احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر پنجم – شمارۀ ۸۳۱ تا ۸۴۰ – (بیت ۲۷۱۵ تا ۲۸۸۸)

۸۳۱-

هشت جنّت گر در آرم در نظر
ور کنم خدمت من از خوف سَقَر

مؤمنی باشم سلامت‌جوی، من
زان‌که این هر دو بوَد حظِ بدن

موافق است با مضمون گفتۀ مولای متقیان علی علیه السلام:

ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک لکن وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک.[۱]

“خدایا، تو را عبادت می‌کنم نه به خاطر ترس از آتش جهنمت و نه به طمع بهشتت. بلکه چون تو را شایستۀ عبادت می‌دانم.”

و یوسف بن احمد مولوی این جمله را به رابعه عدویه نسبت می‌دهد.[۲]

و نظیر آن روایت ذیل است:

عن أبی عبدالله علیه السلام قال العباد ثلاثة قوم عبدوا الله عزوجل خوفا فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلبأ للثواب فتلک عبادة الأجراء و قوم عبدوا الله تعالی حبا له فتلک عباده الأحرار و هی أفضل العبادة.[۳]

“امام جعفر صادق (ع) فرمود پرستندگان سه گروهند: گروه اول خدای عزوجل را از ترس عبادت می‌کنند. این‌ها همچون بردگانند که (از ارباب خود) اطاعت می‌کنند. گروه دوم خدای تبارک و تعالی را به خاطر مزد عبادت می‌کنند این‌ها مزدبگیرانی هستند که اطاعتشان برای اجرت است. و گروه سوم خداوند متعال را به خاطر عشق به خدا عبادت می‌کنند. این‌ها عبادتشان عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.”

*****

۸۳۲-

با محمد بود عشق پاک جُفت
بهر عشق او را خدا لولاک گفت

مقصود حدیث معروف است:

لولاک لما خلقت الافلاک.

“(خداوند فرمود ای محمد:) اگر به خاطر تو نبود جهان را نمی‌آفریدم.”

که در شرح تعرف، ج ۲، ص ۴۶ بدین صورت دیده می‌شود:

لولا محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ما خلقت الدنیا والآخرة و لاالسموات والأرض و لاالعرش و لاالکرسی و لااللوح و لاالقلم و لاالجنة و لاالنار و لو لا محمد ما خلقتک یا آدم.

“اگر به خاطر محمد نبود دنیا، آخرت، آسمان‌ها، زمین، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت، جهنم و حتی تو را ای آدم نمی‌آفریدم.”

و مؤلف الؤلؤالمرصوع درباره آن چنین گفته است:

لم یرد بهذا اللفظی بل ورد: لولاک ما خلقت الجنة و لولاک ما خلقت النار. و عند ابن عساکر: لولاک ما خلقت الدنیا.[۴]

“این حدیث به صورت فوق نقل نشده. به این صورت منقول است: اگر تو نبودی. بهشت و جهنم را نمی‌آفریدم. ابن عساکر هم به این صورت نقل کرده: اگر تو نبودی دنیا را نمی‌آفریدم.”

*****

۸۳۳-

صدق احمد بر جمال ماه زد
بلکه بر خورشید رخشان راه زد

مصراع دوم اشاره است به حدیث رد شمس که مشهور است و به طرق مختلف روایت شده. و اینک یکی از آنها را در این‌جا نقل می‌کنیم:

ان علیا بعثه رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) فی حاجة فی غزوة حنین و قد صلی النبی العصر و لم یصلها علی فلما رجع وضع رأسه فی حجر على علیه السلام و قد اوحى الله إلیه فجلله بثوبه فلم یزل کذلک حتى کادت الشمس تغیب ثم إنه سری عن النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) فقال اصلیت یا علی فقال لا فقال النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) اللهم رد على على الشمس فرجعت حتی بلغت نصف المسجد.[۵]

“رسول خدا (ص) در غزوۀ حُنین علی (ع) را برای مأموریتی به جایی فرستاد. به همین جهت موفق نشده بود مانند پیامبر نماز عصر را به‌جا آورد. وقتی از انجام مأموریت بازگشت رسول خدا سر بر دامنش گذاشت و در آن حالت آیاتی بر وی نازل شد. علی (ع) لباسش را برآن حضرت پوشانید و مدتی صبر کرد و همین سبب شد که خورشید غروب کند [و نمازش قضا شود.] وقتی پیامبر (ص) از نماز عصر وی پرسید و پاسخ منفی شنید دست به دعا برداشت و گفت خدایا، خورشید را به سوی علی برگردان. طولی نکشید که خورشید برگشت و نورش به وسط مسجد رسید.”

*****

۸۳۴-

زان رسولی کِش حقایق داد دست
کادَ فَقرٌ اَن یَکُون کُفر آمده است

اشاره است به روایتی که در ذیل شمارۀ [۲۷۷] ذکر نمودیم.

*****

۸۳۵-

جوع خود سلطان داروهاست هین
جوع بر جان نِه چنین خوارش مَبین

مستفاد است از روایتی که در ذیل شمارۀ [۲۱۰] مذکور گردید.

*****

۸۳۶-

شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ
سوی شهری نان بدان‌جا بود تنگ

مأخذ آن حکایت ذیل است:

نقل است که یکی پیش جنید شکایت کرد از گرسنگی و برهنگی. جنید گفت برو ایمن باش که او گرسنگی و برهنگی به کسی ندهد که تشنیع زند. و جهان را پر از شکایت کند. به صدیقان و دوستان خود دهد تو شکایت مکن.[۶]

و مضمون این حکایت در این گفته فضیل بن عیاض هم مندرج است:

و کان فضیل بن عیاض یقول لنفسه ای شیء تخافین اتخافین ان تجوعی لاتخافی ذلک، انت اهون على الله من ذلک انما یجوع محمد (ص) و اصحابه.[۷]

“فضیل بن عیاض نفس خود را مخاطب قرار داده و می‌گفت: از چه هراس داری از این که گرسنه مانده‌ای؟ جایی که خداوند (خوبانی چون) پیامبر ص و اصحابش را آن همه گرسنه نگه می‌داشت گرسنه ماندن تو از سوی حق چه جای نگرانی است؟”

[نیز مراجعه شود ردیف ۷۳۳]

*****

۸۳۷-

جوع رزق جان خاصان خداست
کی زبون همچو تو گیج گداست

مأخوذ است از خبری که در ذیل شمارۀ [۷۳۳] می‌توان دید. [نیز مراجعه شود ردیف [۸۳۶].

*****

۸۳۸-

هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق‌تر است

با حدیث مذکور در ذیل شمارۀ [۸۲۳ و ۸۲۲] مناسب است.

*****

۸۳۹-

یک جزیرۀ سبز هست اندر جهان
اندر او گاوی است تنها خوش دهان

مأخوذ است از گفتۀ عطار:

عطا گفته است آن مرد خراسان/ که حیوانی است با صد کوه یکسان/ پس کوهی که آن را قاف نام است/ مگر آن جایگه او را مقام است/ بر او هفت صحرا پر گیاه است/ پسِ او هفت دریا پیش راه است/ در آنجا هست حیوانی قوی تن/ که او را نیست کاری جز که خوردن/ بیاید بامدادانِ پگاه او/ خورد آن هفت صحرا پر گیاه او/ چو خالی کرد حالی هفت صحرا/ بیاشامد به یکدم هفت دریا/ چو فارغ گردد از خوردن به یکبار/ نخفتد شب دمی از رنج و تیمار/ که فردا من چه خواهم خورد اینجا/ همه خوردم چه خواهم کرد اینجا/ دگر روز از برای او جهاندار/ کند صحرا و دریا پُر دگر بار[۸]

*****

۸۴۰-

آن یکی با شمع برمی‌گشت روز
گرد بازاری دلش پر عشق و سوز

مأخذ آن مطلبی است که در شرح‌حال دیوجانس نقل کرده‌اند به طریق ذیل:

وقتی او را دیدند میان روز با فانوس روشن می‌گردید. سبب پرسیدند. گفت انسان می‌جویم.[۹]

و این مضمون را مولانا در غزلیات بدین گونه نظم فرموده است:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

گفتم که یافت می‌نشود جُسته‌ایم ما
گفت آن‌که یافت می‌نشود آنم آرزوست

در کتاب تاریخ الفلاسفة الیونانین، ترجمۀ عبدالله بن حسین المصری از زبان فرانسه، چاپ مطبعة التمدن (۱۹۰۴)، ص ۱۲۲ آمده است که

دیوجینس «مشی ذات یوم وقت الظهیرة بمصباح فسئل عن ذلک فقال لعلی ابصر رجلا، یحکى انه صرخ باعلى صوته فی الحارات قائلا یا رجال و صاریکررها حتى انفضت إلیه جملة من العالم فطردهم بعصاه و قال لهم انا اطلب الرجال و مالکم»

“دیوجانس را در وسط روز چراغ به دست دیدند. از وی پرسیدند چه کار می‌کنی؟ پاسخ داد در جست‌و‌جوی انسانم! وی با صدای بلند گمشدۀ خود را فرا می‌خواند. و وقتی عده‌ای از این‌جا و آن‌جا به سویش می‌آمدند با عصا کنارشان می‌زد و می‌گفت هنوز گمشدۀ خود -یعنی انسان را- نیافته‌ام!”

نظیر این عمل یعنی روز با چراغ در کوچه درپی مرد گشتن را فیدروس به فیلسوف مشهور دیگر ایسوفوس نسبت داده است. کتاب ۳ ف ۱۹ (از افادات دانشمند محقق آقای مجتبی مینوی.)

——-

[۱]  وافی فیض، ج ۳، ص ۷۰، حقائق فیض، طبع ایران، ص ۱۰۳٫

[۲]  المنهج القوی، ج ۵، ص ۳۹۵٫

[۳]  وافی فیض، ج ۳، ص ۷۱٫

[۴]  اللؤلؤالمرصوع، ص ۶۶٫

[۵]  بحارالنوار، ج ۶، باب ما ظهر له شاهدا علی حقیقتة من المعجزات السماویة.

[۶]  تذکرة الاولیاء، ج ۲، ص ۱۸٫

[۷]  احیاء العلوم، ج ۳، ص ۶۱٫

[۸]  الهی نامه، ص ۳۰۱٫

[۹]  سیر حکمت در اروپا، تألیف مرحوم فروغی، ص ۷۷٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *