مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: عقل ممدوح
۱- عقل، به معنی قوۀ قدسی ادراک و فهم و شعور در تدبیر و اصلاح امور معاش و معاد، و تشخیص نیک و بد و مصالح و مفاسد اعمال و احوال؛ که مایۀ امتیاز و فضیلت انسان بر دیگر جانداران است؛ و او را به زیان و سود و خیر و شر هر چیز و هر کار راهنمایی، و از لغزشها و مهالک زندگانی نگاهبانی میکند؛ و این نوع عقل را که همان «عقل عملی» است، عقل ممدوح میگوییم.
دربارۀ همین عقل است که مولوی میگوید برای نجات و رستگاری و سعادت دنیا و آخرت بشر، یکی از دو راه بیشتر نیست؛ یا باید خود او عاقل کامل و بینیاز از دستگیری و ارشاد و هدایت دیگری، خلق شده باشد؛ یا آنکه به جان و دل تسلیم عاقل کامل شود و در سایۀ رهبری و رهنمونی او طریق صلاح و فلاح را بپیماید تا به سرمنزل کمالی که درخور حال و استعداد اوست برسد.
عقل باشد مَرد را بالوپَری/ گر نباشد عقل، عقل رهبری
یا مُظَفَر، یا مُظفرجوی[۱] باش/ یا نَظَروَر، یا نظرورجوی باش
بی ز مِفتاح خِرَد، این قَرعِ باب/ از هوا باشد، نه از روی صواب
***
عاقل آن باشد که او با مَشعَله است/ او دلیل و پیشوای قافله است
پیرو نور خود است، آن پیشرو/ تابع خویش است، آن بیخویشرو
مؤمن خویش است و ایمان آورید/ هم به آن نوری که جانش زو چرید
***
بر تو گر ده گون مُوکل آمدی/ عقل بایستی که ز ایشان تن زدی
***
اندر آ در سایۀ آن عاقلی/ کش نتاند [یا نداند] بُرد از ره ناقِلی
***
عقل باشد ایمنی و عَدلجو/ بر زن و بر مرد، اما عقل کو
در حدیث است که صحابۀ پیغمبر اکرم علیه السلام یکی را میستودند که در نماز و طاعت و خصال نیک چنان و چنین است؛ حضرت رسول فرمودند بگویید عقلش چطور است.
تمام این روایت در مجلد چهارم از شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید نقل شده و قسمتی از عبارتش این است که «انما ترتفع العباد غدا فی درجاتهم و ینالون من الزلفی علی قدر عقولهم».
و نیز در حدیث است در کتاب «وافی» فیض کاشانی «اذا بلغکم عن رجل حسن حال فانظروا الی حسن عقله فانما یجازی بعقله».
[۱] خوی: خ.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!