مولوی‌نامه – جلد اول – پیش‌گفتار

مولوی‌نامه – جلد اول – پیش‌گفتار استاد علامه جلال‌الدین همایی

 

 

مولوى چه مى‌گوید

 

به نام خداوند یگانۀ بى‌همتا

 

اى دهنده‌ى عقل‌ها فریادرس/ تا نخواهى تو نخواهد هیچ‌کس

هم طلب از توست و هم آن نیکویى/ ما که‌ایم، اول تویى، آخر تویى

هم بگو تو،هم تو بشنو، هم تو باش/ ما همه لاشیم با چندین تلاش

اللهم علمنى ما ینفعنى و انفعنى بما علمتنى؛ اللهم اقلنى عثرات الکلام و قنى من زلات الاقدام؛ الهى انت ولیى فى الدنیا والآخرة توفنى مسلماً و الحقنى بالصالحین اللهم ان لم تجعلنى من الاولیاء الذین استخلصتهم لنفسک ولدینک فاجعلنى من اشیاعهم و اتباعهم و المهتدین المقتدین بهم و بآثارهم بحق من تقرب الیک من انبیائک و اولیائک و عبادک المخلصین صلواتک علیهم اجمعین

اى خداى بى‌نظیر ایثار کن/ گوش را چون حلقه دادى زین سخن

گوش ما گیر و بدان مجلس کشان/ کز رحیقت مى‌خورند آن سرخوشان

چون بما بویى رسانیدى ازین/ سَر مبند آن مَشک را اى رب دین

روز یکشنبه بیست و ششم اسفندماه ۱۳۵۲ شمسى موافق بیست و دوم ماه صفر از سال ۱۳۹۴ قمرى هجرى در مجمعى پرشکوه که به حسن رأى و اقدام شایستۀ شوراى عالى فرهنک و هنر با تشریفات بایسته و درخور؛ براى بزرگ‌داشت حضرت مولانا جلال الدین محمد مولوى صاحب مثنوى؛ به مناسبت یادبود هفتصدمین سال شمسى غروب کردن آن آفتاب دانش‌تاب، و درگذشت آن نابغۀ نامدار علم و ادب و عرفان، در تالار رودکى طهران تشکیل یافته بود؛ ساعت چهار و نیم بعدازظهر این حقیر حدود یک ساعت دربارۀ مولوى سخنرانى کردم؛ تحت عنوان «مولوى چه مى‌گوید»؛ که به این جمله آغاز مى‌شد: «همه چیز دربارۀ مولوى گفتند؛ ولى نگفتند که خود مولوى چه مى‌گوید».

غرض و مقصد اصلى من از این عنوان بیان عقاید و افکار مولوى بود؛ چونان‌که از گفته‌هاى خود او به‌ویژه «مثنوى شریف» که روشنگر همۀ احوال و جوهر صافى خالص و لب لباب جمیع افکار و عقاید اوست مستفاد مى‌شود؛ و همان سخنرانى است که پایه و بنیاد تألیف کتاب مولوى‌نامه حاضر شده است.

پیش از این به چندین سال نیز در همین موضوع «عقاید و افکار مولوى» رساله‌یى مفرد آغاز کرده و مبلغى کثیر از آن را نوشته بودم؛ اما استخوان‌بندى تألیف و زمینۀ طرح ابواب و فصولش با کتاب حاضر تفاوت داشت؛ و نیز به سبب پیش‌آمد بیمارى و رنجورى تن و خستگى دماغ. ناقص مانده بود؛ و این همان رساله است که در مقدمۀ سخنرانى و کتاب حاضر (ص ۵) بدان اشارت رفته است.

اتفاق را در آن گیرودار که دست به کار تهیه و پاکنویس سخنرانى بودم، ناگهان به سبب خرابى و تعمیر و تغییر منزل که شرحش موجب ملال و اطناب مقال است وضع و محل کتابخانه و نوشته‌هاى این حقیر بهم خورد؛ و چندان شوریدگى و نابسامانى در آن روى داد که اجزاء آن رساله به کلى از چشم‌انداز و دسترس من به دور افتاد؛ هنوز هم آن حال بر آن منوال باقى است!

بدان جهت تاکنون نتوانسته‌ام که از سرمایۀ دست‌کرد ماضى براى حاجت حال استفاده کنم؛ و آنچه در «مولوى‌نامه» حاضر درج شده تراوش فکر و قلم تازۀ نگارنده بعد از آن سخنرانى است؛ نه این‌که از اندوخته‌هاى سابق بهره برگرفته و دخل دیروز را به خرج امروز آورده باشم.

و این تألیف تازه در ایامى اتفاق افتاده است که عهد جوانى با همۀ آن شادابى و نیرومندى و تاب و توانى که داشت سپرى شده و ضعف تن از تحمل رطل گران گذشته است

دب فى السقام سفلاً و علوا/ و ارانى اموت عضواً فعضواً[۱]

دریغا جوانى و آن روزگار/ که از رنج پیرى تن آگه نبود

ز سستى مرا آن پدید آمده است/ در این مه که هرگز در آن مه نبود[۲]

و نیز چنان اتفاق افتاد که انشاء و تحریر و طبع کتاب به هم درپیوست؛ بدین معنى که با یک دست، تألیف، و با یک دست نمونه‌هاى چاپخانه را تصحیح مى‌کردم دیگر مجالى براى بازبینى و تجدید نظر دست نداد؛ و همان مسودات که اول بار از قلم بیرون آمده بود به طبع رسید؛ و بدین سبب یقین دارم که از عیب و نقص خالى نیست؛ از این قبیل که احیاناً پاره‌یى از مسائل و ابیات مورد استشهاد از قلم افتاده؛ یا تکرار شده است؛ پس شایسته و سزاوار است که هرگاه خوانندگان باریک‌بین به این‌گونه اختلالات برخوردند، خوى جوانمردى و انصاف را کار ببندند و بر مؤلف ضعیف ببخشایند.

اما تفصیل قضیۀ تألیف کتاب حاضر بدین قرار است که شوراى عالى فرهنگ و هنر بر آن بودند که سخنرانى حقیر را با چند مقالۀ دیگر که مربوط به مولوى است به عنوان یادبود هفتصدمین سال شمسى درگذشت مولانا، در یک مجلد طبع کنند؛ من نیز با همان قصد و نیت به تحریر مقالۀ خود پرداختم؛ غافل از این‌که مشیت الهى و کارساز غیب مرا در راه ساختن بنایى تازه انداخته است؛ در اثناء کار به موجب این‌که سخن از سخن شکافته مى‌شود مطالب تازه بر گفته‌هاى سخنرانى افزوده شد؛ چندانکه از حد و اندازۀ مقالۀ یادنامه مى‌گذشت و رنگ رساله و کتاب مستقل به خود مى‌گرفت.

این بود که به صواب دید همان شوراى محترم فرهنگى خلاصه‌یى از متن همان خطابه را که ایراد شده بود جداگانه نوشتم که آن را در مجموعه‌یى به نام «بررسى‌هایى دربارۀ مولوى» در خردادماه ۱۳۵۴ شمسى طبع کردند.

و این‌که در مطاوى کتاب، لحن سخنرانى مى‌شنوید؛ یا در مقدمه و بالاى صفحات جملۀ «مولوى چه مى‌گوید»؛ و در اثناء مطالب حواله به رسالۀ عقاید و افکار مولوى مى‌خوانید: و نظایر این امور همه از بقایاى آثار همان خطابه؛ و به همان جهت است که در ابتدا فقط منظور نوشتن همان مقاله بود و قصد و نیت تألیف تازۀ جداگانه نداشتیم.

چون از قید التزام مقالۀ محدود آزاد شدم و عنان اختیار به دست فکر و قلم افتاد؛ نیک‌بختى و فرخنده‌روزى را به ناگاه از در بخشایش و بنده‌نوازى و مزید فیض جود و نعمت الهى، دست همت و داعیه‌یى که سلسله‌جنبان جدوجهد، و سبب‌انگیز و کارفرماى دستگاه عزم و اراده و قدرت انسانى است دامنم برتافت؛ و برق کرم و عنایتى که روشن‌کن جهان هستى و نیروبخش و توان‌افزاى جان و تن آدمى است از آسمان مشیت و موهبت پروردگار تعالى و تقدس بر روزن دل این ضعیف ناتوان بتافت؛ جذبۀ رحمتى که کشندۀ آن ناپیدا است در کار آمد و مرا از بستر بیمارى به کار و کوشش انداخت

گردن این مثنوى را بسته‌یى/ مى‌کشى آن‌سوى که دانسته‌یى

مثنوى‌پویان کَشَنده ناپدید/ ناپدید از جاهلى کِش نیست دید

بارى خداوند کریم این بنده را توفیق کرامت فرمود تا به تألیف تازه که طبع شدۀ آن متجاوز از یک هزار صفحه برآورد مى‌شود و تاریخ تحریر آخرین جزو که براى چاپخانه فرستاده‌ام مهرماه ۱۳۵۴ شمسى و ماه رمضان سال ۱۳۹۵ قمرى هجرى است دست یافتم؛ و آن را مولوى‌نامه نامیدم که موضوعش همان «افکار و عقاید مولوى» است و مفهوم جملۀ «مولوى چه مى‌گوید» نیز خودبه‌خود در آن مندرج است.

در ضمن این تألیف، آن وعدۀ نسیۀ آجل که در مقدمه داده‌ام (ص ۲۴ طبع حاضر)هم به نقد عاجل وفا و ادا شده و به انجاز رسیده است.

چون به‌طورى که اشاره شد صفحات کتاب از هزار صفحه مى‌گذشت؛ و امر صحافى و تجلید این مقدار کتاب با وضعى که متأسفانه در مطابع امروز پیش آمده است دشوار مى‌نمود؛ باز به مصلحت‌بینى همان شوراى محترم که بانى و عامل طبع کتاب است قرار بر این شد که آن را در دو بخش یا دو مجلد جداگانه منتشر کنند با این حال که ترتیب شمارۀ صفحات دنبال یکدیگر به هم پیوسته باشد.

اینک بخش اول که متن کتاب است در پانصد و نود صفحه؛ و به انضمام فهرست ابواب و فصول با پیش‌گفتار حاضر و صواب‌نامه و مستدرکات، از ششصد صفحه تجاوز مى‌کند به نظر خوانندگان گرامى مى‌رسد؛ و فهرست اعلام این مجلد ضمیمۀ مجلد دوم شده است.

این بخش مشتمل است بر سه باب یا سه مقالت از ابواب چهارگانۀ عقاید و افکار مولوى، مطابق آنچه ما خود تقسیم و دسته‌بندى نموده، و فهرست آن ابواب را در مقدمۀ کتاب (ص ۲۴-۲۵ طبع حاضر) ذکر کرده‌ایم؛ به ضمیمۀ سى و دو فصل از باب چهارم؛ که خاتمه‌اش «اهمیت مکتب تصوف و عظمت اقیانوس فکر مولوى: ص ۵۸۸» است.

و بخش دوم از فصل سى و سوم آغاز مى‌شود؛ که در بیان یکى از امتیازات عمدۀ مسلک تصوف مولوى است از سایر سلاسل صوفیه، تا پایان کتاب؛ به انضمام فهرست مطالب و مستدرکات آن مجلد با فهرست اعلام هر دو بخش که هر دو را یک‌جا آورده‌ایم.

خلاصه این‌که این بندۀ ضعیف در حالتى که دوران رنجورى و خانه‌نشینى را مى‌گذرانم، باز براى چندمین بار در اقیانوس عظیم و بحر بى‌کران مثنوى شریف غوطه خورده عاجزانه دست و پایى زده‌ام؛ اگر گوهرى ارزمند به چنگ آورده باشم هم از برکت توجه و عنایت اولیاى خدا و خداوند آن دریاست که:

هرکه جز ماهى ز آبش سیر شد/ هرکه بى‌روزى است روزش دیر شد

***

ماهیان قعر دریاى جلال/ بحرشان آموخته سِحِر حلال

***

سیر جسم خُشک بر خشکى فتاد/ سیر جان پا در دل دریا نهاد
چون‌که عمر اندر رَه خشکى گذشت/ گاه کوه و گاه صحرا گاه دشت

آب حیوان از کجا خواهى تو یافت/ موج دریا را کجا خواهى شکافت

موج خاکى، وهم و فهم و فکر ماست/ موج آبى محو و سُکر است و فناست

تا در این سکرى از آن سکرى تو دور/ تا از این مستى از آن جامى تو کور

حدیث رنجى که در این تألیف کشیده شده و سرمایه‌یى که از عمر و وقت و اندوختۀ پژوهش‌ها و بررسى‌هاى متمادى، که در این بناى تازه‌بنیاد به خرج رفته است؛ جز بر سباحان این بحر و آشنا آموختگان دریازده؛ قصۀ در گوش کران افسانه گفتن، و کوران را فن مناظر و مرایا آموختن است «کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها».

علاوه مى‌کنم که قصد من استقصاء و استقراء تام نبوده است؛ چرا که فواید نکات و دقایق علمى و ادبى و فلسفى و عرفانى که در مثنوى شریف درج شده به عقیدۀ من نامحدود و نامحصور است؛ خاصه با این نظر و دید که اکثر گفته‌هاى او شبیه مصحف کریم داراى هفت بطن است؛ و اگر درصدد جمع‌آورى همۀ آن فوائد و رشحات فکرى بودم که از طبع فیاض مولانا که به دریاى فیض ابدیت پیوسته بود، بیرون جوشیده و بر سراسر اوراق آن دفتر آسمانى ریخته و پاشیده است، مثنوى هفتاد من کاغذ مى‌شد.

این است که در هر چهار باب کتاب به امهات و ارکان عمدۀ مطالب اکتفا کرده‌ام و بالجمله همین‌قدر است که راهى را براى پژوهندگان بعد هموار ساخته و کلیدى براى گنجینۀ اسرار مثنوى به دست طالبان و مستعدان این حدیث داده‌ام تا دنبالۀ کار ما را بگیرند و آن را تکمیل کنند به شرط این‌که رنج پیش‌قدمان را ضایع نگذارند و ما را به دعاى خیر یاد فرمایند.

امید است که سعى این حقیر در پیشگاه حق و حق‌جویان مقبول و مشکور افتد؛ و این تألیف نوساخته از عیب‌بینى و خردنگرى کوته‌نظران و حسودان بداندیشه، و از دستبرد منتحلان و طراران دغل‌پیشه مصون و محفوظ بماند بحق‌الحق و من تقرب الیه

آب نیل است این حدیث جان‌فزا/ یارَبش در چشم قِبطى خون نِما

 

چهارم اسفندماه ۱۳۵۴ شمسى و ۲۲ ماه صفر از سال ۱۳۹۶ قمرى هجرى.

 

(جلال‌الدین هُمایى)

جزاه الله بفضله و احسانه احسن الجزاء

 

[۱]  منسوب است به شاعر ایرانى‌نژاد تازى‌گوى معروف «ابو نواس اهوازى متوفى حدود ۲۰۰ ه‍ ق.»

[۲]  از گویندۀ نامدار سدۀ ششم هجرى«مسعود سعد سلمان» است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *