مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: عقل ایمانی و عقل عرشی

۲- عقل ایمانی و عقل عرشی که در سخنان مولوی آمده هم از شئون و تجلیات همان «عقل ممدوح عملی» است؛ و مشمول همان حدیث معروف «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».

عقل ایمانی چو شحنه‌ی عادل است/ پاسبان و حاکم شهر دل است

عقل در تن حاکم ایمان بود/ که ز بیمش نفس در زندان بود

***

عقل و دل‌ها بی‌گُمانی عَرشی‌اند/ در حجاب از نور عرشی می‌زیند

همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک/ بسته‌اند اینجا به چاه سهمناک

عالَم سُفلی و شَهوانی دَرَند/ اندر این چَه گشته‌اند از جُرم‌بَند

سحر و ضد سحر را بی‌اختیار/ زین دو آموزند نیکان و شِرار

در این تمثیل که از مولانا شنیدید اشاره به عقل ممدوح و عقل مذموم هر دو شده است؛ یعنی همان عقل چون اسیر شهوات نفسانی گردید، سحرآموز اشرار است؛ و چون در این دام نیفتاد، یا از برکت همت و دستگیری اولیا از آن بند نجات یافت، باطل یا مبطل السحرآموز نیکان و اخیار است.

عقل و ایمان را ازین قوم جهول/ می‌خرد با مُلک دنیا دیو غول

آن‌چنان زینت دهد مُردار را/ که خَرَد ز ایشان دو صد گُلزار را

***

تا چه عالَم‌هاست در سودای عقل/ تا چه با پهناست این دریای عقل

عقل پنهان است و ظاهر عالَمی/ صورت ما موج، یا از وی نَمی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *