مولوی‌نامه – جلد اول – مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

رَبّ اشَرح لی صَدری وَ یسّر لی اَمری وَ احلل عقدة مِن لِسانی

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست/ خام بدم، پخته شدم، سوختم

همه چیز دربارۀ مولوی گفتند، ولی نگفتند که خود مولوی چه می‌گوید.

من می‌خواهم خلاصه و مختصری از آنچه را که در نتیجۀ تتبع و تمرین و ممارست متمادی در آثار مولوی و به‌خصوص مثنوی شریف که بانگ توحید و نغمۀ آسمانی و صیقل ارواح است مطابق فهم و گنجایش ذهن و ادراک خود دریافته‌ام، و به‌قدری که درخور وقت و حوصله و حال خودم و شنوندگان محترم باشد در این انجمن روحانی عرفانی که به یادبود آن بزرگ‌مرد آسمانی تشکیل شده است سخنرانی کنم؛ از درگاه خداوند کریم عنایت و توفیق خواستارم، و از روان پاک و گوهر تابناک حضرت مولانا که بی‌شبهه یکی از اولیاء و برگزیدگان خاص حق‌تعالی است همت می‌طلبم که این ضعیف حقیر را در راه این مقصود خطیر یاری و رهبری و رهنمونی کنند که به قول خود مولانا:

جهد بی‌توفیق، جان کندن بود/ ز ارزنی کم، گرچه صد خرمن بود

جهد بی‌توفیق، خود کس را مباد/ در جهان و الله اعلم بالرشاد

پس موضوع گفتار و سخنرانی من همان است که «مولوی چه می‌گوید»

اما این موضوع به طور کلی و اجمال شامل دو مبحث یا دو فصل بزرگ است یکی طریقه و مسلک خاص عرفانی و شیوۀ راه و روش تصوف مولوی و دیگر سایر افکار و عقاید مولوی، یعنی دریایی بس عظیم و ژرف و پهناور که من در این گفتار بیش از یک قطرۀ آن را نمی‌توانم به شنوندگان محترم تحویل بدهم، زیرا که من بضرس قاطع و یقین جازم معتقدم و می‌گویم که هیچ کتابی از ساخته‌های فکر و قلم بشری به اندازۀ مثنوی شریف مولوی افکار تازۀ ارزنده و مطالب زندۀ جاودانی ندارد؛ به طوری که اگر پیشرفت سریع حیرت‌انگیز تمدن و علوم و معارف بشری، به فرض محال کلی کتب و آثار نظم و نثر قدیم ساختۀ قلم و فکر بشر را درهم نوردد و همه را باطل کند؛ یا به عبارت دیگر جمیع موالید فکری و علمی گذشتگان بمیرد، هنوز مثنوی مولوی زنده و پیشرو و قافله‌سالار اصلاح نفوس، و سردفتر علوم و معارف بشری و مظهر اتم «آن‌که نمرده است و نمیرد تویی» خواهد بود. خلاصه این‌که افکار و عقاید مولوی که در منظومۀ مثنوی و دیگر آثار او پراکنده است دریایی عظیم است که به قعر آن نتوان رسید؛ خود مولوی می‌گوید:

گر شود بیشه قلم دریا مدید/ مثنوی را نیست پایانی پدید

توضیحاً مضمون این بیت مأخوذ است از آیۀ کریمۀ سورۀ کهف «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»

و کلمۀ «مدید» با کسر میم به اصطلاح دستوری ممالۀ «مداد» است یعنی مرکب و جوهری که با آن چیز می‌نویسند.

ملاحظه کنید روح متحرک زندۀ جاودانی ادب فارسی در کلمات عربی چه نوع تصرفاتی داشت که به کلی آن را از حیطۀ ملکیت زبان و لغت عربی خارج می‌کرد و چنان رنگ و حالت فارسی بدان می‌داد که اثری از عربیت در آن باقی نمی‌گذاشت؛ بااین‌حال آیا کسی حق دارد که این قبیل کلمات فارسی‌شده را باز به تهمت عربی بودن از زبان فارسی اخراج کند!

نظیر«مدید» ده‌ها کلمۀ دیگر داریم، از آن جمله مثلاً کلمات (سلیح، حسیب، کتیب. عتیب، اعتمید) که ممالۀ (سلاح، حساب، کتاب، عتاب، اعتماد) است و در نظم و نثر اساتید سخن فارسی بسیار آمده است؛ باز مولوی می‌گوید:

گفت پیغمبر علی را کای علی/ شیر حقی پهلوانی پُردلی

لیک بر شیری مَکُن هم اعتمید/ اندر آ در سایۀ نخل امید

***

امر و نهی و خشم و تشریف و عتیب/ نیست جز مختار را ای پاک حبیب

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *