مولوی‌نامه – جلد اول – فصل سوم: عقاید و افکار کلامی و فلسفی مولوی – قضا و قدر

مولوی قضا و قدر الهی را همان‌طور که فلاسفه و ارباب شرایع گفته‌اند معتقد است و می‌گوید قضا و قدر الهی مافوق اختیار بشر است و «لا مرد لقضاء الله».

در قرآن کریم می‌خوانید «إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ: سورۀ مریم آیۀ ۲۵ جزو ۱۶» و باز «إِذا أَرادَ الله بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ: رعد ج ۱۳» «وَ إِنْ یرِدْک بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ: یونس ج ۱۱»

چون قضا بیرون کند از چرخ سَر/ عاقلان گردند جمله کور و کَر

***

با قضا هر کو قَراری می‌دهد/ ریش‌خَند سَبلَت خود می‌کُند

کاه‌بَرگی پیش باد آن‌گه قَرار/ رَستخیزی وان‌گهانی فکر کار

عاشقان در سیل تند افتاده‌اند/ بر قضای عشق دل بنهاده‌اند

***

چون قضا آید خرد پوشَد بَصَر/ تا نداند عقل ما پا را ز سَر

چون قضا آید نماند فهم و رای/ کس نمی‌داند قضا را جز خدای

***

چون قضا آید شود دانش به خواب/ مَه سَیَه گردد بگیرد آفتاب

***

چشم، بسته می‌شود وقت قضا/ تا نبیند چشم، کُحلِ چشم را

***

چون قضا آید طبیب اَبلَه شود/ وان دَوا در نفع هم گُمره شود

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *