مولوی‌نامه – جلد اول – تحصیل علوم و احوال، سه‌گانۀ طلاب و دانشجویان

در احادیث مأثوره تقریباً با این عبارت وارد شده است که فرمودند.

فی العلم ثلاثة احوال التکبّر ثمّ التواضع ثم العلم بان لا تعلم شیئا.

در تحصیل علوم سه حالت بر شخص محصل دست می‌دهد، اول حالت تکبر است.

به محض این‌که چند کلمه فراگرفت و به قول معروف سبیلی از ادبیات یا علوم چرب کرد او را تکبر و غرور می‌گیرد «این منم طاوس علیین شده.»

این غرور و تکبر بدترین آفات محصل و بزرگترین سد راه علم و ترقی طالب علم است.

علتی بدتر ز پندار کمال/ نیست اندر جان تو ای زو دلال

دلال به فتح دال به معنی کرشمه و ناز است.

نخوت و دعوی و کبر و ترهات/ دور کن از دل که تا یابی نجات

زلت آدم ز اِشکم بود و باه/ وان ابلیس از تکبر بود و جاه

لاجرم او زود استغفار کرد/ وان لعین از توبه استکبار کرد

کلمۀ «زلت» اینجا یا حرف زاء نقطه‌دار به معنی خطا و لغزش است؛ و «اشکم و باه» مقصود شهوت بطن و فرج است.

می‌گویند شخصی دو سه شاهی پول داشت به دکان نوشابه‌فروشی رفت گفت می‌خواهم شراب و عرقی به من بدهی که مست بشوم صاحب دکان گفت با این مبلغ اصلاً مشروب نمی‌توان داد چه جای این‌که چندان بخوری که مست بشوی، خریدار اصرار کرد، باده‌فروش گفت همین اندازه است که دهنت بوی شراب‌خوردگی می‌گیرد به گلویت هم چیزی نمی‌رسد، آن شخص گفت تو فقط کاری کن که دهن من بوی شراب بدهد دیگر بدمستی آن با خودم.

چند کلمه در درس می‌شنوند و همین‌که دهنشان بویی از علم و ادب گرفت مغرور می‌شوند و به لاف و گزاف می‌افتند، خدا نکند کسی در این مرحله باقی بماند که واقعا مصداق «خسرالدنیا والآخره» است.

قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند/ که از میان‌تهی بانگ می‌زند خشخاش

***

دارد هزار در صدف و دم نمی‌زند/ یک بیضه مرغ دارد و فریاد می‌کند

من اکثر در کلاس‌های درس به دانشجویان نصیحت کرده‌ام که در دام تکبر و غرور نمانند که بزرگترین مانع فیض الهی و شوم‌ترین آفت کمال انسانی است «جهد کن پر را گل‌آلوده مکن»

باری از این مرحله که گذشت و از وسعت علوم و ادبیات و آثار پهناور هر رشته از فنون، و مقدار تبحر و مقام شامخ دانشمندان و علما و ادبای حقیقی وقوف یافت کم‌کم حالت تواضع و فروتنی به او دست می‌دهد «نهد شاخ پربار سر بر زمین» و چون توفیق الهی او را مدد کرد و از مرحلۀ دوم نیز بالاتر رفت به مقام عالی روحانی «ثم العلم بان لا تعلم شیئا» می‌رسد و در این پایگاه است که می‌گوید.

هفتاد و دو سال کار کردم شب و روز/ معلومم شد که هیچ معلوم نشد

***

تا بدانجا رسید دانش من/ که بدانسته‌ام که نادانم

 

مولوی‌نامه – جلد اول – سه شخصیت ممتاز مولوی

 

مراحل سیر و سلوک علمی و عرفانی

مولوی سه شخصیت ممتاز بود، مقصودم سه شخصیت طولی است نه عرضی، یعنی سه مرحلۀ بزرگ علمی و عرفانی را که خود او از آنها به خامی و پختگی و سوختگی عبارت کرده است طی کرد تا به آخرین مدارج ممکن کمال بشری که مرتبۀ اولیای خاص خداست واصل گردید.

هرچند این ابیات را شاید بسیار شنیده و خوانده باشید اما باز تکرار می‌کنم زیرا که:

بر ملولان این مُکرر کردن است/ نزد من عُمرِ مُکرر بردن است

شمع از برق مکرر بر شود/ خاک از تاب مکرر زر شود

مولوی در خصوص تبدل احوال و نشو و ارتقاء که بعضی آن را تناسخ تکوینی و تناسخ ملکی گفته‌اند می‌گوید:

از جمادی مُردم و نامی شدم/ وز نَما مُردم به حیوان برزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم

حملۀ دیگر بمیرم از بشر/ تا برآرم از ملایک بال‌وپر

وز ملک هم بایدم جَستن ز جو/ کُلُ شَیءٍ هالِک اِلّا وَجهَهُ
بار دیگر از ملک قربان (پران) شوم/ آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون اَرغَنون/ گویدم کِانّا اِلَیهِ راجِعون

مولوی به آخرین درجۀ این مقام که آن را در اصطلاح عرفا مقام فناء فی الله و بقاء بالله می‌گویند و در آیۀ شریفۀ «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ» بدان اشاره شده است، رسیده بود.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *