷۹۷ | آن رَهی که پُخته سازد میوه را | وان رَهی که دل دَهَد کالیوه را | |
۳۷۹۸ | بازگو ای بازِ پَرّ اَفْروخته | با شَهْ و با ساعِدَش آموخته | |
۳۷۹۹ | بازگو ای بازِ عَنْقاگیرِ شاه | ای سپاه اِشْکَن به خود نه با سپاه | |
۳۸۰۰ | اُمَّتِ وَحْدی، یکیّ و صد هزار | بازگو ای بَنده بازَت را شِکار | |
۳۸۰۱ | در مَحَلِّ قَهْر این رَحمَت زِ چیست؟ | اَژدَها را دست دادن راهِ کیست؟ |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!