مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: عقل مذموم
۳- اصطلاح دیگر مولوی در عقل، قوۀ شیطنت و گربزی و نکراء[۱]، و هوش تزویر و مکر و فریبکاری، و زیرکی در امور دنیا همچون خردنگرشنی و حسابگری و سودپرستی، و امثال این صفات است.
این نوع عقل را عقل مذموم مینامیم؛ که از لوازم آن خودخواهی و حس ترفع و دیرباوری و سختپذیری است؛ به طوری که این قبیل عقلا کمتر زیر بار تسلیم و اطاعت و انقیاد دیگری میروند و بر استبداد و خودرایی لجاج میورزند.
و همین عقل است که مولوی همهجا آن را نکوهیده؛ چندانکه جهل را بر این نوع عقل ترجیح داده و گفته است که از این عقل بیزار باید شدن و آن را فدای عشق باید کردن.
خود خِرد آن است کو از حق چَرید/ نی خِرد کآن را عُطارد آورید
پیشبینی این خِرد[۲] تا گور بود/ و آن صاحبدل به نَفخ صور بود
این خِرد از گور و خاکی[۳] نگذرد/ وین قَدم عرصهی عجایب نَسپَرَد
زین قَدم[۴] وین عقل رو بیزار شو/ چشم غیبی جوی و برخوردار شو
زین نظر وین عقل نآید جز دَوار/ پس نظر بگذار و بگزین انتظار
***
زین خِرد جاهل همی باید شدن/ دست در دیوانگی باید زدن
***
عقل را قربان کُن اندر عشق دوست/ عقلها باری از آن سوی است کوست
عقلها آن سو فرستاده عُقول/ مانده این سو که نه معشوق است گول
***
عقل جُزوی عقل را بدنام کرد/ کام دنیا مرد را بیکام[۵] کرد
دربارۀ «عقل جزوی» و «عقل کلی» بعد گفتوگو خواهیم کرد؛ باز از سخنان مولوی بشنوید که دربارۀ حیلهها و مکرهای عقل مذموم، گفته است.
ما چو روباهیم و پای ما کِرام/ میرهاندمان ز صدگون انتقام
حیلۀ باریک ما چون دُم ماست/ عشقها بازیم با دُم چپ و راست
دُم بجنبانیم ز استدلال و مَکر/ تا که حیران مانَد از ما زَید و بَکر
طالب حیرانی خلقان شدیم/ دست طمع اندر اُلوهیت زدیم
تا به افسون مالک دلها شویم/ این نمیبینیم ما کاندر گَویم
در گوی و در چَهی ای قَلتَبان/ دست وادار از سِبال دیگران
[۱] نکراء به فتح اول بر وزن «صحراء» و «نکر» به ضم اول بر وزن «سکر»: دهاء و فطنت و گربزی.
[۲] پیشبینی خرد: خ.
[۳] از خاک گوری: خ.
[۴] زین نظر: خ.
[۵] ناکام: خ.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!